eitaa logo
مباحث
1.6هزار دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
30.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (دربارۀ قضاء و قدر) به مرد شامىّ‌ كه از آن بزرگوار (پس از بازگشت از جنگ صفّين) پرسيد: آيا رفتن ما به (جنگ اهل) شام بقضاء و قدر از جانب خدا بود؟ (امام عليه السّلام فرمود: سوگند به خدائى كه دانه را زير خاك شكافت و انسان را آفريد گام ننهاديم بجائى و به درّه‌اى سرازير نشديم مگر بقضاء و قدر، شامىّ‌ گفت: پس رنج ما در اين سفر پاداشى ندارد «چون باختيار نبوده» امام عليه السّلام فرمود: اى شيخ خدا بزرگ گردانيد پاداش شما را در رفتنتان كه مى‌رفتيد و در بازگشتتان كه بر مى‌گشتيد و در هيچ حال مجبور نبوديد، شيخ گفت: چگونه است با اينكه قضاء و قدر ما را ميراند؟ امام عليه السّلام) پس از (اين) سخن دراز كه آنچه را ما از آن اختيار نموده‌ايم اينست (فرمود):ويحك (خدا بتو رحم كند) شايد تو قضا و قدر لازم و حتمىّ‌ را (كه بايد انجام گيرد) گمان كردى، اگر چنين بود پاداش و كيفر نادرست بود و نويد بخير و خوبى (بهشت) و بيم بشرّ و بدى (دوزخ) ساقط‍‌ مى‌گشت (و از جانب خدا براى گناهكار كيفر و براى فرمانبر پاداش تعيين نمى‌شد و نيكوكار بستودن و بدكار به نكوهش سزاوار نبود، اين گفتار بت‌پرستان و پيروان شيطان و گواهان و كورانِ از راه صواب و حقّ‌ است و ايشان قدريّه و مجوس اين امّتند. 👈 ناگفته نماند كه لفظ‍‌ (قدرىّ‌) در اخبار ما به جبرىّ‌ و تفويضىّ‌ هر دو گفته ميشود و مراد در اينجا جبرىّ‌ است كه مى‌گويد: كارى كه هر بنده‌اى انجام دهد به اراده و اختيار خود نيست بلكه بتقدير و مشيئت خدا مجبور است؛ بخلاف تفويضىّ‌ كه قدرت خداى تعالى را منكر است و مى‌گويد: خداوند بنده را امر و نهى نمود و بخود واگذارد كه بكنند يا نكنند استقلال دارند،خلاصه امام عليه السّلام فرمود:) خداوند سبحان بندگانش را امر كرده با اختيار و نهى فرموده با بيم و ترس (از عذاب) و تكليف كرده (بكار) آسان (كه به رغبت انجام دهند) و دستور نداده (بكار) دشوار (تا در انجام آن مجبور نباشند) و كردار اندك را پاداش بسيار عطا فرموده (كه اين خود لازمۀ اختيار داشتن است) و او را نافرمانى نكرده‌اند از جهت اينكه مغلوب شده باشد (زيرا بر بندگانش قاهر و غالب مى‌باشد) و فرمانش را نبرده‌اند از جهت اينكه مجبور كرده باشد (بلكه همه را اختيار داده و اسباب هر كار را آماده ساخته است) و پيغمبران را از جهت بازى نفرستاده (بلكه آنها را فرستاده تا اطاعت كنندگان را ببهشت مژده داده و نافرمانان را از بترسانند) و كتابها (مانند تورية و انجيل و قرآن) را براى بندگان بيهوده نفرستاده (بلكه آنها را فرستاده تا بدستور خدا آشنا باشند) و آسمانها و زمين و آنچه در آنها است را بيجا نيافريده (بلكه همۀ آنها را به حكمت آفريده؛ پس چگونه ميشود كه حكيم درست كردار كسيرا مجبور سازد. در قرآن كريم س ۳۸ ى ۲۷ مى‌فرمايد: «ذٰلِكَ‌ ظَنُّ‌ اَلَّذِينَ‌ كَفَرُوا فَوَيْلٌ‌ لِلَّذِينَ‌ كَفَرُوا مِنَ‌ اَلنّٰارِ» يعنى) آن گمان كسانى است كه كافر شدند و نگرويدند، پس واى بر آنانكه كافر شدند از آتش (پس شيخ گفت: قضاء و قدر چيست كه ما نرفتيم مگر بسبب آن‌؟ فرمود: آن دستور و حكم خداوند است پس از آن اين آيه را قرائت نمود س ۱۷ ى ۲۳: «وَ قَضىٰ‌ رَبُّكَ‌ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ‌» يعنى پروردگار تو حكم فرموده كه جز او را نپرستيد. پس شيخ خوشنود از جاى خود برخاسته گفت: (
أنت الإمام الّذى نرجو بطاعته يوم النّشور من الرّحمن رضوانا أوضحت من ديننا ما كان ملتبسا، جزاك ربّك عنّا فيه إحسانا)
يعنى تو امام و پيشوايى هستى كه با پيروى از تو روز رستخيز رضا و خوشنودى خداوند بخشنده را اميدواريم، آنچه از دين و كيش ما پوشيده بود آشكار ساختى، پروردگارت از جانب ما در اين خدمت بتو پاداش نيكو عطا فرمايد).
📖 امام عليه السلام در اين گفتار پربار خود به معيار و ملاك ارتباط با انبيا و اوليا اشاره كرده مى‌فرمايد: «نزديك‌ترين و شايسته‌ترين مردم به پيامبران، آنهايى هستند كه از همه به تعليماتشان آگاه‌ترند (و در سايۀ اين آگاهى به آن جامۀ عمل مى‌پوشانند)»؛ (إِنَّ‌ أَوْلَى النَّاسِ‌ بِالْأَنْبِيَاءِ‌ أَعْلَمُهُمْ‌ بِمَا جَاءُوا بِهِ‌) . «سپس حضرت عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود: شايسته ترين و نزديك‌ترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و نيز اين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر»؛ (ثُمَّ‌ تَلَا: «إِنَّ‌ أَوْلَى اَلنّٰاسِ‌ بِإِبْرٰاهِيمَ‌ لَلَّذِينَ‌ اِتَّبَعُوهُ‌ وَ هٰذَا اَلنَّبِيُّ‌ وَ اَلَّذِينَ‌ آمَنُوا» الْآيَةَ‌) 👈 روشن است كه منظور امام عليه السلام از و آگاهى در اينجا همان علمى است كه دعوت به عمل مى‌كند و علم، اگر در عمق جان انسان كند به انسان را به عمل وادار مى‌كند. بعضى از شارحان نهج‌البلاغه گفته‌اند كه صحيح «أعْمَلُهُمْ‌» است؛ زيرا آيۀ شريفه و جمله‌هاى بعد سخن از اطاعت و تبعيت دارند كه همان عمل است؛ ولى همان‌گونه كه گفتيم، نيازى به تغيير عبارت روايت از نزد خودمان نيست، زيرا ثمره درخت علم، عمل است و علم بى عمل نوعى جهل و نادانى است، زيرا اگر انسان، چيزى را به طور قطع باور كند و عميقاً به آن معتقد باشد، بر طبق آن راه مى‌رود. سپس امام عليه السلام در تأييد گفتار فوق مى‌افزايد: «به يقين دوست محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، هرچند پيوند نسبى‌اش دور باشد و دشمن محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را نافرمانى كند هرچند قرابت او نزديك باشد»؛ (ثُمَّ‌ قَالَ‌: إِنَّ‌ وَلِيَّ‌ مُحَمَّدٍ مَنْ‌ أَطَاعَ‌ اللَّهَ‌ وَ إِنْ‌ بَعُدَتْ‌ لُحْمَتُهُ‌، وَ إِنَّ‌ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ‌ عَصَى اللَّهَ‌ وَ إِنْ‌ قَرُبَتْ‌ قَرَابَتُهُ‌) «لُحمَة» معانى مختلفى دارد و در اينجا به معناى قرابت و نزديكى است. امام عليه السلام آنچه را در ذيل اين كلام مبارك فرموده اشاره به مصداقى از مصاديق آن كبراى كليه‌اى است كه در بالا آمد و از آنجا كه مخاطبان آن حضرت، امت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله هستند آن اصل كلى را بر اين امت منطبق كرده و نتيجه گيرى نموده كه و دوستى و پيروى از پيغمبر اسلام جز از طريق اطاعت حاصل نمى‌شود. اين همان چيزى است كه در حديث معروف عليه السلام كه گفت و گوى امام را با طاووس يمانى منعكس مى كند آمده است؛ امام در پايان اين حديث فرموده است: «خَلَقَ‌ اللَّهُ‌ الْجَنَّةَ‌ لِمَنْ‌ أَطَاعَهُ أَحْسَنَ‌ وَ لَوْ كَانَ‌ عَبْداً حَبَشِيّاً وَ خَلَقَ‌ النَّارَ لِمَنْ‌ عَصَاهُ‌ وَ لَوْ كَانَ‌ وَلَداً قُرَشِيّاً؛ خداوند بهشت را آفريده براى كسانى كه او را اطاعت كنند و اين كار را به خوبى انجام دهند، هرچند بردۀ حبشى باشند و را آفريده براى كسانى كه او را عصيان كنند، هرچند فرزندى از دودمان قريش باشند». در حديث ديگرى مى‌خوانيم كه سعد بن عبدالملك - كه از فرزندان عبدالعزيز بن مروان بود و عليه السلام او را «سعد الخير» مى‌ناميد - خدمت امام رسيد در حالى كه مانند زنان مصيبت‌زده گريه مى‌كرد و اشك مى‌ريخت. امام باقر عليه السلام فرمود: اى سعد چرا گريه مى‌كنى‌؟ عرض كرد چگونه گريه نكنم در حالى كه از شجرۀ ملعونۀ در قرآن (اشاره به بنى‌اميه است) هستم...
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: و جامۀ كهنۀ وصله دارى بر تن امام (عليه السّلام) ديدند پس دربارۀ آن با آن حضرت گفتگو شد (پرسيدند چرا چنين جامه‌اى پوشيده‌اى‌؟) آن بزرگوار (در بارۀ جامۀ كهنه) فرمود: با آن، دل متواضع و نفس امّاره رام ميشود و مؤمنين از آن پيروى ميكنند (با كهنه جامه فروتنى پيشه گرفته و به خواهشهاى نفس بى‌اعتنا ميشود بخلاف جامۀ نو و نيكو كه شخص را خودبين مى‌سازد و از حقّ‌ غافل شده در مى‌افتد). امام عليه السّلام (در بارۀ دنيا و آخرت) فرموده است: دنيا و آخرت دو دشمن ناجور و دو راه جدا (راه و راه ) هستند؛ پس كسيكه دنيا را دوست داشت و بآن دل بست آخرت را دشمن داشته و بآن دشمنى نموده (از آن چشم پوشيده) است و آن دو مانند خاور و باختر مى‌باشند كه روندۀ بين آنها هر چه به يكى نزديك شود از ديگرى دور گردد (دل بستۀ بدنيا هر چه بآن دل بندد همان اندازه از آخرت غافل ماند و دل بستۀ بآخرت بدنيا بى‌رغبت باشد) و آنها پس از اين اختلافشان بدو زن مانند كه يك شوهر داشته باشند (كه هرگز با يكديگر سازگار نشوند، چون نزديكى و دوستى با هر يك مستلزم دورى و دشمنى با ديگرى است).
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (در پيروى از دستور خدا) فرموده است: خداوند بر شما امر كرده واجبات (مانند و و و زكوة و ) را پس آنها را تباه ننمائيد (در انجام آنها كوتاهى نكنيد كه بكيفر خواهيد رسيد) و حدودى (مانند احكام بيع و نكاح و طلاق و ارث) براى شما تعيين نموده، از آنها تجاوز ننمائيد (به سليقۀ خودتان رفتار نكنيد كه بيچاره مى‌شويد) و شما را از چيزهائى (مانند زنا و لواط‍‌ و قمار و شراب و رباخوارى) باز داشته پردۀ حرمت آنها را ندريد (بجا نياوريد كه در دنيا زيان ديده، در آخرت بعذاب جاويد گرفتار خواهيد شد) و براى شما از چيزهائى خاموشى گزيده (مانند تكليف كردن بتحصيل دانشى كه براى آخرت سودى ندارد) و آنها را از روى فراموشى ترك نفرموده (چون خداوند منزّه از فراموشى است) پس در بدست آوردن آنها خود را برنج نيندازيد. ............... 📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ خود وظايف ما را در چهار بخش خلاصه كرده و تكليف ما را در هر بخشى روشن ساخته است: نخست مى‌فرمايد: «خداوند فرايضى را بر شما واجب كرده، آنها را ضايع نكنيد»؛ (إِنَّ‌ اللَّهَ‌ افْتَرَضَ‌ عَلَيْكُمْ‌ فَرَائِضَ‌، فَلَا تُضَيِّعُوهَا) 👈 اشاره است به واجباتى همچون نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و امثال آن كه هر يك داراى مصالح مهمى است و بايد آنها را كاملاً حفظ كرد و منظور از تضييع كردن شايد ترك نمودن باشد يا ناقص انجام دادن، همان‌گونه كه در حديثى از عليه السلام آمده است: «إِنَّ‌ الصَّلَاةَ‌ إِذَا ارْتَفَعَتْ‌ فِي أَوَّلِ‌ وَقْتِهَا رَجَعَتْ‌ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِيَ‌ بَيْضَاءُ‌ مُشْرِقَةٌ‌ تَقُولُ‌ حَفِظْتَنِي حَفِظَكَ‌ اللَّهُ‌ وَ إِذَا ارْتَفَعَتْ‌ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ‌ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِيَ‌ سَوْدَاءُ‌ مُظْلِمَةٌ‌ تَقُولُ‌ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ‌ اللَّهُ‌؛ هنگامى كه در انجام شود به آسمان مى‌رود و سپس به سوى صاحبش باز مى‌گردد در حالى كه روشن و درخشان است و به او مى‌گويد: من را محافظت كردى خدا تو را حفظ كند و هنگامى كه در غير وقت و بدون رعايت دستوراتش انجام شود به سوى صاحبش بر مى‌گردد در حالى كه سياه و ظلمانى و به او مى‌گويد: مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند». سپس در دومين دستور مى‌فرمايد: «خداوند حدود و مرزهايى براى شما تعيين كرده از آن فراتر نرويد»؛ (وَ حَدَّ لَكُمْ‌ حُدُوداً، فَلَا تَعْتَدُوهَا) منظور از اين حدود براى نمونه سهامى است كه در ارث تعيين شده و در قرآن مجيد نيز بعد از آن كه بخشى از ميراث‌ها را بيان مى‌كند مى‌فرمايد: «تِلْكَ‌ حُدُودُ اَللّٰهِ‌» * و در آيۀ بعد كسانى كه از اين حدود تعدّى كنند تهديد به خلود در آتش شده‌اند، همچنين در مورد وظيفۀ زوج و زوجه به هنگام طلاق تعبير به حدود اللّٰه شده است، بنابراين حدود، اشاره به شرايط و كيفيت‌ها و برنامه‌هاى خاصى است كه براى حقوق انسان‌ها در كتاب و سنت آمده كه اگر از آنها تجاوز شود يا حقى پايمال مى‌گردد و يا به ناحق كسى صاحب اموالى مى‌شود...
48 - اندرزی عجیب مخلص در ولایت اهل بیت علیهم‌السلام : جناب آقامیرزا ابوالقاسم عطار تهرانی - سلمه اللّه - نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری که از جمله تلامیذ حکیم الهی مرحوم حاج ملاهادی سبزواری بوده است در سال آخر عمر مرحوم حاجی، روزی شخصی در مجلس درس ایشان آمد و خبر داد که در قبرستان، شخصی پیدا شده و نصف بدنش در قبر است و نصف دیگر بیرون و دائما نظرش به آسمان است و هرچه بچه ها مزاحمش می شوند به آنها اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند خودم باید او را ملاقات کنم، چون مرحوم حاجی او را دید بسیار تعجب کرد نزدیکش رفت دید به ایشان هم اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند تو کیستی و چکاره ای من تو را دیوانه نمی بینم از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نیست؟ در جواب ایشان گفت من شخص نادان بی خبری هستم، تنها دو چیز را یقین کرده و باور دارم : یکی آنکه : دانسته ام که مرا و این عالم را خالقی است عظیم الشأن که باید در شناختن و بندگی او کوتاهی نکنم . دوم آنکه : دانسته ام در این عالم نمی مانم و به عالم دیگر خواهم رفت و نمی دانم وضع من در آن عالم چگونه خواهد بود. جناب حاجی ! من از این دو علم بیچاره و پریشانحال شده ام، به طوری که مردم مرا دیوانه می پندارند. شما که خود را عالم مسلمانان می دانید و این همه علم دارید چرا ذره ای درد ندارید و بی باکید و در فکر نیستید ؟ ! این اندرز مانند تیری بود که بر دل مرحوم حاجی نشست، برگشت در حالی که دگرگون شده بود و کمی از عمرش که مانده بود دائما در فکر سفر آخرت و تحصیل توشه این راه پرخطر بود تا از دنیا رفت . هرکَس در هر مقامی که باشد محتاج شنیدن و است ؛ زیرا اگر نسبت به آنچه می شنود دانا باشد ، آن موعظه برایش تذکّر یعنی یادآوری است چون انسان فراموشکار است و همیشه محتاج به یادآوریست و اگر جاهل باشد، اندرز برایش دانش و کسب است . از اینجاست که در قرآن مجید وظیفه هر مسلمانی را خیرخواهی و اندرز به دیگران قرار داده و فرموده : ( وَ تَوا صَوْا بِالْحَقِّ وَتَوا صَوْا بِالصْبرِ )¹ چنانچه اندرز به دیگری لازم و مورد امر خداوند است، استماع اندرز و پذیرفتن آن هم لازم است؛ زیرا امر به موعظه کردن برای شنیدن و پذیرفتن و بدان عمل کردن است و لذا مکرر در قرآن مجید می فرماید : ( فَهَلْ مِنْ مَدَّکِر ؛ آیا کسی هست اندرزهای الهی را بشنود و بپذیرد ). ضمنا باید دانست که موعظه بی اثر نخواهد بود و در شنونده اثری می گذارد هرچند اثر آنی و جزئی باشد و باید از حضور در مجالس وعظ و استماع موعظه از هرکس که باشد مضایقه نکرد . از مسلمه منقولست که گفت بامدادی به خانه عمر بن عبدالعزیز رفتم در اندرونی که پس از نماز صبح آنجا تنها بود کنیزکی آمد و قدری خرما آورد پس قدری از آن برداشت و گفت ای مسلمه ! اگر مردی این را بخورد و آبی بر سر آن بیاشامد او را بس باشد؟ گفتم نمی دانم . پس پاره بیشتری از آن برداشت و گفت این چه ؟ گفتم بلی این کافی است و کمتر از این نیز چنانچه اگر این را بخورد تا شب باکی ندارد که هیچ طعام دیگر نچشد. گفت پس برای چه آدمی به رود؟ یعنی انسانی که کفی خرما و آبی، او را در روز کافی است برای چه در طلب مال دنیا حرص زند و از محرمات الهی پرهیز نکند تا به جهنم برود . مسلمه گوید : هیچ وعظی در من چنین کارگر نشد . غرض آنکه آدمی نمی داند که کدام سخن در او خواهد گرفت، مسلمه بسیار موعظه شنیده بود؛ اما هیچ‌یک در او چنان نگرفته بود که این . و نیز مشهور است و در بعض تفاسیر هم نوشته شده که ( فضیل عیاض ) مدتی از عمرش در طغیان و عصیان بود تا شبی به قصد دستبرد به قافله، حرکت می کرده و قافله را تعقیب می نموده، ناگاه صدای خواننده قرآن به گوشش می خورد که این آیه را می خواند : ( اَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ )² یعنی : ( آیا نرسیده وقت آنکه کسانی که آورده اند دلشان برای یاد خدا خاشع شود ) . فوراً آیه شریفه دلش را بیدار کرد و گفت بلی وقتش رسیده از همان راه برگشت و کامله نمود و ادای حقوق کرد و هرکس بر او حقی داشت او را از خود راضی ساخت و بالأخره از خوبان روزگار شد . و نیز منقول است که شخصی از ثروتمندان بر واعظی گذشت که می گفت : ( عجبتُ مِن ضعیفٍ یعصی قویّاً ؛ یعنی در شگفتم از بنده ناتوانی که مخالفت می کند امر خدای توانا را ) . این سخن در او اثر کرد و تمام گناهان را ترک نمود و رو به خیر آورد تا یکی از خوبان روزگار شد. شاید او بسیار کلمات موعظه و شنیده بود؛ اما نجات کلی و بیداری او را خداوند در این کلمه قرار داده بود. ------------------------------------------------- 1- سوره عصر،آیه 3. 2- سوره حدید، آیه 16
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) : 🔰 خانواده‌ایرانی | هم خودتان را حفظ کنید، هم اهل‌تان را 🔻یک مجموعه‌ی به هم پیوسته‌ی متواصىِ به حق و متواصىِ به صبر در درون خانواده‌ی مسلمان وجود دارد؛ لذا قرآن میفرماید که: «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس و الحجارة»؛ هم خودتان را حفظ کنید، هم اهل‌تان را. این خطاب به مردها و زن‌ها، هر دو، است. اهلِ هر انسانی عبارت است از خانواده و نزدیکان او. زنِ شما، اهلِ شما مردها و مردِ شما، اهلِ شما زنهاست. هم خودتان را از غلتیدن در آتش حفظ کنید، هم اهل‌تان را حفظ کنید. علاوه بر این، حفظ عناصر اصلی داخل کانون خانواده، به حفظ خودِ انسان هم کمک میکند. همسران؛ زن‌ها، مردها را و مردها، زن‌ها را میتوانند از لبه‌ی پرتگاه نجات دهند و به بکشانند. 🗓️ ۱۳۸۳/۰۵/۲۵
حیاء یوسف صدیق در تفسیر منهج الصادقین از حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام نقل کرده هنگامی که زلیخا حضرت یوسف را بُرد در حجره که آنرا آینه کاری و به نقش های مهیّج شهوت، نقش نموده بود - پس درها را بست و در آن حجره بُتی بود، زلیخا پارچه ای به روی آن انداخت. یوسف علیه السلام فرمود چرا چنین کردی؟ زلیخا گفت تا او از حال ما با خبر نشود و نزد او شرمنده نباشیم - یوسف فرمود:« پس من سزاوارترم از آنکه شرم کند از خدائیکه یکتاست و قهار بر ستمگران است» پس فرار کرد و خداوند او را یاری فرمود و بچه در گهواره را گویا کرد تا شهادت به پاکدامنی او داد و عاقبت او را به مقام سلطنت رسانید. حیاء غلام حبشی غلامی حبشی پس از تشرّف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قبول و روشن شدن دلش بنور از آن حضرت از خداوند پرسید حضرت فرمود:«چیزی از پرودگار پوشیده نیست (لا تخفی علیه خافیة)». غلام گفت پس هنگامی که گناه میکردم پروردگارم مرا میدیده و گفت وافضیحتاه و صیحه زد و از دنیا رفت. حیاء چوپان غلام فخر رازی در کتاب لوامع البیّنات گوید: ابن عمر رسید به چوپانی که او با گله گوسفندانی بود به او گفت گوسفندی به من بفروش در جوابش گفت من خود غلامم و این گوسفندان مال مالک منست و اجازه فروش ندارم. ابن عمر گفت گوسفندی بما بفروش و پول آنرا بگیر برای خودت و اگر مولایت با خبر شود بگو گرگ گوسفندت را برد. غلام در جواب گفت «فأین الله (تعالی)» یعنی اگر مولای ظاهری نیست پرودگار عالم حاضر است و من از او میکنم. این حرف سخت در ابن عمر اثر کرد بطوریکه مولای او را پیدا کرد و غلام را خرید و آزادش نمود و نیز گله گوسفندش را خرید و به آن غلام بخشید. شدت حیاء مقدس اردبیلی ره در کتاب لئالی الاخبار و غیر آن ضمن شرح حالات عالم ربانی مرحوم ملا احمد محقق اردبیلی اعلی الله مقامه نوشته اند که آن بزرگوار مدت چهل سال پاهای خود را هنگام نشستن و خواب دراز نکرد نه در جمع و نه در تنهائی و میفرمود خلاف حیاء و است در محضر پروردگار پاها را دراز کنم. این مطلب درباره بعضی دیگر از بزرگان نوشته شده و اینکه در مرض موت فرموده بود: عمریست بیحیائی و بی ادبی نکردم، الحال که آخر کار است چگونه بی ادبی کنم. بزرگی دیگر همیشه آهسته حرف میزده و میفرموده بلند حرف زدن فریاد کردن در محضر حضرت خداوندی بی‌حیائی است؛ پس چگونه خواهد بود حال کسیکه در حضور خداوند حرف لغو زند یا فحش بگوید یا سخنی که حرام فرموده است بزند. و نیز در کتاب مزبور نقل کرده که یکی از علماء ربانی در مرض موتش حاکم وقت از او عیادت کرد و گفت مرا وصیّ فرزندانت قرار ده و آنها را بمن بسپار، آن بزرگ فرمود من از پروردگارم حیاء میکنم با حضور او فرزندانم را بغیر او بسپارم. و نیز نقل کرده که سالم بن عبدالله که مردی زاهد و با ورع بود در مسجد الحرام بود که هشام بن عبدالملک وارد شد و چون او را دید گفت ای سالم از من حاجتی بطلب تا انجام دهم. گفت از خداوند حیاء میکنم در خانه اش از غیر او چیزی بخواهم - چون از مسجد بیرون رفت هشام هم پشت سرش آمد و گفت اینجا که مسجد نیست پس حاجتت را از من بخواه. در جوابش گفت حوائج دنیوی یا اخروی؟ هشام گفت حوائج دنیوی، سالم گفت من حوائج دنیوی را از آن کسیکه صاحب و مالک آنست نخواسته ام و همیشه حوائج اخروی را از او خواستارم پس چگونه حوائج دنیوی را از کسی بخواهم که مالک حقیقی دنیا نیست. حیاء بَشر در قیامت چون در قیامت حقیقت آشکار و باطنها ظاهر میگردد بشر میفهمد که پروردگار همیشه و همه جا با او بوده بر گفتار و کردارهایش ناظر بوده است و از طرف دیگر هیئت و شکل خود را میبیند که مطابق اخلاق زشت و حالات درونی او شده است. چنانچه در حدیث رسیده: «بصورتهائیکه میمونها و خنزیرها نزد آن زیبایند محشور میشود» و خود را مهیبتر و زشت تر از خوک و میمون میبیند و نیز اعمال زشتش را چسبیده به خود می یابد، چنانکه در قرآن بیان میفرماید پس در این حال از شدت حیاء و شرمساری حالتی عارضش میشود که در روایت است در آن حال آرزو میکند زودتر از دیگران بجهنم ببرند تا از شدت حیاء در موقف حساب و در حضور مردمان رهائی یابد و چگونه است سختی و ناراحتی در این حال که جهنم برایش آسانتر میگردد. شاید اشاره به این مقام باشد آنچه در حالات حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام رسیده که آن حضرت هنگام یاد مرگ و قبر و قیامت گریان میشد و چون یاد بهشت و میکرد مانند مار گزیده بخود میپیچید و چون مقام عرض علی الله (تعالی) را یاد میفرمود از شدت خوف غش میکرد.
(۶) آگاه باش اينجا علم فراوان هست - و بدست مبارك به سينۀ خود اشاره فرمود - اگر براى آن ياد گيرندگان مى‌يافتم (اگر بودند زيركانى كه توانائى فهم آنرا داشتند آشكار مى‌نمودم (در اينجا امام عليه السّلام از نبودن كسانيكه لياقت توانائى فهم الهيّه را دارند تأسّف مى‌خورد) آرى مى‌يابم تيز فهم را كه از او (بر آن علوم) مطمئنّ‌ نيستم (زيرا) دست افزار دين را براى دنيا بكار مى‌برد و به نعمتهاى خدا ( بدست آوردن علم و ) بر بندگانش و به حجّتهايش (عقل و خرد) بر دوستانش برترى مى‌جويد (چون چنين كس آراسته نيست؛ اگر علم حقيقى را بدست آرد وسيلۀ جاه و رونق بازار دنيا و برترى بر بندگان خدا قرار دهد و به پشتيبانى آن نعمتها و حجّتها ابواب زحمت و گرفتارى بروى مردم بگشايد) يا مى‌يابم فرمانبرى را براى ارباب دانش (مقلّد و پيرو در گفتار و كردار) كه او را در گوشه و كنار خود (تقليد و پيروى از داننده) بينائى نيست، به اوّلين شبهه‌اى كه رو دهد شكّ‌ و گمان خلاف در دل او آتش مى‌افروزد (اين صفت كسانى است كه پيرو دين حقّ‌ هستند ولى فهمشان كوتاه است؛ پس با آنها جز مسائل ظاهرى از قبيل صورت و و و نتوان گفت و در حقائق و معارف اعتماد بفهم آنان نيست) بدان كه نه اين (مقلّد بى‌بصيرت) اهل (امانت و علم حقيقى) مى‌باشد و نه آن (تيز فهم)، يا مى‌يابم كسى را كه در لذّت و خوشى زياده روى كرده و به آسانى پيرو شهوت و خواهش نفس ميشود، يا كسى را كه شيفتۀ گرد آوردن و انباشتن (دارائى و كالاى دنيا) است، اين دو هم از نگهدارندگان دين در كارى از كارها نيستند، نزديكترين مانند باين دو، چهارپايان چرنده مى‌باشند‌. در چنين روزگار (كه حَمَلۀ علم يافت نمى‌شود) علم به مرگ حمَله و نگهدارش مى‌ميرد (از بين مى‌رود). (۷) بار خدايا آرى (اللّهمّ‌ بلى در اينجا به منزلۀ كلمۀ استثناء است) زمين خالى و تهى نمى‌ماند از كسيكه به حجّت و دليل دين خدا را بر پا دارد (و آن كَس) يا آشكار و مشهور است (مانند يازده امام عليهم السّلام) يا (بر اثر فساد و تباهكارى) ترسان و پنهان (مانند امام دوازدهم عجّل اللّه فرجه) تا حجّتها و دليلهاى روشن خدا (آثار نبوّت و دين و علم و معرفت) از بين نرود (باقى و برقرار ماند (ابن ميثم «رحمه اللّه» مى‌فرمايد: اين فرمايش تصريح است باينكه وجود امام در هر زمانى بين مردم چندان كه تكليف باقى است واجب و لازم است) و ايشان چندند و كجايند (يا تا چه زمانى ترسان و پنهانند)؟ بخدا سوگند از شمار، بسيار اندك هستند و از منزلت و بزرگى نزد خدا بسيار بزرگوارند، خداوند بايشان حجّتها و دليلهاى روشن خود را حفظ‍‌ ميكند تا آنها را بمانندانشان سپرده و در دلهاشان كشت نمايند (تا دنيا از دين و علم و تهى نماند) (۸) علم و دانش با بينائى حقيقى بايشان يكباره رو آورده و با آسودگى و خوشى يقين و باور بكار بسته‌اند و سختى و دشوارى اشخاص به ناز و نعمت پرورده را سهل و آسان يافته‌اند (براى خوشنودى خدا با همۀ سختيهاى دنيا ساخته و پارسائى پيش گرفته، دلبستگى بدنيا ندارند) و بآنچه (بى‌كسى و رنج و تنگدستى و گرفتارى كه) نادانان دورى گزينند انس و خو گرفته‌اند و با بدنهائى كه روحهاى آنها بجاى بسيار بلند (رحمت خدا) آويخته در دنيا زندگى ميكنند، آنانند در زمين خلفاء و نمايندگان خدا كه (مردم را) بسوى دين او مى‌خوانند، آه آه بسيار مشتاق و آرزومند ديدار آنان هستم (پس فرمود:) اى كميل اگر مى‌خواهى برگرد.