eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
156 عکس
57 ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت سجاد شد مسموم با زهر جفا/ یا اباصالح بیا دیگر او راحت شده از داغ های کربلا/ یا اباصالح بیا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 راوی کربوبلا با زهر کینه داده جان/ العجل صاحب زمان در حقیقت کشته شد از داغ چوب خیزران/ العجل صاحب زمان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Madahankhomein
شهادت امام سجاد علیه السلام این ماه کیست همسفر کاروان شده؟ دنبال آفتاب قیامت روان شده یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش یک دم نشسته منتظر کودکان شده یک جا ز پیر کوفه شنیده‌ست ناسزا یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده هم شاهد غروب گل ارغوان به خون هم راوی حدیث لب خیزران شده با پای خسته راه‌بر خلق آمده با دست بسته کارگشای جهان شده ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر آه ای بهار تا گل آخر خزان شده بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده از بس گریسته‌ست چنان شمع در سجود از خلق، آفتاب مزارش نهان شده https://eitaa.com/Madahankhomein
به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما به سرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد همیشه پرده نشین بود زینب و حالا چطور پا وسط ازدحام بگذارد به هر طریق حرام است بهر ما صدقه طعام پرت کند یا طعام بگذارد سه سال دختر تو سر به روی پات گذاشت چطور زیر سرش خشت خام بگذارد رسیده کار به جایی که بهر استهزا به روی اهل حرم شمر نام بگذارد دم نماز بگو مهر تربتت بدهم اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
هر وقت، زیرِ پرچمش، خود را رساندم با خویش گفتم: خوش به حالم، خوش به آن دَم گوشه، کنارِ شهر، هرجا روضه‌ای بود، با صد امید و آرزو، خود را کشاندم با گرد و خاکِ روضه‌، خود را پاک کردم از هرچه غیر از عشق، روحم را تکاندم صد بار پاسخ داد و رویش را به من کرد یک‌بار او را از صمیمِ قلب، خواندم تا در کنارش لحظه‌ای، آرام گیرم_ هرکس، به غیر از یار را، از خویش راندم خوشبخت، آن‌کس که مقیمِ درگهش شد بدبخت، من که کربلا رفتم، نماندم ...لب‌تشنه، بر نی رفت و من تا آخرِ عمر از چشم، جایِ اشک، موجِ خون فشاندم شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
PTT-20220820-WA0110.opus
180.2K
◾نوحه زمزمه سینه‌زنی ◾کاروان اسراء اهلبیت ◾بنداول ای سر غرق به خون آمده‌ای از تنور تنور خولی شده برای تو مثل طور کلیم نیزه سوار ای سر سِّر خدا از سر نیزه دمی به روی دامن بیا تا ببوسم سر اطهرتت من به قربان زخم سرت یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین ◾بنددوم صورت خاکستری زده به قلبم شرر شاهد بازاریم ز تو نبودم خبر ز راه دور آمدی به خواهر کن نظر ز تازیانه ببین شکسته شد بال و پر همسفر با خولی و سنان از دست شمر دون الامان یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین ◾بندسوم تمام طفلان تو بسته شده با رسن فرشتتگانت اسیر به پنجه اهرمن لطمه به صورت زند سکینه‌ات با رباب رفته به روی نیزه علیِ اصغر بخواب روی نیزه طفلک رباب گرفته از حرمله جواب یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین https://eitaa.com/Madahankhomein
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا... بی برادر شده بود و غم دل شد یارش تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت گفت با خنده که از روی سرت بردارش لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش! https://eitaa.com/Madahankhomein
آسمان را به خاک می‌آری با همان جذبه‌های عرفانی ولی از یاد می‌بری خود را دم‌به‌دم در شکوه ربانی با خودت یک سحر ببر ما را تا تجلی روشن ذاتت دل ما را تو آسمانی کن با پر و بالی از مناجاتت تربت کربلاست تسبیحت همدم ندبه‌هات سجاده بی‌قرار است گریه‌هایت را که بیفتد به پات سجاده غربتت را کسی نمی‌فهمد چشم‌هایت چقدر پُر ابر است آیه آیه صحیفه‌ات ماتم جبرئیل نگاه تو صبر است شده این خاک گریه‌پوش آقا مثل چشمت صحیفهٔ باران صبح تا شب، شکسته می‌گویی السلام علیک یا عطشان غم به قلبت دخیل می‌بندد چشم‌های تو با خوشی قهر است تشنگی بر لبان تو جاری آب دیگر برای تو زهر است کربلا در نگاه تو جاری روضه می‌خواند چشم تو سی‌سال دل تو هروله‌کنان، یک عمر علقمه، خیمه‌گاه، تل، گودال پردهٔ خیمه‌ها که بالا رفت کربلا در برابرت می‌سوخت ناگهان روی نیزه‌ها دیدی سر خورشید پرپرت می‌سوخت در دل قتلگاه می‌دیدی لحظه لحظه غروب زینب را چه به روز دل تو آوردند؟ «وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»... جز تو و عمهٔ پریشانت کوفه و شام را که می‌فهمد طعنه‌های کبودِ سلسله و سنگ و دشنام را که می‌فهمد دست بسته به سوی شهر بلا خاندان رسول را بردند به روی ناقه‌های بی‌محمل دختران بتول را بردند یادگار کبود سلسله‌ها به روی مصحف تنت مانده مرهمی از شرار خاکستر به روی زخم گردنت مانده سنگ‌های بدون پروایی محو لب‌های پاک قاری بود از لب آیه آیهٔ قرآن روی نی خون تازه جاری بود با شکوه نجیب قافله‌ات کینه‌های بنی‌امیه چه کرد در خرابه نشسته‌ای از پا با دلت ماتم رقیه چه کرد بی‌کسی‌های عمه‌ات زینب غصه‌های رباب پیرت کرد داغِ زخم زبان و هلهله‌ها بزم شوم شراب پیرت کرد... کربلا را به کوفه آوردی با شکوه پیمبرانهٔ خود لرزه انداختی به جان ستم با بیانات حیدرانهٔ خود چه حقیر است در برابر تو قد علم کردن سیاهی‌ها تو ولی از تبار خورشیدی شام را در می‌آوری از پا با دعاهای روشنت آخر شهر پُر از کمیل خواهد شد کاخ ظلمت به باد خواهد رفت اشک‌های تو سیل خواهد شد از همه سو برای خون‌خواهی در خروشند باز بیرق‌ها راوی زخم‌های پنهانِ دل مجروح تو فرزدق‌ها https://eitaa.com/Madahankhomein
شعر روضه امام زین العابدین حضرت سجاد علیه السلام روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد ✍وحید محمدی https://eitaa.com/Madahankhomein
شعر روضه امام سجاد علیه السلام ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ... ✍وحید محمدی https://eitaa.com/Madahankhomein
هر وقت، زیرِ پرچمش، خود را رساندم با خویش گفتم: خوش بحالم، خوش به آن دَم گوشه، کنارِ شهر، هرجا روضه‌ای بود، با صد امید و آرزو، خود را کشاندم با گرد و خاکِ روضه‌، خود را پاک کردم از هرچه غیر از عشق، روحم را تکاندم صد بار پاسخ داد و رویش را به من کرد یک‌بار او را از صمیمِ قلب، خواندم تا در کنارش لحظه‌ای، آرام گیرم_ هرکس، به غیر از یار را، از خویش راندم خوشبخت، آن‌کس که مقیمِ درگهش شد بدبخت، من که کربلا رفتم، نماندم ...لب‌تشنه، بر نی رفت و من تا آخرِ عمر از چشم، جایِ اشک، موجِ خون فشاندم شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
مصائب منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید او هم دگر فهمید که بی سایه بانم با این لباس پاره و وضعی که دارم همراه با یک لشگر از نامحرمانم دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم رویم کبود و مثل مادر قدکمانم ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم وقتی که کامل شد رخت در آسمانم در محمل بی پرده رفتم بین انظار شاگردها دادند با طعنه نشانم همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید آتش گرفته بند بند استخوانم دریاب حال دختر دردانه ات را اشک یتیمی اش زده آتش به جانم شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را صوت پدر خارج شد انگار از دهانم میخواست زین العابدین را سر ببرد سینه سپر کردم که باشد در امانم لب های تو خونی شد و من دردم آمد آشفته از برخورد چوب خیزرانم باور نمی کردم که در زندان بخوابم باور نمی کردم شود این امتحانم نذرم شده این که بیایم اربعینت تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است می خواهم از رویت ببوسم نیزه دور است ای رنگ برگشته ترین سرگشته ی من نفرین و آه من به دنبال تنور است اینقدر خود را از روى نیزه نینداز فکر مرا اصلاً مکن ، زینب صبور است ما میل در بازار رفتن را نداریم اما به میل ما نمی باشد، به زور است بی پوشیه محرم کنار ما نباشد این کوچه و بازارها صعب العبور است نان تصدق پیش ما آورده بودند این چیزها از خاندان ما به دور است حال ربابَت هیچ تعریفی ندارد مادر بدون بچه اش زنده به گور است از کربلا تا شام صد بار اصغر افتاد خیلی برای حنجرش نیزه قطور است شعر از گروه https://eitaa.com/Madahankhomein