#شهادت_امام_صادق_ع
باز روی سر تو ريخته اند
شعله پشت در تو ريخته اند
گريه ات را كه بهانه كردند
باز هم حمله شبانه كردند
ريسمان بسته به بازوی تو شد
باز زخمی روی ابروی تو شد
رحمی آن خصم پليد تو نداشت
حرمت موی سفيد تو نداشت
پشت مركب تن پاكت بردند
پا برهنه روی خاكت بردند
كو عبای تو و عمامه ی تو ؟
پر ز خاک است چرا جامه ی تو ؟
اشک چشم تر تو می ريزد
قلب اين دختر تو می ريزد
گيسويت از چه پريشان شده است
دخترت ديده و گريان شده است
ببريدش ولی با لشكر ،نه
می زنيدش ؟ جلوی دختر، نه
پيرمرد است مراعات كنيد
احترامی حق سادات كنيد
پيرمرد است زمينش نزنيد
تازيانه به جبينش نزنيد
گرچه آتش به سرايت زده اند
با لگد بر روی پايت زده اند
گرچه بردند تو را نيمه ی شب
سر برهنه شده پشت مركب
ولی هرگز تن تو تير نخورد
به خدا جسم تو شمشير نخورد
پيكرت پهن به گودال نشد
زير پا جسم تو پامال نشد
داغ فرزند تو را پير نكرد
نيزه ای بر دهنت گير نكرد
خيزران بر لب تو بوسه نزد
به رگت زينب تو بوسه نزد
كسی از پشت سرت را نبريد
جلوی ديده ی زهرا نبريد
ناگهان ولوله و غوغا شد
بر سر نعش حسين دعوا شد
يكی آمد كه عصا را ببرد
ديگری خواست عبا را ببرد
به كلاخود سرش رحم نكرد
به زره يا سپرش رحم نكرد
همه ی پيكر او غارت شد
پای تا به سر او غارت شد
رضا رسول زاده
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
باز هم نوبتِ مدینه شُد و
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچهیِ بنی هاشم
خانهای بینِ شعلهها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش
شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده استخوانش را
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
حق بده که به یادِ او انداخت
عمهاش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگتر بردند
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند
رویِ این کوچهای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر میزدند زینب را
تیغشان مانده بود در گودال
با سپر میزدند زینب را
چادرش زیرِ پایِ او پیچید
بین نامحرمان زمین اُفتاد
از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال
با کَمَر میزدند زینب را
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را
حسن لطفی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
من که کبوتر دلم،همیشه در هوای توست
همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست
دو چشم جان به سوی تو،کعبه ی کعبه کوی تو
قبله ی قلب خسته ام ،تربت دلربای توست
بقیع اگر چه خلوت از ، همهمه ی آدمیان
پر از حضور عرشیان ، به قبر باصفای توست
خیل ملک صف به صف از ، بارگه ات کند عبور
که بارگاه خاکی ات ، بهشت آشنای توست
هدیه هر فرشته بر ، جمع ملائک به جنان
ذره ای از خاک بقیع ، به عطر جان فزای توست
زائر قبر اطهرت ، زیارت خدا کند
که وجه بی بدیل تو،جلوه ای از خدای توست
مرا اگر که دعوتی ، بهر زیارتت کنی
جان دهم از شوق وصال،که این هم از عطای توست
ای که رئیس مذهبی،به مکتب خدای عشق
بقای دین احمدی،به لطف گفته های توست
جلوه ی رب ازلی،وارث غربت علی
معنی دین نبوی،تلالو ولای توست
به سن پیری ز پی،مرکب دشمنت روان
به کاخ آن که به لبش،طعنه و ناسزای توست
شرح نمی توان نمود،داغ تو را که گوییا
هر چه غریبی و غم است،جمع شده برای توست
رخت سیه به تن کند،مادر قد خمیده ات
اوکه همیشه گریه کن،به مجلس عزای توست
محمد مبشری
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
سلام الله،مولانا !سلام الله ای رهبر
سلام الله یا صادق،سلام ای حضرت جعفر
چه شبهایی نمازت را بنی العباس بر هم زد
و بُردت با جسارتها ،همانند پدر ،حیدر
میان کوچه ها بهرت ،مجسم گشت غمهایی
همان ایام تاریکی،که آمد بعد پیغمبر
گهی یک ابر تاریکی، به اوج آسمان دیدی
همان ابری که زد رعدی ،به رخسار گل ازهر
گهی باران پر بغضی،ز اشک مجتبی دیدی
که راه رجعت منزل ،نشان میداد بر مادر
گَه از فریاد بیجانی ،"خذینی فضّه"می آید
همانا کشته شد محسن، که افتاده به رویش در
و دَر گفتم به یاد آمد، حکایتهای آتش را
که تفتیده کند میخی،و سوزد مو و هم معجر
و باز از آتشم روضه،میان ذهن من جاری:
غروب کربلا وقتی،که از تل آمده خواهر
خبیثی داد فرمانی ،که سوزاندن روا باشد
و خیمه خیمه ها سوزد،و چوب و پرده خاکستر
حسین آن غیرت حق بر،شکسته نیزه زد تکیه
شعار راد مردی را، بیان فرمود بر کافر
صدای "عمه جان عمه"،فضای دشت را پیچد
و دخترها به گرد او ،مثال یاس و نیلوفر
به یکسو جمع می سازد،زنان دل پریشان را
ز یکسو میشود فکرِ ،نجات مردِ در بستر
تپشهای دلش اما، حسین بن علی گوید
هنوزش قلب زینب در میان مقتل دلبر
چقدر اشکت روان گشته،وبی تابی بر این حرفم
شوم خاموش یا مولا، نخوانم روضه ی دیگر
همان تاریخ عاشورا ،همان عهد غدیر خم
دعای حضرت ساجد،و ذکر منجی آخر
اگر بر ما رسید اینک،یقین از قال صادق شد
تو کوثر را شدی کوثر،و من شانئ،هو الابتر
ابراهیم لایق بر حق
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
صاحب رَافت وُ رفتارْ اباعبدالله
پدرِ مکتبِ ایثار اباعبـدالله
نَبَوی مَسلَک و زهرا صفت وُ مولا خُو
روحِ صدق وُ سخنِ یار اباعبدالله
وارثِ کرب وُبلا باعث وُ بانیِّ وِلا
بیرقَت پرچم سالار اباعبدالله
تو که از نَسل حسین وُ حَسنی یاصادق
خوانده ای مَدح علمدار اباعبدالله
حضرت شیخ الائمّه پسرِ فاطمه ای
چاره یِ دردِ گرفتار اباعبدالله
نوه ات والیَّ طوس است وُ هوایِ پابوس
کرده این عاشقِ تو زار اباعبدالله
ذاکر شاه وَفا تذکِرِه می خواهم با
ذکرِ تو از شَهِ دربار اباعبدالله
تو که با روضه ی ِشاهِ شهدا مانوسی
کُنیه اَت اعظمُ الاذکار اباعبدالله
جمعه ها دیده به راهِ دلبرم می دوزی
بینِ هر ندبه زَدی جار اباعبدالله
حسین ایمانی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد
توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد
چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد
اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد
هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
دشمن هجوم آورد ، برخانه ات شبانه
ازگلشن ولایت، آتش زند زبانه
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
یاد علی نمودی ، قلب تو رافسردند
وقتی تو را زخانه، پای پیاده بردند
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
کردی به زیر لب ها، لعن بنی امیه
جاری شده دمادم ، اشک تو بررقیه
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
دشمن به تنگ آمد، از استواری تو
جدت رسول آمد ، آن جا به یاری تو
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
زهرستم شرر زد، برجسم وجانت آقا
مانده به جان شیعه ،داغ گرانت آقا
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
خورشیدی ومزارت، در زیر آفتاب است
از سوز غربت تو ، قلب همه کباب است
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
سیدهاشم وفایی
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد
شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد
از داغ پیدرپی سزاوار است شیعه
با گریه مژگان ترش آتش بگیرد
وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد
ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد
وقتی زنی پشت در خانهست هرگز
خانه نبایستی درش آتش بگیرد
سخت است پیش چشم مردی که به نیزهست
دار و ندار خواهرش آتش بگیرد
گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی
دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟
فرزند ابراهیم در آتش بعید است
یک تار از موی سرش آتش بگیرد
مرد خراسانی! ببین هارون مکّی
حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد
تا پنج تن یار حقیقی نیست باید
شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد
علی سلیمیان
https://eitaa.com/Madahankhomein
#شهادت_امام_صادق_ع
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد
یا رب این شعله چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد
سجده اش خورد به هم بس که تکانش دادند
سر سجاده ی خود با دل مضطر افتاد
با عصا هم بدود باز زمین می افتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد
پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟
پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد
تا زمین خورد صدا زد ز جگر وا اُمّاه
پشتِ در یاد زمین خوردن مادر افتاد
مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین
جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد
فضه آمد کمکش ورنه مصیبت میشد
فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد
گریهی غربت زن قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد
آخر روضهی ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجر خشکیده ی او در افتاد
ولی الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد
کینه اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید
آنقدر زد روی تل یکسره خواهر افتاد
بانوک چکمه تنش این سو وآن سو می شد
بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد
آنکه درسجده فقط پای خدا می افتاد
وقت قتل علی اکبر شد و بدتر افتاد
سیدپوریا هاشمی
https://eitaa.com/Madahankhomein
jafasadeg9 - 1 - 128 - mahanmusic.net.mp3
3.08M
.
*دستایِ آقارو بستن، حتی سوارِ بر مرکب نکردن، راه افتادن به سمتِ کاخِ منصورِ ملعون، اِبنِ ربیعِ ملعون می تازید، این پیرمرد هی زمین می خورد و بلند میشد، هی نفس نفس میزد، پاهاش رویِ خارهایِ بیابون می رفت،شاید زیر لب می گفته:” یا عَمَّتیَ المَظلومه”…
آقارو آوردن تویِ کاخِ منصور، نانجیب یه نگاهی کرد دید این پیرمرد نفس نفس میزنه، شمشیر رو کشید آقارو شهید کنه، همه گفتن کارِ آقا تمومِ، یه وقت دیدن رنگِ منصور پرید، شمشیر رو غلاف کرد، گفتن: چی شده؟ خودت گفتی آقارو بیارید، میخواستی آقارو بِکُشی، چی شد یه مرتبه رنگ و روت پرید؟ گفت: شمشیر کشیدم آقارو شهید کنم، یه وقت نگاه کرد دیدم رسولِ خدا ایستاده، فرمود: منصور! اگه یه تارِ مویی از سَرِ بچه ام کم بشه، تاج و تختت رو بهم میریزم…
یارسول الله! یه شمشیر بالایِ سَرِ امام صادق دیدی طاقت نیاوُردی، بمیرم برا اون خانومی که بالایِ بلندی نگاه می کرد، شمشیرها بالا می اومد، همه به یک نقطه فرود میاد، حسین…
#روضه امام صادق علیه السلام
#حاج سیدمجیدبنی فاطمه
✨▪️▪️✨▪️▪️✨▪️▪️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه #مهدوی
گریز به کربلا،شبهای هیئت
آره سخته که هزار ساله آقا
ساکن بیابونای غربتی
عمریه به فکر تو نبودمو
ادعامه که منم یه هیئتی
خیلی شرمندم
نبودم نوکر دل به خواه تو
خیلی شرمندم
درآوردم با گناهم آهتو
خیلی شرمندم
شده ام سنگی جلوی راه تو
هستیمو میدم
فقط یه نگاه تو برام بسه
بگو نوکرت
یه روزی به آغوش تو می رسه
بیا آقاجون
العجل که شیعه ی تو بی کسه
یا مهدی العجل.....
🌸🌸🌸ا🌸🌸
همه از تو دیده اند بخشندگی
اما دیدی از همه شرمندگی
آره خیلی کم گذاشتیم براتو
تو رو کم صدا زدیم تو زندگی
خیلی شرمندم
چرا بی تو لحظه لحظه هام گذشت
خیلی شرمندم
دلت از اعمال من همش شکست
خیلی شرمندم
با چه رو بگم دلم به رات نشست
من چیکار کنم
که نباشی ساکن بیابونا
کاش که این روزا
برسه غربت تو به انتها
قسمت میدم
نخواه اینو که باشیم ازت جدا
یا مهدی العجل.....
🌸🌸🌸ا🌸🌸
حق بده رویای هر شبم شده
نجف و یه گوشه ایوون طلاش
بعد از اون زیارت جدّت حسین
دعای ظهور تو پایین پاش
خیلی دلتنگم
برا اعتکاف بین الحرمین
خیلی دلتنگم
برای طواف مرقد حسین
خیلی دلتنگم
یهنگاه به گنبد و اشک دو عین
هرجای حرم
برای ظهور تو کنم دعا
دعای فرج
می خونم به حق دستای جدا
خواهشم اینه
لحظه ای ببینمت تو کربلا
یا مهدی العجل.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Madahankhomein
#حماسه_سلام_فرمانده
عزیز این دوران سلام فرمانده
تو ای مرا جانان سلام فرمانده
مطیع امر رهبرم ، آری
غلام کوی حیدرم ، آری
برای او چو قنبرم ، آری
تویی مرا ایمان سلام فرمانده
عزیز فاطمه بود ، ناصر
به عصر غیبتش منم ، حاضر
شدم به درگه خدا ، شاکر
تو ای گل قرآن سلام فرمانده
رهبر ما که جان بود ، در تن
جبهه ی حق بود ازو ، روشن
خاک وطن ز قدرتش ، گلشن
صفای این بستان سلام فرمانده
امام راحلم بود ، در یاد
دلم به یاد کربلا ، افتاد
بر سر کافران کشم ، فریاد
بده مرا فرمان سلام فرمانده
فتح و ظفر دمیده شد ، ما را
پرچم دین به قُله زن ، یارا
بزن به قلب جاده ها ، پا را
بگو تو در توفان سلام فرمانده
نوشته اقتدار تو ، گردون
مقاومت ز تو بجا ، اکنون
بزن صلای عاشقی ، افزون
بده ندا با جان سلام فرمانده
دلاورم. برادرم ، برخیز
تو با عدوی دین حق ، بستیز
که می رود به دست تو ، پائیز
دمد گل بستان سلام فرمانده
شعر: استاد حاج محمود تاری «یاسر»
https://eitaa.com/Madahankhomein