#اربعین
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببریدم ببریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا
در مزارم تک و تنها مگذارید فقط
میزنیدم بزنید این همه تنبیه ولی
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم
با دلم وعده فردا مگذارید فقط
بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم
روی این خواهش ما پا مگذارید فقط
اربعین پای پیاده نجف وکرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
تشنه روضه ام و اه فرات است بلند
آب را تشنه دریا مگذارید فقط
لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است
پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط
داد زد این سرو این حلق من و سینه من
چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط
مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا
پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط
موسی علیمرادی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی
یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد
یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد
یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام
گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد
ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان
از داغ غصه های تو زینب خمیده شد
ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار
گوش تمام دخترکانت دریده شد
هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی
آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد
سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات
درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد
درچار فرسخ است اگر حد تربتت
چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد
یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت
با سختی تمام سر تو بریده شد
زینب کجاو کوچه وبازار برده ها
رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد
محمود اسدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات با #امام_زمان و #اربعین
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بی خبر ماندم
عاشقانت زیارتت کردند
من ولی باز پشت در ماندم
روز و شب غبطه می خورم آقا
به کسانی که با تو مأنوسند
عاشق و بی قرار و بی تابند
دست و پای تو را که می بوسند
دیدن تو به من نمی آید
تو کجا و نگاه هر جایی
من اگر آنچه خواستی باشم
تو سراغم به خواب می آیی؟
نکند عاق کرده ای من را
نکند صبرتان سر آمده است
گر عتابم کنید حق دارید
هر گناهی ز من بر آمده است
خواستم تا ببینمت در خواب
به نگاهم اجازه داده نشد
خواستم تا به کربلا بروم
با رفیقان خود پیاده، نشد!
بین آن کاروان و جمعیت
چه کسی با تو هم قدم شده است؟
خوش به حال کسی که با گریه
با شما راهی حرم شده است
در حرم روضه خوان خودت هستی
روضه ی کاروان جان بر لب
بین روضه بلند می گویی:
به فدای تو عمه جان زینب…
تا رسیدند در دو راهی عشق
ساربان گفت که کجا برویم؟
پاسخی آمد از حریم حسین
همه گفتند کربلا برویم
تا رسیدند لحظه ای ماندند
در سکوتی که چهره ها شد مات
زد به سینه غریب بی کفنم
باز شد بغض عمه سادات
به زمین خورد از سر محمل
تیر غمها به قلب بانو رفت
با ادب نیت زیارت کرد
سوی یارش به روی زانو رفت
خواست تا درد دل کند اما
مگر این گریه ها امان می داد
یک نگاهی به دور خود انداخت
سر خود را فقط تکان می داد
السلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا عطشان
السلام علیک یابن علی
السلام علیک یا عریان
ای برادر نمی برم از یاد
که چگونه به خاک افتادی
زیر گرمای آفتاب آن روز
با لب تشنه،خسته،جان دادی
ای برادر نرقته از نظرم
اکبرت را که ارباً اربا شد
بعد عباس میر لشکر تو
پای دشمن به خیمه ها وا شد
به خدا ای عزیز لب تشنه
داغ یک قطره آب کشته مرا
بین این گریه های اهل حرم
گریه های رباب کشته مرا
غرق گریه رباب می گوید
که دل پاره پاره را بردند
با سه شعبه به روی دست پدر
طفلک شیرخواره را بردند
پسرم با خیال تو هر شب
دست بر سینه می فشارم من
گرچه ماندم خجالتت آنروز
ولی امروز شیر دارم من
گریه را کم کنید دخترها
کمی آرام اصغرم خواب است
گل نارم علی علی لا لا
مادرت چهل شب است بی تاب است
✅مجتبی شکریان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین#زبانحال
#امام_سجاد_با_جابر_و_شرح_سفرباپدر
جابر نتوان گفت چه آمد به سر ما
کز جور خزان ریخت همه برگ و بر ما
غلتید به خون، پیکر پاک پدر ما
شد قاتل او با سر او همسفر ما
ما زخم زبان در ملأ عام شنیدیم
بی جرم وگنه، از همه دشنام شنیدیم
(از کجای این سفر برات بگم)
از زمزمه و گریه ی آهسته بگویم
از دست به زنجیر ستم بسته بگویم
از کعب سنان و بدن خسته بگویم
از بارش سنگ و سر بشکسته بگویم
اینها همه از دخت علی خم نکند پشت
ای لاله ی پرپر شده، داغ تو مرا کشت
ما بر کف پا نقش گل از آبله دیدیم
رأس شهدا را جلوی قافله دیدیم
کعب نی شادی و کف و هلهله دیدیم
یک سلسله را بسته به یک سلسله دیدیم
دادند به ما جا به ره ظلم ستیزی
خواندند عزیز دلمان را به کنیزی
تنها نه در امواج بلا یاد تو بودم
از لحظه ی میلاد، گرفتار تو بودم
شبها به بر فاطمه بیدار تو بودم
با هر نگهم طالب دیدار تو بودم
دردا که دگر انس به داغ تو گرفتم
برگشتم و از خاک، سراغ تو گرفتم
ای کاش جدا می شد، پیش از تو سر من
می رفت فرو تیر غمت بر جگر من
می ریخت چو نخل قد تو برگ و بر من
می شد ز ازل کور دو چشمان تر من
من روی زمین، پیکر صد چاک تو دیدم
آویزه به دروازه، سر پاک تو دیدم
ای پای سرت خصم زده نای و دف و چنگ
ای بر سر نی گشته جبینت هدف سنگ
ای طلعت زیبای تو گردیده ز خون رنگ
برخیز برادر که دلم تنگ شده، تنگ
بردار سر از خاک که روی تو ببوسم
برخیز که رگ های گلوی تو ببوسم
من کوه بلا را به سر دوش کشیدم
یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم
در طشت طلا تا گل رخسار تو دیدم
فریاد زدم پیرهن صبر دریدم
چون چوب به لب های تو می خورد به شدت
من بر سر خود می زدم، اطفال به صورت
در شام بلا بود، بلا بود، بلا بود
بالله قسم سخت تر از کرب و بلا بود
ظلم و ستم و کفر و ظلالت به ملا بود
خورشید رخت جلوه گر از طشت طلا بود
آئینه صفت، چشم تو در دور زدن بود
دیدم نگهت در همه احوال به من بود
باز آمده ام تا ز من از شام بپرسی
از بودن ما در ملأ عام بپرسی
از خنده و از طعنه و دشنام بپرسی
از خون سر و سنگ لب بام بپرسی
اما دگر از قصه ویرانه نپرسی
ای گوهر یکدانه ز دردانه نپرسی
این دختر باز آمده از شام خرابت
این فاطمه و نجمه و کلثوم و ربابت
برگشته ز ره، قافله ی پر تب و تابت
گل ها همه بر خاک فشانند گلابت
جا مانده یکی در یتیم از صدف تو
در شام بلا گشته سفیر از طرف تو
#استاد_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
زبانحال #جابر #اربعین
آورده غریبی غم دل بهر غریبی
افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی
بیمار فراقی شده مهمان طبیبی
نه تاب و توانی، نه قراری، نه شكیبی
می گفت: حبیبی كه غمت كرده كبابم
من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم
ای نام تو روشنگر دل جان كلامم
ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم
ای دادرس و رهبر و مولا و امامم
هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم
با یاد تو در این سفر از شهر مدینه
تا كرب و بلا كوفته ام بر سر و سینه
گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت
تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت
بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت
بر پای یتیم تو گل آبله انداخت
دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود
گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود
ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟
كز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی
هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی
بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی
یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده
با من سخنی گوی ز رگ های بریده
ای دیده ی گریان مرا نور، عطیه
صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه
این ناله ی پیوسته و این ولوله از كیست؟
برخیز و خبر آر كه این قافله از كیست؟
از شیون این قافله پر، دامن صحراست
آوای جرس را خبر از ناله زهراست
بر گوش دلم زمزمه زینب كبراست
فریاد شهیدا و غریبا و حسیناست
از گریه گلوی من رنجور گرفته
این كیست كه با «یا ابتا» شور گرفته؟
بر قلب عطیه سخن او اثری كرد
از خویش در آن وادی محنت، سفری كرد
بر دیدن آن قافله هر سو نظری كرد
هر لحظه به رخ جاری، خون جگری كرد
از سینه برآمد به فلك ناله و آهش
افتاد چو بر سید سجاد نگاهش
تا كرد به آن قافله از دور نظاره
چو شمع ز سر تا به قدم، ریخت شراره
در مقدم آن ماه رخان ریخت ستاره
برگشت به سوی حرم عشق دوباره
زد ناله كه عاشور دگر آمده، جابر
برخیز كه زینب ز سفر آمده، جابر
بلبل گل خود را به سراغ آمده، جابر
آلاله دگر باره به باغ آمده، جابر
بر تربت عشاق چراغ آمده جابر
برخیز كه یك قافله داغ آمده، جابر
برخیز و بده آب به گل های مدینه
سقاست خجل از لب عطشان سكینه
برخیز سرودی ز غم تازه بخوانیم
برخیز شرار غم دل را بنشانیم
برخیز كه خود را به اسیران برسانیم
برخیز كه گل در ره سجاد فشانیم
بالای سرش آیه ی تطهیر بگیریم
گل بوسه ز زخم غل و زنجیر بگیریم
آن محرم محرم شده در آن حرم «هو»
آن عاشق دلسوخته آن پیر خداجو
آغشته به خاك شهدا كرده سر و رو
با چشم دل خویش نظر كرد به هر سو
میخواست كه صد باره به هر گام بمیرد
تا یك خبر از سید سجاد بگیرد
پر بود از اشك جگر سوخته، جامش
می ریخت شرار دل سوزان ز كلامش
زد رایحه ی عطر حسینی به مشامش
بشنید سلام از لب جانبخش امامش
گفت: ای ز سلام تو خجل پیر غلامت
یادآور اخلاق پدر بود سلامت
آن زائر دلسوخته، آن پیر سرافراز
شد طایر روحش ز تن خسته به پرواز
زد ناله و كرد از دل وجان، دست ز هم باز
بگرفت در آغوش حسین دگری باز
افكند به گردون، شرر تاب و تبش را
بر زخم غل جامعه بگذاشت لبش را
مولا چو نظر كرد حبیب پدرش را
قد خم و سوز دل و اشك بصرش را
سوزاند دوباره شرر غم جگرش را
بگذاشت روی شانه ی آن پیر، سرش را
كای گلشن وحی از نفست بوده معطر
افسوس كه یك باغ گل از ما شده پرپر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی
عالم اگر قطره است، دریا میشود زینب
اشک علی و اشک زهرا میشود زینب
صبرحسن در اوج، معنا میشود زینب
هرچه حسین گفتیم فردا میشود زینب
عشق علی حتماً بهایش میشود زهرا
حیدر، تمام شب دعایش میشود زهرا
ذکر قنوت و ربّنایش میشود زهرا
سر ریزِ این اوقات، حالا میشود زینب
تا کربلا با پای زخم و پر ورم رفتن...
بین عراقی ها، شریف و محترم رفتن...
شبهای موکب، خواب و رویای حرم رفتن...
تا اربعین پیوسته دنیا میشود زینب
اشکی به پایش ریختیم و زود نافع شد
فوراً نگاهی کرد و سینه زن مدافع شد
راه شهادت بازشد، دعوا مرافع سد
دشمن نخواهد دید تنها میشود زینب
زینب امامت داشته من دیر فهمیدم
در روضه های او که گشتم پیر فهمیدم
قرآن کلام اوست، از تفسیر فهمیدم
اصلاً حسینِ رویِ نی ها میشود زینب
وقتی سری در دست جمعی تیره بخت افتاد
وقتی مسیرش بر کلیسا و درخت افتاد
وقتی که راهش بر تنور و تشت و تخت افتاد
در کاروان انّا هدینا میشود زینب
با خطبه هایش کوفه را زیر و زبر کرده
آنقدر که دشمن هم احساس خطر کرده
چون مادرش در کوچه ها شق القمر کرده
پس ذوالفقار دست مولا میشود زینب
دروازه ء ساعات و ساعت های طولانی
بازار شهر و آن اقامت های طولانی
زخم زبانها و جسارت های طولانی
آنجا دخیل چشم سقا میشود زینب
زیر هجوم سنگ، محور میشود فوراً
در ازدحام شام، حیدر میشود فوراً
پیش یهودی ها پیمبر میشود فوراً
هرجا که دین محو است پیدا میشود زینب
دیدند خیلی دلخُورش، اما نیفتاده
رد می شدند از چادرش، اما نیفتاده
خورده زمین خانه پُرش، اما نیفتاده
با یاحسینی از زمین پا میشود زینب
در دست هاشان روسری بود و نمی دادند
عمّامه و انگشتری بود و نمی دادند
خلخال پای دختری بود و نمی دادند
وای آن وسط پایین وبالا میشود زینب
آنکه رقیه را به روی ماسه ها دیده
قاری خود را مجلس هم کاسه ها دیده
دور و بر خود جمعی از رقاصه ها دیده
با این مصیبتها قدش تا میشود زینب
شاعر: #رضا_دین_پرور
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحن یل ام البنین
از مرور خاطراتش نیز لذت می برم
می نشستم رو به ایوان امیر المومنین
خوب یادم هست هر موکب که رفتم ،پهن بود
زیر پای زائرانت بالِ جبریل امین
با چه شوقی تاول پاهای خود را می شمرد
زائری که بود گویا با ملائک هم نشین
دسته دسته وارد کرب و بلایت می شدیم
گوئیا بودیم دستان خدا در آستین
این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت
هاتفی می گفت با ما :فادخلوها خالدین
من تمام سال را با اربعینت زنده ام
ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین
با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد
در میان راه هر جایی که میخوردم زمین
شاعر: #احسان_نرگسی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
قافله در اربعین
«خواهرش بر سینه و بر سر زنان»
آمده در کربلا پرپر زنان
پیکر مردان به زیر خاک غم
حس کنند این داغ را بهتر زنان
در کنار تربت پروانه ها
شعله دارد بر جگر اخگر زنان
کودکان بودند در شیون همه
داشتند ای وای چشم تر زنان
می زنند آتش به جان خویشتن
یک طرف طفلان غم ، یکسر زنان
کشتی بشکسته از توفان اشک
باز آمد کربلا لنگر زنان
اول اندوه با قد کمان
غرق در اشک اند تا آخر زنان
در عزای خیل گلها سوختن
بیشتر دارد حکایت در زنان
در عزا بگذار تا شیون کنند
جای منعی نیست اینجا بر زنان
حق بده ، از داغ مردان شهید
ناله ها دارند اینجا گر زنان
در کنار تربت گلهای خود
جملگی نالان ز غم ، دختر ، زنان
یاد آن روزی که آمد قتلگاه
بانوی غم بوسه بر حنجر زنان
«یاسر» آنجا روی قبر شاه عشق
ریختند از چشم تر گوهر زنان
محمود تاری «یاسر»
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
مسافر را پیاده، داغدیده، صاحب دردی،
ورای دردهای پیش پا افتاده میخواهد
سفر، موکب به موکب، کولهپشتی، چای، خرما، اشک
یقین کن میزبانت اربعین را ساده میخواهد
دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا
دلی سرمست جان دادن، سری دلداده میخواهد
مسلمان و مسیحی را به حُرّیت فراخوانده
جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده میخواهد..
هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟
مگر این جاده غیر از شوق فوقالعاده میخواهد؟
حسینبنعلی تنهاست ای یاران به پا خیزید
که اینک وارث او لشکری آماده میخواهد..
شاعر: #فاطمه_عارف_نژاد
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی #حضرت_زینب
از راه آمد خواهرت ای سر بریده
اما بدون دخترت ای سر بریده
دارد رباب از راه مي آید برادر
اما بدون اصغرت ای سر بریده
از گوشه ی مقتل هنوزم که هنوز است
آید صدای مادرت ای سر بریده
از شامیان پیراهنت را پس گرفتم
از ساربان انگشترت ... ای سر بریده
من که نفهمیدم، خودت می گفتی ای کاش
خولی چه کرده با سرت ای سر بریده
بالای نیزه ماه من بودی برادر
در کوچه ها همراه من بودی برادر
حتما خودت دیدی دو دستم را که بستند
حتما خودت دیدی غرورم را شکستند
حتما خودت دیدی که بر محمل نشستم
حتما خودت دیدی چهل منزل شکستم
حتما خودت دیدی بساط کوفیان را
حتما خودت دیدی مرام شامیان را
قرآن که می خواندی لبت را سنگ می زد
عمدا کنیزی زینبت را سنگ می زد
حالا دگر هم چیزی از آن لب نمانده
هم جای سالم در تن زینب نمانده
این آخر عمری مرا بازار بردند
من را میان مجلس اغیار بردند
رفتی میان طشت و زینب نیمه جان شد
تو خیزران خوردی و قد من کمان شد
شاعر: #وحید_محمدی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#اربعین_حسینی
دیگه دارم از تو خیلی دور میشم
دســـــــت بی پناهمو رهــــــا نکن
هرکاری میخوای بکن ولی حسین
منـــو از خودت فقـــــط جدا نکن
مگه کربلا فقط جای خوباس....؟
یکــــــی مثه من حرم جـا نداره؟
بیخیال کربلا دوســــــــــت دارم
عشـــق من که شرط و اما نداره
اربــــــــعین سال قبلــــــی به دلم
قــــــول اربعین امــــــــسالو دادم
امسالم که بستــه شد راه حــــرم
دل من تنگــــه چه گیری افتادم...
کی میفهمه حال جامونده هارو؟
موکب امام رضـــــا یادش بخیر
داره میکُشه منو فـــــــــــراق تو
"اربعیـــن و کربـــلا یادش بخیر"
واسه اون لحظـــه دلم پر میزنه
که یه بچه آب تـــــعارُف میکنه
یا همون صــحنه که میری موکبا
پیرمــــــرده کفـشارو جُف میکنه
با چـه عشقـــی نوکری تو میکنه
اون پسر بچه که روی ویلچــره!
سینی خرمــــا میذاره رو سرش
غصه ی مسافرارو میخوره...
اونی که رفته میدونه چی میگم
شب جمعه کربــــــــلا چه حالیه!
ولی معصیــت یه کاری کرده که
توی خوابــــــم میبینـم دوسالیه
شاعر: #رضا_حسن_زاده
http://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴 #اربعین_حسینی🏴
همینجا بود اکبر دستوپا زد
همینجا بود بابا را صدا زد
همینجا بود دشمن ظالمانه
که میزد بر سکینه تازیانه
همینجا بود طفل شیرخواره
گلوی نازکش شد پارهپاره
همینجا پیکری خونین و عریان
شده پامال زیر سم اسبان
همینجا آمدند از خیمه بیرون
یتیمان حسین با قلب محزون
همینجا شد جدا دستان عباس
که شد همرنگ خون آن لالهی یاس
همینجا خیمهها گردیده غارت
شده طفلان مولا در اسارت
همینجا زینب محزون و مضطر
کمان شد قدش از داغ برادر
همینجا دشمنان خنجر کشیدند
سر مظلوم عالم را بریدند
همینجا تیر خورد بر مشک عباس
و دشمن خنده زد بر اشک عباس
همینجا محشر کبری به پا شد
عزیز فاطمه جانش فدا شد
همینجا شد زیارتگاه عشاق
زیارت خانه ی دلهای مشتاق
همینجا میوزد از تربت او
شمیم جانفزای عترت او
علی قاسمی (شمیم)
http://eitaa.com/Maddahankhomein