#هستی_عموجان_محتضر
السلام علیک یا عبدالله بن الحسن علیهماالسلام
هستی عموجان محتضر در بین گودال
داری تو دستی بر کمر در بین گودال
آتش زده بر قلب من (اُسقونی) ِ تو
هستی تو از من تشنه تر در بین گودال
یک تن زده بر تو عصا ،آن دیگری هم
با نیزه و تیر سه پَر در بین گودال
هر کس رسیده می زند با بغض حیدر
از کینه ها داری اثر در بین گودال
من آمدم باشم عصای پیری تو
حالا که هستی بی پسر در بین گودال
حالا که دستان علمدارت جدا شد
دستم شود بر تو سپر در بین گودال
بر روی دامانت عمو ،جان می سپارم
بر این مقامم مفتخر در بین گودال
من هم کشیدم داغ روی داغ چون تو
من هم شدم خونین جگر در بین گودال
بودی تو غمخوار پدر در وقت مرگش
من آمدم جای پدر در بین گودال
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#جُون
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سفید وعطر خوش و حشر با حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنسا گرفت
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#این_یاس_ها
السلام علیکم یا ابناء الزینب علیهم السلام
این یاس ها که در بَر ِ من قد کشیده اند
حالا ز داغ اکبر تو قدخمیده اند
دیدند می چکد ز عبا خون اکبرت
دیگر از این حیات ببین دل بریده اند
تا دیده اند بین عدو غربت تو را
بر یاری ات دو ارتش زینب رسیده اند
بر تن، لباس رزم نمودند ناگهان
وقتی صدای بی کسی ات را شنیده اند
چیزی نداشتم که کنم من نثار تو
پیش تو این دو آبرویم را خریده اند
هستیّ ِخواهر تو همین دو کبوتر است
شکر خدا که در ره تو پر کشیده اند
در خیمه مانده ام که نبینم غم تو را
در لحظه ای که پیش تو در خون تپیده اند
شکر خدا شهید شدند و به روی خاک
خنجر به روی حنجر پاکت ندیده اند
اما شوند همسفرم بین دشمنان
بر روی نیزه صاحب رأس بریده اند
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم عجل لولیک الفرج (244).mp3
زمان:
حجم:
1.05M
#شب_چهارم_محرم
#بندهای_اول_مهدوی
#دو_بند_موضوع_شبهای_محرم
#سنتی_سه_ضرب
#قابلیت_روضه_واحد_شور..
#شهادت_گلهای_حضرت_زینب_علیهم_السلام
سربند مهدوی:
دوباره وقت ماتم شد
بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
بخوان روضه برای ما
فدای اشک خونینت
وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
دعا بهر ظهور تو
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸🌸🌸🌸
بیا آقا بخوان روضه
برای دو گل جعفر
شدند اولاد عمّه جان
مقابل حسین پرپر
بیا که عمّه جان خوانده
تو را با دیده ی دریا
ببین که او عزادار است
درون خیمه اش تنها
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب...
🌸🌸🌸🌸🌸
حسین جان ،بچه های من
فدای بچه های تو
خدا را شکر عزیزانم
شدند قربان برای تو
شبیه اکبرت حالا
شدند کشته در این صحرا
اگر داغ جوان دیدم
شدم چون حضرت لیلا
نهادن سر به دامانت
همه هستم به قربانت..
حسین جانم حسین جانم....
🌸🌸🌸🌸🌸
خدا را شکر، غیورانم
نمی بینند اسارت را
نمی بینند چهل منزل
با کعب نی؛ جسارت را
نمی بینند عزیزانم
مرا در بین مشتی مست
مرا در کوچه و بازار
میان شامیان پست
به روی نیزه ی دشمن
کنند گریه به حال من
حسین جانم حسین جانم....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
زمان:
حجم:
462.4K
#پنجم_محرم
#واحد_سنگین
#عبدالله_بن_حسن(ع)
⚫️⚫️⚫️ا⚫️⚫️⚫️
بند1⃣
وقتی تو رو
غریب و تنها دیدم
از روی تل
سوی تو پر کشیدم
با عجله
بی زره و بی شمشیر
بالاسرت
عموجونم رسیدم
......
دیدم پیکرت شده آماج نیزه هاشون
دیدم میزدن تو رو با سنگ و با عصاشون
دیدم یکی اومد تو گودال و حرف بد زد
دیدم یکی با چکمه محکم بهت لگد زد
......
میخوام فدا بشم
برای تو عمو
میخوام بگیرم از
خون خودم وضو
یا عَمّیَ الغریب
عمو عمو حسین
🔸🔸🔶ا🔶🔸🔸
بند2⃣
آرزومه
بشم فدات عمو جون
من بمیرم
جلو چشات عمو جون
میدونی که
چقدر دوست دارم من
غرق به خون
زدم صدات عمو جون
......
اومدم بالا سرت بجای بابام حسن
مثل دست علمدار دستم شد جدا از تن
اشکم میریزه واسه مصیبته جسارت
خوبه شهید میشم و نمیبینم اسارت
.....
صدای مادره
پیچید تو قتلگاه
خمیده و غمین
رسید به قتلگاه
یا عَمّیَ الغریب
عمو عمو حسین
💠💠💠ا💠💠💠
به قلم:
#سیدناصر_اسماعیل_نسب
#الیاس_محمدشاهی
@Maddahankhomein
#اصحاب_الحسین
#شب_پنجم_محرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
بعد از حبیب و حُر و زُهیر و غلام ترک
آماده میشوند جوانان یکی یکی
پا در رکاب، رخصت میدان گرفتهاند
با التماس، دست به دامان، یکی یکی
پیغمبرانه غزوه به پا کردهای که باز
غوغا کنند حمزه و سلمان یکی یکی
دیشب در آسمان دو انگشت معجزه
بودند محو روضۀ رضوان یکی یکی
روح تغزّلاند، شکوه قصیدهاند
شمشیر میکشند غزلخوان یکی یکی
از دست میروند عزیزان و... خیمهها،
کمکم شدهست کلبۀ احزان یکی یکی
بر نیزهها در اوجِ رجزآیههای کهف
تفسیر شد حماسۀ قرآن یکی یکی
بالای نیزهها چه غریبانه میوزند
انبوه گیسوان پریشان یکی یکی
#علی_اصغر_شیری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم عجل لولیک الفرج (244).mp3
زمان:
حجم:
1.05M
#شب_پنجم_محرم
#شهادت_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_االسلام
#بندهای_اول_مهدوی
#دو_بند_موضوع_شبهای_محرم
#سنتی_سه_ضرب
#قابلیت_روضه_واحد_شور..
سربند مهدوی:
دوباره وقت ماتم شد
بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
بخوان روضه برای ما
فدای اشک خونینت
وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
دعا بهر ظهور تو
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸ا🌸🌸
دوباره ای غریب عصر
شده قلب تو غرق آه
جلوی چشم تو گویا
به گودال رفته عبدالله
تو را می خواند عبدالله
در آغوش عموجانش
رسیده پیش او تا که
کند جان را به قربانش
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸ا🌸🌸
جلوی ضربه ی شمشیر
عمو دستم سپر کردم
ببین مانند قاسم من
دارم دور تو می گردم
میان این همه دشمن
عموجانم گرفتاری
به روی پیکرت زخم از
سنان و تیر و سنگ داری
غریبی بین یک لشکر
شدی زخمی جلو خواهر
عموجانم عموجانم.....
🌸🌸ا🌸🌸
خدا را شکر شدم من هم
بلاگردان تو آقا
شهید راه تو گشتم
رضا از من شده بابا
با تیر کینه جان دادم
در آغوش تو در گودال
شود حالا تنم اینجا
کنار پیکرت پامال
سرم چون تو جدا گردد
تنم اینجا رها گردد
عموجانم عموجانم.....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
🩸ضربه که به دست عبدالله «علیهالسلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…»
مرحوم علامه مجلسی چنین نقل میکند:
🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و با به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ایزنازاده! عمویم را میکشی؟!
📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد
▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربهای به سیدالشهداء علیهالسلام وارد کند که عبدالله علیهالسلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد.
📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه»
▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، نالهای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!»
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳
✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم
از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم
من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه
ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم
خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را
تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم
خونِ حسن میانِ رگم موج می زند
گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم
از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه
افتاده شاه رویِ زمین در برابرم
تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست
بی اختیار ناله زدم وای مادرم
تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید
پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم
ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها
اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما
باجانِ فاطمه که چنین تا نمیکنند
جان دادنِ غریب تماشا نمیکنند
زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه
باحالِ مادر از چه مدارا نمیکنند
خالی کنید دورِ عمویِ غریب من
دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند
یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو
پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند
بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش
این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند
در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش
شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند
در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را
از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند
آقایِ عالم است برهنه نکن تنش
بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند
@Maddahankhomein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
#مصائب_شام
🩸سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان میآوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند …
در نقلی آمده است که از یکی از دختران امام حسن علیهالسلام - که نام مبارک او را «جمیله» ذکر کردهاند - چنین گوید:
🥀 مرا با چهار نفر دختر دیگر بر یک ریسمان بسته بودند و سر قاسم و عبداللَّه علیهماالسلام برادر ما را گاهى مىآوردند و در برابر خرابه در پیش چشم ما مىآویختند.
🥀 جمعى از دختران شامیان بىحیا مىآمدند به جهت تماشاى آن سرها و در غیر وقتها نیز سنگ و کلوخ برما مىزدند و اذیت و آزار بر ما مىکردند و نمىگذاشتند که ما یک روز آرام و قرار بگیریم و شماتت بر ما مىنمودند و ما دقیقهای راحتى نداشتیم؛ سرما و گرماى روز و شب و از اذیت و آزار آن گروه بىادب و بد حسب و نسب، بلایی به سرمان آورد که،
📋 حتّى تَغَیَّرَ وُجوهُنا وَ صِرنا مِثلَ أسارىٰ الحَبَشة
▪️رنگ صورتمان تغییر کرد و همانند اسرای حبشه شده بودیم.
📚 بحرالمصائب، ج۹ ص۱۶۵
✍ خنده بر پاره گریبانی مان میکردند
خنده بر بی سر و سامانی مان میکردند
پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم
خوب آماده ی مهمانی مان میکردند
از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه
سنگ را راهی پیشانی مان میکردند
هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم
بیشتر شک به مسلمانی مان میکردند
شرم دارم که بگویم به چه شکلی آن جا
وارد بزم طرب خوانی مان میکردند
بدترین خاطره آن بود که در آن مدت
مردم روم نگهبانی مان میکردند
هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانی مان میکردند
@Maddahankhomein
یا صاحب الزمان
شور _ زبانحال
به سبک : میشه بهم بگی سپردیم به کی
بیایید تو روضه ها خدا خدا کنیم
با اشکِ کربلا برا ظهور دعا کنیم
روزای غصه و شبای غربته
خوش بحالِ کسی که تو خیمه ی حضرته
فدای اون چشمی که
هزار و چندین ساله
روضه خون عاشورا
گریه کنه گوداله
العجل ای آقا جان
پرچمِ ماتمش چادرِ خاکیه
نشسته سمت کربلا میخونه ناحیه
میخونه روضه ی برگشتِ ذوالجناح
سلام میده به اون مُغَسَل ، بِدَمِ الجِراح
میخونه مظلومانه
برا قَتیلِ مظلوم
که پاره شد قلبش با
سه شعبه های مسموم
العجل ای آقا جان
حسین عزیز زهرا
بیاد اون غروب میخونه دلغمین
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامیِ بِلا مُعین
میخونه تشنه شد سرش جدا حسین
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری حسین
ای صورت خاکی ای
شَیبِ الخَضیب یا جدا
بین یه لشکر موندی
چقد غریب یا جدا
حسین عزیز زهرا
میثم مومنی نژاد
@Maddahankhomein