eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
702 ویدیو
368 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
نقل قولی شنو که اهل نظر ماجرایی بدیده خود به بصر خادمی راستگو چنین میگفت این خبر را چنین به اهل خبر در زمانی ز جنگ تحمیلی بود در کاظمین خوف خطر بود در صحن حضرت کاظم خالی از زائران او یکسر بود شخصی دنی ز لشگر بعث دل سیاه و کریح و بد منظر پست و بی دین چو سندی شاهک گوئیا ثانی اش و یا بدتر یک نظامی پست کافر کیش شرم دارم بخوانمش افسر کار او بود فحش و دشنام و هر چه میکرد بود ختمِ به شر خفقانی نموده بُد حاکم خاصه در کاظمین آن کافر گاه و بیگاه با وقاحت تام گام میزد به صحن و عربده گر عربی فحش و ناسزا میگفت کاش او لال بود و من هم کر روزی آمد به همره جمعی گشت وارد به روضه ی اطهر ایستادم کنار و چشمانم گاه بُد بر ضریح و گاه به در او لگد وار چکمه میزد بر مرقد پاک موسیِ جعفر می شنیدم ز کینه او میگفت کیستی تو که گشته ای برتر میکنم اين ضریح و مرقد را روزی آخر چو تلِّ خاکستر ناگهان شد برون ز سمت ضریح دست پاکی چو مشت پُر ز هنر و چه دستی چه عطر خوشبویی که نباشد ز بوی آن خوشتر آنچنان زد به سینه ی بعثی خورد بر سنگ پشت سر ز کمر آنچنانی که بر درک واصل گشت با مشتِ دستِ معجزه گر همراهانش ز ترس می‌بردند جسم نحسش به حالتی مضطر مدتی چون گذشت از آن جریان سپری شد چو چند روز دگر شد میسر به عالم رویا تا که بینم منیر آن انور عرض کردم سلام یا مولا پس بفرمود علیک آن سرور عرض کردم بُوَد تمنایی از شما گو به جان پیغمبر پس بفرمود گو تمنایت عرض کردم چسان کنم باور فاش کن جان عالمی بفدات ماجرای نظامی و کیفر پس بفرمود شو سرا پا گوش گوش گشتم تمام پا تا سر باز فرمود کاظمم هر دم خشم خود را فرو برم آخر بود آنروز عمو مرا مهمان همچو جان بود او مرا در بر هتک حرمت چو دید از آن ملعون فعل او خوش نیامدش به نظر او ابو فاضل است و عباس است او غیور ست و میر و نام آور او علمدار و یاور و سقاست خیره بر دست و بازویش لشگر آه از آندم که شد جدا دستش و عمودی که آمدش بر سر او اگر بود عصر عاشورا کس نمی‌برد از زنان معجر او اگر بود عدو چه جرات داشت که کند غارت خیام ، دگر یا کند شمر بر حسین نزدیک با چه جرات به حنجرش خنجر آه از آندم که شمر پست نشست روی آن سینه و بریدش سر https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5996581837722361226.mp3
زمان: حجم: 2.81M
بنداول چشم‌وامید‌خیمه‌هام‌،تیر‌سه‌شعبه‌خورد‌به‌چشمات پاشوعلمدارم‌ببین‌،‌داداش‌حسین‌آورده‌دستات‌ پاشوتوقبل‌ازاین‌که‌به،اهل‌وعیالم‌شه‌جسارت پاشوغریبی‌مو‌ببین‌،نذاربرن‌زن‌هااسارت پرپرشدی اندازه‌اصغرشدی حتی‌کوچیک‌ترشدی ای‌اباالفضل ای‌بامرام بلند‌شوای‌تکیه‌گام ترسیدن‌این‌دخترام ای‌اباالفضل قلب‌شون‌از‌سنگه‌داداش رحمی‌ندارن‌که‌اینا به‌دختر‌و‌به‌شیر‌خواره‌ خوش‌غیرتم‌پاشو‌ببین این‌خولی‌‌پست‌ولعین نظر‌داره‌به‌گوشواره ای‌وای‌علمدار‌حرم،ای‌وای‌علمدار‌حرم ای‌وای‌علمدارم‌اباالفضل بنددوم ایشالا‌دیگه‌توی‌شام،‌نبینی‌باز‌دارن‌می‌خندن سرتوروبامعجرِ،اهل‌و‌عیال‌من‌می‌بندن و‌َصارَت‌کَلقُنفُذ،از‌حجم‌تیری‌مثل‌خارپشت رونیزه‌چشماتوببند،وقتی‌زدن‌زینب‌وبا‌مشت نامرده‌شمر توخیمه‌می‌گرده‌شمر چه‌خنده‌هاکرده‌شمر ای‌اباالفضل شدحرمله کابوس‌این‌قافله پاهاپرازآبله ای‌اباالفضل دیدن‌که‌توباغیرتی هر‌جوری‌می‌شد‌دستات‌و ازتن‌بریدن‌ای‌اباالفضل اینامی‌خواستن‌که‌آخه راحت‌شه‌دیگه‌واسه‌شون گوشوار‌کشیدن‌ای‌اباالفضل ای‌وای‌علمدار‌حرم،ای‌وای‌علمدار‌حرم ای‌وای‌علمدارم‌اباالفضل •تعجیل‌درامر‌فرج‌صلوات• ✍‌شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
گرچه همه رد می کنند از خود گدا را آقا محبت کن صدا کن اسم ما را من نوکر خوبی برای تو نبودم خیلی اذیت کرده ام آقا شما را کج می روم وقتی هوایم را نداری کج می گذارم روی هم سنگ بنا را بنشان هم اکنون مادرم را در عزایم آزار دادم من تو را -صاحب عزا را- پشت درم، درمانده ام، در را نبندی از خود مرانی این گدای خرده پا را بی آبرویی آمده؛ ای آبرو دار بی وقت آمد، آمده وقت مدارا اول گرفتی دست های خالیم را آخر پذیرفتی مَنِ  یک لاقبا را چشمی که گریه می کند دارو ندارد درمان نکن این عاشق درد آشنا را یکبار شد چشم انتظارت را نبخشی؟... وقتی به لب دارد نوای کربلا را محض گل روی ابوفاضل عوض کن حال و هوای نوکر سر به هوا را **** زهرا کنار علقمه؛ پهلو گرفته چون دیده دریا و دو تا دست جدا را ای کاش می شد از تن او در بیارند آرام، تیر و آهن و سرنیزه ها را مشکی که پاره بود را بردند خیمه گفتند این هم مشک و این آب گوارا رضا دین پرور https://eitaa.com/Maddahankhomein