#مدح_و_مناجات
#حضرت_عباس_ع
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#روایت_معجزه
#امام_موسی_کاظم_ع
#حضرت_عباس_ع
نقل قولی شنو که اهل نظر
ماجرایی بدیده خود به بصر
خادمی راستگو چنین میگفت
این خبر را چنین به اهل خبر
در زمانی ز جنگ تحمیلی
بود در کاظمین خوف خطر
بود در صحن حضرت کاظم
خالی از زائران او یکسر
بود شخصی دنی ز لشگر بعث
دل سیاه و کریح و بد منظر
پست و بی دین چو سندی شاهک
گوئیا ثانی اش و یا بدتر
یک نظامی پست کافر کیش
شرم دارم بخوانمش افسر
کار او بود فحش و دشنام و
هر چه میکرد بود ختمِ به شر
خفقانی نموده بُد حاکم
خاصه در کاظمین آن کافر
گاه و بیگاه با وقاحت تام
گام میزد به صحن و عربده گر
عربی فحش و ناسزا میگفت
کاش او لال بود و من هم کر
روزی آمد به همره جمعی
گشت وارد به روضه ی اطهر
ایستادم کنار و چشمانم
گاه بُد بر ضریح و گاه به در
او لگد وار چکمه میزد بر
مرقد پاک موسیِ جعفر
می شنیدم ز کینه او میگفت
کیستی تو که گشته ای برتر
میکنم اين ضریح و مرقد را
روزی آخر چو تلِّ خاکستر
ناگهان شد برون ز سمت ضریح
دست پاکی چو مشت پُر ز هنر
و چه دستی چه عطر خوشبویی
که نباشد ز بوی آن خوشتر
آنچنان زد به سینه ی بعثی
خورد بر سنگ پشت سر ز کمر
آنچنانی که بر درک واصل
گشت با مشتِ دستِ معجزه گر
همراهانش ز ترس میبردند
جسم نحسش به حالتی مضطر
مدتی چون گذشت از آن جریان
سپری شد چو چند روز دگر
شد میسر به عالم رویا
تا که بینم منیر آن انور
عرض کردم سلام یا مولا
پس بفرمود علیک آن سرور
عرض کردم بُوَد تمنایی
از شما گو به جان پیغمبر
پس بفرمود گو تمنایت
عرض کردم چسان کنم باور
فاش کن جان عالمی بفدات
ماجرای نظامی و کیفر
پس بفرمود شو سرا پا گوش
گوش گشتم تمام پا تا سر
باز فرمود کاظمم هر دم
خشم خود را فرو برم آخر
بود آنروز عمو مرا مهمان
همچو جان بود او مرا در بر
هتک حرمت چو دید از آن ملعون
فعل او خوش نیامدش به نظر
او ابو فاضل است و عباس است
او غیور ست و میر و نام آور
او علمدار و یاور و سقاست
خیره بر دست و بازویش لشگر
آه از آندم که شد جدا دستش
و عمودی که آمدش بر سر
او اگر بود عصر عاشورا
کس نمیبرد از زنان معجر
او اگر بود عدو چه جرات داشت
که کند غارت خیام ، دگر
یا کند شمر بر حسین نزدیک
با چه جرات به حنجرش خنجر
آه از آندم که شمر پست نشست
روی آن سینه و بریدش سر
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5996581837722361226.mp3
زمان:
حجم:
2.81M
﷽ #زمینه
#حضرت_عباس_ع
بنداول
چشموامیدخیمههام،تیرسهشعبهخوردبهچشمات
پاشوعلمدارمببین،داداشحسینآوردهدستات
پاشوتوقبلازاینکهبه،اهلوعیالمشهجسارت
پاشوغریبیموببین،نذاربرنزنهااسارت
پرپرشدی
اندازهاصغرشدی
حتیکوچیکترشدی
ایاباالفضل
ایبامرام
بلندشوایتکیهگام
ترسیدنایندخترام
ایاباالفضل
قلبشونازسنگهداداش
رحمیندارنکهاینا
بهدختروبهشیرخواره
خوشغیرتمپاشوببین
اینخولیپستولعین
نظردارهبهگوشواره
ایوایعلمدارحرم،ایوایعلمدارحرم
ایوایعلمدارماباالفضل
بنددوم
ایشالادیگهتویشام،نبینیبازدارنمیخندن
سرتوروبامعجرِ،اهلوعیالمنمیبندن
وَصارَتکَلقُنفُذ،ازحجمتیریمثلخارپشت
رونیزهچشماتوببند،وقتیزدنزینبوبامشت
نامردهشمر
توخیمهمیگردهشمر
چهخندههاکردهشمر
ایاباالفضل
شدحرمله
کابوساینقافله
پاهاپرازآبله
ایاباالفضل
دیدنکهتوباغیرتی
هرجوریمیشددستاتو
ازتنبریدنایاباالفضل
اینامیخواستنکهآخه
راحتشهدیگهواسهشون
گوشوارکشیدنایاباالفضل
ایوایعلمدارحرم،ایوایعلمدارحرم
ایوایعلمدارماباالفضل
•تعجیلدرامرفرجصلوات•
✍شاعر: #حسین_عیدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات_امام_زمان_عج
#حضرت_عباس_ع
گرچه همه رد می کنند از خود گدا را
آقا محبت کن صدا کن اسم ما را
من نوکر خوبی برای تو نبودم
خیلی اذیت کرده ام آقا شما را
کج می روم وقتی هوایم را نداری
کج می گذارم روی هم سنگ بنا را
بنشان هم اکنون مادرم را در عزایم
آزار دادم من تو را -صاحب عزا را-
پشت درم، درمانده ام، در را نبندی
از خود مرانی این گدای خرده پا را
بی آبرویی آمده؛ ای آبرو دار
بی وقت آمد، آمده وقت مدارا
اول گرفتی دست های خالیم را
آخر پذیرفتی مَنِ یک لاقبا را
چشمی که گریه می کند دارو ندارد
درمان نکن این عاشق درد آشنا را
یکبار شد چشم انتظارت را نبخشی؟...
وقتی به لب دارد نوای کربلا را
محض گل روی ابوفاضل عوض کن
حال و هوای نوکر سر به هوا را
****
زهرا کنار علقمه؛ پهلو گرفته
چون دیده دریا و دو تا دست جدا را
ای کاش می شد از تن او در بیارند
آرام، تیر و آهن و سرنیزه ها را
مشکی که پاره بود را بردند خیمه
گفتند این هم مشک و این آب گوارا
رضا دین پرور
https://eitaa.com/Maddahankhomein