eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
705 ویدیو
369 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل سوّم محرّم حضرت رقیّه سلام اللّه علیها کنجِ ویرانه علمدارِ حرم خواهم شد دخترم عزّتِ بیتِ پدرم خواهم شد آهِ سردم یَقه‌یِ توطئه را می‌گیرد یارِ او با غم و سوزِ جگرم خواهم شد شام را کرب‌وبلایِ دگری خواهم کرد نینواییِ دو چشمانِ ترم خواهم شد کاخ را با نفسم بر سرشان می‌ریزم وَ تقاصِ سرِ بالایِ سرم خواهم شد نوه‌یِ حیدرم و آیِنه‌یِ زهرایم آبرویِ اسداللّهِ حرم خواهم شد کفِ پایم پُرِ خار است ولی در روضه خارِ چشمِ عدویِ ستمگرم خواهم شد پایِ سر عمرِ گلِ سرخ به سر می‌آید اوّلین شهیده‌یِ طوفِ حرم خواهم شد عمّه‌جان ندبه بخوان تا به وصالش برسیم من که مهمانِ یَمِ شاهِ کرم خواهم شد 📄۱۴۰۳/۴/۱۷ @Maddahankhomein
سیلی از واژه های درد آور میکشد با قلم به میدانم قصه ای از تبار عاشورا میزند شعله در دل و جانم شرح حال ستاره ای کوچک که دلش پیش آسمان مانده داغ خورشید روی دستانش میکند هر نفس پریشانم میروم بی دریغ و پی در پی سمت راهی که کاروان رفته دردها را به چشم میبینم آخر قصه را نمیدانم بامن از کربلا به شام آمد روی نیزه سری که بالا بود تا نگهبان کاروان باشد تا از این غم به لب رسد جانم پای رفتن نداشت دختر عشق باید اما صبورتر باشد صحبتش با سر پدر این بود شده ای در خرابه مهمانم؟ روی نیزه چه خوب میدیدی صورتم جای تازیانه شده چوب ها با کمال بی شرمی می خورد بر دهان و دندانم نیستی تا دوباره آغوشت جای امنی برای من باشد بر سرم دست مهربانت نیست آه بابای مو پریشانم من تمام تو را طلب کردم پیشکش پیش من سر آوردند خون خشکیده گلوی تو شد گل سرخی به روی دامانم تو اجابت کن آرزویم را کاش من را به آسمان ببری امر فرما تو حضرت خورشید دختری تحت امر فرمانم # سر خود را گذاشت روی زمین تا کمی طعم خواب را بچشد و در آغوش خود کشد سر را لذت آفتاب را بچشد عاقبت هدیه ای که آوردند بی قرارانه صبر و تابش برد گریه دیگر نمیکند انگار دخترک تا همیشه خوابش برد . @Maddahankhomein
سیلی از واژه های درد آور میکشد با قلم به میدانم قصه ای از تبار عاشورا میزند شعله در دل و جانم شرح حال ستاره ای کوچک که دلش پیش آسمان مانده داغ خورشید روی دستانش میکند هر نفس پریشانم میروم بی دریغ و پی در پی سمت راهی که کاروان رفته دردها را به چشم میبینم آخر قصه را نمیدانم بامن از کربلا به شام آمد روی نیزه سری که بالا بود تا نگهبان کاروان باشد تا از این غم به لب رسد جانم پای رفتن نداشت دختر عشق باید اما صبورتر باشد صحبتش با سر پدر این بود شده ای در خرابه مهمانم؟ روی نیزه چه خوب میدیدی صورتم جای تازیانه شده چوب ها با کمال بی شرمی می خورد بر دهان و دندانم نیستی تا دوباره آغوشت جای امنی برای من باشد بر سرم دست مهربانت نیست آه بابای مو پریشانم من تمام تو را طلب کردم پیشکش پیش من سر آوردند خون خشکیده گلوی تو شد گل سرخی به روی دامانم تو اجابت کن آرزویم را کاش من را به آسمان ببری امر فرما تو حضرت خورشید دختری تحت امر فرمانم # سر خود را گذاشت روی زمین تا کمی طعم خواب را بچشد و در آغوش خود کشد سر را لذت آفتاب را بچشد عاقبت هدیه ای که آوردند بی قرارانه صبر و تابش برد گریه دیگر نمیکند انگار دخترک تا همیشه خوابش برد . @Maddahankhomein