eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
705 ویدیو
369 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲 کسی آغوش وا کرده است و میخواهد مرا آنجا دل از من زودتر رفته است و میپرسم کجا؟آنجا شروع داستان اینجاست، اینجا در اتاق من نمی‌دانم چه پایانی است با این ماجرا آنجا نمی‌دانم چه خواهد کرد با این قلب سر سنگین  همین عشقی که حتما می کند  غوغا به پا آنجا در آن بی حد و  بی مرزی که حرف از کبریا باشد چه می‌خواهند از من، از من یک لا قبا آنجا؟ چه نامی  بود باد آورد بر لبهام و نجوا شد؟ چه نامی برده ام اینجا که می‌پیچید صدا آنجا؟ کسی که کاشت دستان دعا بر شانه ام اینجا خودش تحویل می‌گیرد سرِ این شاخه را آنجا خدا را شاکرم  این راه با سجاده ها  وا شد و گرنه ما چگونه راه می‌بردیم تا آنجا سحر پر بودم از اسرار عشق و روزه من را برد کجا افطار  خواهم کرد با  این رازها؟ آنجا @Maddahankhomein
مدح دلبری آمد و ناز قدمش دل، دل شد آمد، انگار که قرآن به علی نازل شد علی و احمد زهرا، _کرم و رحمت و نور_ جمع بودند و حسن گرمی آن محفل شد رحمت عامه ی حق منتظر واسطه بود که حسن آمد و ماه رمضان کامل شد سفره ای داشت که دنبال گداها می گشت آنچنانی که در آن شهر گدا کاهل شد و به اطعام فقیران جهان بیرون زد هر گدایی به کرمخانه ی او داخل شد ++++ نیزه در دست که افتاد که در جنگ جمل شتر کینه ای از خون خودش در گل شد ناکثین صوت انا بن العلی اش را دیدند و خیالات انالحقی شان باطل شد سحرم دولت بیدار به بالین آمد، که غزل گفتن از او با من ناقابل شد.. Https://eitaa.com/Maddahankhomein
🔹ای دل غافل🔹 چشم تا بر هم زدم، یک ماه مهمانی گذشت لحظه‌هایی مملو از الطاف رحمانی گذشت.. رفت از کوی و خیابان سفره‌اش را جمع کرد ای دل غافل! کجا بودی فراوانی گذشت تشنگی گاهی برایم روضه می‌خواند از حسین ظهر با لب‌های تشنه چشم بارانی گذشت بعد از این سی روز روزه از خودت حتی بترس چند روزی را که شیطان بود زندانی گذشت شادی فطر آمد اما غم دلم را برده است چشم تا بر هم زدم یک ماه مهمانی گذشت 📝 @Maddahankhomein
خداحافظی با عزیز و کریم دل است دیگر، دور از رفیق دلگیر است تو پا شدی بروی، اشک من سرازیر است تو رفتنی شدی و آه می کشم نروی مگر نه که هدف از خلق آه تأثیر است؟ اگر چه پای تو ماندن گرسنگی دارد دلم ز هر چه به جز این گرسنگی سیر است بمان که تشنگی ام ظهر ظهر روضه شود بخوان که تشنه علی و رباب بی شیر است همین که بیست و نهم شد دوباره فهمیدم که قدر دوست ندانسته ام، ولی دیر است بگو چه فوت شد از ما که صبح عیدی مان زمان غسل و کفن، وقت دفن و تطهیر است نماز عید؟ نه. باید نماز میت خواند که هر دو شان متبرک به پنج تکبیر است اگر درست بشو بود، می شد از این ماه ‌شبیم و کار به آن ماهِ واقعی گیر است @Maddahankhomein
غزل رضوی گفتم رضا و آب دهانم شراب شد مستی ردیف و...قافیه اش انتخاب شد مستی هوای من دم باب الجواد بود وقتی دعای پر زدنم مستجاب شد وقتی جواد نام گرفت این درِ حرم اذن دخول خواندن از این باب ،باب شد گفتم سلام و پرچمی از رقص ایستاد آیا چه کرد او که سلامش جواب شد سقای خانه روبرویم بود مستِ مست دستش پیاله بود ، دلم آب آب شد فهمید تشنه ام دو سه تا کاسه آب ریخت خوردم ،حسین گفتم و صحن انقلاب شد حالا در این رواق دوتا چشم خیس من در صد هزار تکه ی آیینه قاب شد برگشتم از بهشت به تبیعیدگاه خویش حالا دوباره زندگی من عذاب شد. @Maddahankhomein
محمدخادم_غزل علوی_1_1.mp3
زمان: حجم: 899.9K
و در پاسخ علی برخاست، میدان شد چه میدانی! رجز می خواند و می چرخید .... طوفان شد ، چه طوفانی! تمام  ِ غیر ممکنها سر ِ سهل الوصولی داشت به دست مرتضی هر مشکل آسان شد، چه آسانی سلیمان داشت، موسی داشت، عیسی داشت، آدم داشت ولی با نقطه ی "با" اصل قرآن شد چه قرآنی کسانی بی ولایت حافظ قرآن شدند ! آری اگر تورات گاهی بار ِ پالان شد....چه پالانی؟؟؟؟؟!! شنیدم سنگها را حافظ اسرار خود دیدی به سنگی خورد پای خواجه لقمان شد ، چه لقمانی علی حقش خدایی کردن و فرمانروایی بود ولی حق خلافت نیز کتمان شد ، چه کتمانی و دریاهای شور ابر از پی ِ ابری فرستادند و خورشید من از هر چشم پنهان شد ،چه پنهانی.. بیت سوم اشاره داره به روایتی که حضرت امیرالمومنین میفرمایند: ...و انا نقطه تحت باء بسم الله الرحمن الرحیم @Maddahankhomein
قصیده ای به قصد لبخندهای رحمةٌ للعالمین هدیه به محضر رسول اللّه (ص) وقفه ای ایستاده بین بیان  لُکنتم می رود دهان به دهان حرف از کیست؟ از ابوالسبطین  دو لبم بازمانده و حیران گردن افراشتم به دیدن حق  یقه ام را گرفت وهم و گمان رو به روی حقیقتی مدنی پشت یک کوه واژه ام پنهان واژه زانو زده به محضر شعر نام احمد(ص) که آمده به میان  قلمم نام از او اگر که نوشت فخر خواهد نمود بر دو جهان  دهنم نام از او اگر آورد  می کند عطر و نور از آن فوران  دهن بی زبان و مدحت او؟  چه تناسب میان خرد و کلان؟  هیچ باید چه گوید از هستی؟  بد به حال حباب در طوفان  نوح با نام خانواده او ساخت کشتی و گشت کشتی بان رد شد انا لمدرکون از نیل نامِ نامیش بود در جریان نام او در دهان من قند است مزه اش می کنم اذان به اذان مرتفع تر شدند مأذنه ها  تا به نامش شدند آویزان میم او حلقه در کعبه است کعبه بر گرد اوست در دوران با محمد(ص) محمد(ص) است قلم نامش الهام بخش خوش هنران  طرحی از میم روی میم کشید  شد ضریحی که ساخت فرشچیان پس به نامش دخیل می بندیم  چیست جز آن جناب حاجتمان؟  او که لبخند مهربان خداست  او که بر حال خلق گریه کنان  او که حال کویر را جویاست  آفرین گفته گاه بر باران  او که شاید یتیم مکه ولی  پدری می کند به کون و مکان هر که این چرخ را بنا فرمود داده دست یتیم مکه عنان کُن به ارکان آفرینش گفت  شد بنا بر دو نقطه این ارکان نقطه ی تحت باء بسم اللّه  نقطه ی فوق نون الرحمن قول لولاک را ببین که فقط در، بر این پاشنه بگردد هان پس در دیگری نخواهم زد  که علی هم در است و هم دربان   پس اگر اقرئی به غار حراست  با توجه به هر دو گفته بخوان  (که یکی هست و هیچ نیست جز او) دو نفر در دو تن ولی یک جان  که علی (ع) جان مصطفی باشد  بیت بیتت دهم نشان به نشان  آن زمانی که مصطفی می رفت پا به پای علی به کوهستان شانه به شانه خودش برگشت وحی بر دوش رو به خانه روان  و خودش را به خویش دعوت کرد به خود آورد با خودش ایمان به خودش نیز اقتدا می کرد در نماز جماعتی پنهان شبِ یا ایها المزمل القم  نیمه شب های رتل القرآن  بستر از نفس خویش خالی کرد  و علی شد به بسترش مهمان  می نشست و به خویش می بالید خویش جنگنده در دل میدان  دست در دست نفس خود می رفت سمت بی دست و پایی نجران همه دیدند نفس احمد کیست غیر قومی غریبه و نادان گفت این حجت الوداع من است  این شمایید و حجت یزدان گفت کاغذ بیاورید که من بنویسم برایتان برهان دهنش خرد باد هرکس بست  به دهان پیمبرم هذیان  پانزده قرن رد شد از این ظلم همچنان امتی است سرگردان  یک نفر ظلم کرد و یک امت  پانزده قرن می دهد تاوان من چه شاهد بیاورم؟ پیداست  سنی غزه شیعه لبنان کودکان گرسنه در آوار  شهرهایی که گشته گورستان  گر مسلمان شیوخ بی جنم اند کافرم من به مکتب ایشان  آی لبخند مهربان خدا  زخم تا کی به ما دهد جولان  مرهما زخم های کهنه ما  نیستی و نمی شود درمان  بین یک حَجت السلام بیا مستطیع تو اند پیر و جوان قصدم از گفتن قصیده چه بود ؟ من چه باید بخواهم از سلطان ؟ برسم رو به روی لبخندش و بگوید به من که شعر بخوان مهربان است و دوستش داریم  همه حتی الورید و الشریان شاعر https://eitaa.com/Maddahankhomein