سروده ی شب عاشورا در کربلا😭😭😭
#مقتل
#در_بین_گودال
#روز_عاشورا
ای بی پناه کربلا در بین گودال
رفتی به زیر دست و پا در بین گودال
یک جای سالم که نداری خورده از بس
نیزه به جای نیزه ها در بین گودال
یک پیرمرد بد دهن آمد تو را زد
با بغض حیدر با عصا در بین گودال
آمد سنان و شد تداعی داغ کوچه
زد بر تو سیلی بی هوا در بین گودال
هر استخوان سینه ی تو جابه جا شد
از چکمه ی یک بی حیا در بین گودال
هرنقطه ای که بوسه زد احمد شده زخم
با بوسه ی تیغ جفا در بین گودال
یک گوشه افتاده تن صدپاره ی تو
یک گوشه انگشت جدا در بین گودال
هر کس به تو زخمی زده هم با سلاحش
هم با زبان ِ ناسزا در بین گودال
با ضربه های خنجر کُندی به زحمت
رأست جدا شد از قفا در بین گودال
چل نعل تازه آمد و چل سو تنت رفت
شد عضوعضوت جا به جا در بین گودال
در کربلا هر کافری غسل و کفن شد
اما تن تو شد رها در بین گودال
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
هوالشّاهد
#مقتل
تمام دشت روایت از آب می کردند
به هر شراره دلی را کباب می کردند
شبیه ماهی افتاده در کناره ی رود
رقیّه های حرم آب آب می کردند
به پیشواز حسین ابرهای خونباری
قبای سرخ تن آفتاب می کردند
عصا و سنگ و سه شعبه... خدا قبول کند!
به هر طریق که می شد، ثواب می کردند
سه ساعت است که گودال...لااقل ای کاش
برای کشتن مولا شتاب می کردند!
سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت
چقدر روی تن او حساب می کردند!
غروب روز دهم اسب ها امامی را
برای گندم ری آسیاب می کردند
تو را اگرچه سر صبر کشته اند، امّا
به وقت غارت خیمه شتاب می کردند
و هرکه گفته... دروغ است! من که می دانم
مخدّرات به هر رو حجاب می کردند
ولی بمیر مسلمان که مست ها با دست
به آیه های نجابت عتاب می کردند
شبی به خاک نشستند آسمانی ها
که اقتدا به غم بوتراب می کردند
#حسن_خسروی_وقار
نقش از نقّاش گرانقدر روزگار ما #حسن_روحالامین
@Maddahankhomein
غزل مرثیه
#مقتل نوشته...
#روضه سنگین
#ارباب بی کفن
#یازینب(س)
مقتل نوشته است تو را بی هوا زدند
سنگی به بوسه گاه نبی ازجفا زدند
آه از دقایقی که جوانان برابر
چشم ترت ،به لجه ی خون دست و پا زدند
مقتل نوشته خواهرتو دیده روی تل
درقتله گاه راس تورا ازقفا زدند
مقتل نوشته عده ای ازپیرمردها
از روی بغض بر بدنت با عصا زدند
گیرم قرار بود سرت را جدا کنند
پس نیزه را میان گلویت چرا زدند
آن ده نفر که بر تن تو اسب تاختند
آتش به قلب حضرت خیرالنساء زدند
مقتل نوشته روبه روی چشم خواهرت
هجده سربریده برآن نیزه ها زدند
پربود قلبشان همه ازبغض مرتضی
آنان که چوب برلب خون خدا زدند
انگار آسمان سر زینب خراب شد
تا دختر تو را به کنیزی صدا زدند
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
https://eitaa.com/Maddahankhomein