#حضرتزینبسلاماللهعلیها
#غزل
فراتر است از ادراک ما حیای عقیله
که آفریده چنین شیر زن،خدای عقیله
از ابتدای جهان،عقل در مقام تعلّم
زده دو زانوی خود را به پیش پای عقیله
از آن زمان که شنیدیم نام نامی او را
بریده ایم از این خلق ما سوای عقیله
آهای کوفه به نان و رطب نیاز ندارد
که اوست دختر شاه و تویی گدای عقیله
به زیر پرچم زینب نشسته اند خلایق
ملائکند به دور و بر سرای عقیله
فقط نه خلق زمین روضه خوان او شده باشد
که عرشیان همه هستند هم نوای عقیله
هزار سر به فدای سر برادر زینب
هزار جان گرامی شود فدای عقیله
#عباس_گودرزی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی رباعی #حضرت_رقیه_س
من رقیه همنشین زینبم
گوشه ی ویرانه در تاب و تبم
قامت خم، با رخ نیلی شده
از غم داغ پدر جان بر لبم
▪️
سه ساله دختر خون خدایم
به سیرت فاطمه خیرالنسایم
مسیر کوفه و شام و خرابه
عزادار حسین سرجدایم
▪️
نگر بر آه شبگیرم پدرجان
در این گوشه زمین گیرم پدرجان
دعا کن در کنار تو بمیرم
که از این زندگی سیرم پدرجان
▪️
گلی از گلشن زهرا رقیه
چو زینب کعبه ی دل ها رقیه
سه ساله دخت سالار شهیدان
شفیع روز وا نفسا رقیه
▪️
ای گل زهرا چراغ خانه ام
آمدی با سر در این کاشانه ام
ای غریب فاطمه خوش آمدی
روشن از نور تو شد ویرانه ام
▪️
ای پدرجان من به تو دل بسته ام
کن نگه بر این دل بشکسته ام
یوسف زهرا مرا با خود ببر
دیگر از این زندگانی خسته ام
▪️
از روز ازل دل به تو بستیم رقیه
ما سائل درگاه تو هستیم رقیه
بنما نظری از کرم و لطف ز رحمت
در بزم عزای تو نشستیم رقیه
🖤
رقیه جان تویی نور دو دیده
کسی چون زینب و تو غم ندیده
همان لحظه که دیدی رأس بابا
شدی از داغ او قامت خمیده
◾️
رقیه جان تو با رخسار گلگون
شدی از هجر بابایت تو محزون
شهیده گشتهای کنج خرابه
بدیدی تا رقیه رأس پر خون
◾️
تویی بر من پدر نور دو دیده
چه کس بابا سر پاکت بریده
عزیز فاطمه بابای مظلوم
کنار رأس تو قدم خمیده
◾️
صفای عالمینی یا رقیه
به زهرا نور عینی یا رقیه
سه ساله هستی و باب الحوائج
گل باغ حسینی یا رقیه
#رضا_یعقوبیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ماه_صفر و #سفر_نامه
#زیارت_اربعین_نشانه_مومن
صفر رسیده و دل عازم سفر شده است
به لطف عشق مجهز به بال و پر شده است
شده ست چشم من و پای زینبم همراه
به پای تن نروم پای دل می آید راه
لبم دوباره ضریحی به بوسه کم دارد
خیال می کنم امشب حسن حرم دارد
خیال می کنم و باز هم مردد من
که کربلا بروم یا بقیع باید من
جواب می دهد این دل که هر دو جا حتما
در اربعین به عراق و سپس حریم حسن
سوال می کنم از دل که بین این دو حرم
ز جاده های زمین یا که از هوا بروم
فقط که فکر کنم باز راهی ام عشق است
همین که توی خیالم بخواهی ام عشق است
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورود_کاروان_به_شام
بدتر از شام، غمی بین مصیبات نبود
بین این شهر، کسی اهل مراعات نبود
جگرم سوخته، بعد از سه شب و روز، حسین
حق ما دیدنِ دروازه ی ساعات نبود
مردها مست و زنان جامه ی نو پوشیدند
شام که جای گذر کردنِ سادات نبود
تا شنیدیم، فقط فحش و اهانت بوده
بر لب هیچ کسی ذکرِ تحیات نبود
نیزه ها را وسط قافله می آوردند
در مسیری که بجز لشگر الواط نبود
در برِ ناقه ام ای کاش علی اکبر بود
سایه ی بر سر این قافله، هیهات نبود
بین اطفال هراسان، سر بازار شلوغ
سهم زینب به خدا غیر مکافات نبود
با که گویم که رساندند مرا بزم شراب
بدتر از این غمِ جانسوز، مجازات نبود
باده را روی لبت ریخت و شد آب وضو
بی خیالت ولی آن دشمن بد ذات نبود
بی سبب نیست جراحات لبت بدتر شد
چوب دستی که مداوای جراحات نبود
چند موضع ز دهانت شده پرخون و غمی...
بدتر از این به دل اهل مناجات نبود
بست احرام رقیه که به وصلت برسد
گرچه این وادیِ ویران شده میقات نبود
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#نزن_با_خیزران
پیش اینگلهای پژمرده نزن با خیزران
روی لب هایی که آزرده نزن با خیزران
آب که نه ! خورده امّا گاه سنگ و گاه مشت
قصر کوفه هم عصا خورده نزن با خیزران
شد سکینه، جان به لب از طعنه ی موسرخ شام
تا که دل بر مرگ، نَسْپرده نزن با خیزران
صدر مجلس،خنده ی تلخ سنان و شمر و زجر
طاقت از قلب همه برده نزن با خیزران
حرمله دارد شمارش میکند هر ضربه را
با هزاران طعنه بشمرده نزن با خیزران
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
◾بازار شام ویران
◾و مجلس یزید
دیدم سرت به نیزه راهم به کوفه گم شد
در نیمهی دل شب ماهم به کوفه گم شد
در بین سینه یکدم آهم به کوفه گم شد
گفتم به کل عالم شاهم به کوفه گم شد
با دستهای بسته در محضرت رسیدم
بار غم فراقت بر دوش خود کشیدم
نیزه سوار زهرا خوش آرمیده اینجا
بر خواهرت نظر کن ای ماهتاب بطحا
لحن حجازت از ما دل برده سبط طاها
آیات کهف خواندی محشر نموده بر پا
(دست از طلب ندارم تا کام دل برآید)
(یاجانرسد به جانان یا جان ز تن درآید)
من مظهر عفافم اینسان حجاب دارم
بر نوک نیزه حتی شب آفتاب دارم
در شام و کوفه هر چند صد پیچ و تاب دارم
از غصهی رقیه سر بر تراب دارم
بر طشت زر سرت را کردم نظاره ای شاه
لطمه زدم به صورت از دل کشیدهام آه
در هر نفس حسینجان نام ترا سُرایم
تو در کجایی و من بنگر که در کجایم
تو روی نوک نیزه من در کجاوههایم
از نوک نی برادر قرآن بخوان برایم
(بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید)
زخم و زبان ز کوفه بر ما دگر سر آید
#مرتضی_محمودپور
https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5877497474234455269.mp3
2.9M
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
زینب کنار رأس برادر شکسته شد
از دور دید، شمر کجا پا گذاشته
اینگونه شد نماز عقیله نشسته شد
می دید دسته دسته به گودال آمدند
می دید جسم دلبر خود دسته دسته شد
با نیزه ای که روی گلویش گذاشتند
راه نفس کشیدن ارباب بسته شد
خیلی مسیرِ خیمه و گودال را دوید
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
.
🎤 #حاج_حسین_سیب_سرخی
🕌 ۶مرداد ۱۴۰۳
✒️#احسان_نرگسی
#مصائب_شام
🩸در ورودیِ شام، کار به کجا رسید که دختر امیرالمؤمنین «علیهماالسلام» مجبور شد به شمر لعین، رو بزند!
در نقلها آمده است:
🥀 ... چون به دمشق رسيدند، حضرت اُمّكلثوم سلاماللهعلیها به شمر ملعون نزديك شد و به او فرمود:
📋 لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ.
▪️درخواستى از تو دارم!
🥀 آن ملعون گفت: درخواستت چيست؟ آن بانوی مظلومه فرمود:
📋 إِذَا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ،
▪️هنگامى كه ما به شهر شام رسیدیم، ما را از دروازهاى ببر كه تماشاگر كمترى دارد.
📋 وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا،
▪️به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند (تا مردم به بهانه نگاه به آنها، دیگر به ما نظر نکنند)
📋 فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحَالِ.
▪️چرا كه ما با این وضعی که داریم، از كثرتِ نگاههای مردم تا به اینجا دیگر خوار شدهايم!
🥀 شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگه مىدارند، ايستادند.
📚لهوف، ص ۲۱۰
📚مثير الأحزان، ص ۹۷
✍ پشت دروازه عجب غوغا شده! کاری بکن
ای برادر! خواهرت تنها شده! کاری بکن
گفتم از اینجا نبر مارا؛ ولی لج کرد و بُرد
روی خیلیها بهرویم وا شده! کاری بکن
دختری را که سر بازار گم کردم حسین
در کنار نیزه، ات پیدا شده! کاری بکن
سنگ آن بدکاره از ایوان، سرِ من را شکست
خون این سَر، غُصهی سقا شده! کاری بکن
خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت_
که رباب از شدت آن پا شده! کاری بکن
@Maddahankhomein
#مصائب_شام
🩸سه روز أسرای آل الله را پشت دروازه معطل گذاشتند تا شهر را آذین ببندند … | پانصد هزار نفر به تماشا آمدند …
در نقلها آمده است:
📋 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهمالسّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيَّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينَة و مِرآةٍ كانَتْ فيها
▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيينها بستند.
📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ
▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند.
📜 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور،
▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقصكنان با دف و صِنج و طبلزنان به استقبال آمدند.
📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب
▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباسهای زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند.
📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۲
📚نفس المهموم، ص ۴۳۲
✍ دم دروازهی ساعات خدا رحم کند
به دلِ عمهی سادات خدا رحم کند
محملم پرده ندارد مددی یا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند
چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای
گریه دار است ملاقات خدا رحم کند
کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است
وسط این همه الوات خدا رحم کند
سر بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند
به همان خنجر کندی که تو را زجرت داد
می کند شمر مباهات خدا رحم کند
سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین
زیر پا رفتی ؟ به لب هات خدا رحم کند
نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو
گم شدی بین جراحات خدا رحم کند
چانه میزد سر گهواره یکی پیش رباب
بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
@Maddahankhomein
کوی و گذر
کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم
یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم
شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش
تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم
شامیان کاش که از سنگ زدن سیر شوند
تا دلی سیر تماشای پدر میکردیم
بهر قتل همه گهواره ی اصغر کافی ست
کاش از مادر او دور پسر میکردیم
میکند گریه هنوزم ز خجالت عباس
معجری کاش کسی داشت که سر میکردیم
تا نجف راه زیادی که نمانده ایکاش
تا علی را ز چنین حال خبر میکردیم
حیدر_توکلی
@Maddahankhomein
اسیر شام
ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام
ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام!
دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال
بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام
دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر
زین درد بیشمار، برت بشمرم کدام؟
در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه
آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام
اولاد خود ز کینهی اعدا، دو دسته بین
جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام
اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنهلب
یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام
رأس حسین و دُرد شراب، این چه حالت است؟
نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام
لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما
نه پای استقامت و نه دست انتقام
طعن سنان و جور یزید و جفای شمر
ما را انیس و مونس و یار است، «والسّلام»
آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد
سوی مدینه، آل علی را روانه کرد
جودی_خراسانی
@Maddahankhomein