🏴نذرشهادت غریبانهٔ پناهِ یازدهم
#حضرت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
اگر چه با محبت بر فقیران آب و نان دادی
حسن(ع) بودی و مثل مجتبی(ع) با زهر؛ جان دادی
به زحمت میکشیدی یک نفس با چشم نیمه باز
به زحمت دستهای ناتوانت را تکان دادی
همان دستی که آب از جاریِ سرداب برمیداشت
همان آبی که نوشاندی؛ به دل تاب و توان دادی
گمانم جام زهر از غربتَت "یاعسکری(ع)" میگفت
دلش میسوخت وقتی دل به دستِ آسمان دادی
زمین بستر برای پیکرت بود و تمام عمر
چه سجده ها که بر این خاکدان بیکران دادی
تمام سینه ات را هُرم ِ زهرِ بی حیا سوزاند
لبان تشنه ات را دستِ آهی بی امان دادی
تپیدن ها به قلبِ مهربانت کاش برمیگشت
که با جان دادنت غم بر دلِ صاحب-زمان(عج)دادی
تمام سامرا یکپارچه رخت عزا پوشید
همان ساعت که تن را در کفن جا و مکان دادی
حسن(ع) بودی ولی تابوتِ تو تشییع شد آرام
ببین با رفتنت ماتم به قلبِ شیعیان دادی!
#السلام_علیک_یا_حسن_العسکری
#آجرک_ٱلله_یاصاحب_ٱلزمان_عج
#دخیلک_یا_أباالمهدی_عج
#مرضیه_عاطفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
یا حبیب الباکین
یازده بار جهان گوشهی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهی باران کم نیست
سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجراییست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهی جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خونگریهی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون میگفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
#سید_حمیدرضا_برقعی
@Maddahankhomein
#امام_زمان_عج_مناجات_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری
داری دوباره دیده ی تر، یابن العسکری
ما هم به غربت پدرت گریه می کنیم
ما را میان گریه بخر یابن العسکری
خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام
از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری
صبر همه تمام شد و شب سحر نشد
کی می رسد زمان سحر یابن العسکری
دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم
چشمان ماست خیره به در،یابن العسکری
آقا به گریه باز به سرداب می روی
از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری
ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم
تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری
از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری
#محمدجواد_شیرازی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسن_عسکری_ع
مینویسم به دست لرزانم
آب در دست ماه میلرزید
در دلِ خویش با خودش میگفت
یادِ جدِّ غریب می اَرزید
با لبِ خشک و داغ و عطشانش
یادِ سوسوی اَختران میکرد
ظرف آب و صدای دندانش
یاد از چوب خیزران میکرد
یاد میکرد با دلی خون، از...
رأسِ جدّش میانِ طشت طلا
چونکه تبعید را به غربت دید
گشت گریان ز داغِ شام بلا
ناگهان یاد دختران افتاد
وای از ریسمانِ بسته به دست
یکطرف دست سیدِسجاد
یکطرف عمّه، پیشِ مردمِ پَست
در گلستانِ سامرا یادِ
غنچه های خرابه می افتاد
طعمِ زندانِ سرد را که چشید
یادِ زندانِ کوفه می افتاد
همه غمهای کوفه و شام از...
پیشِ چشمانِ او چو باد، وَزید
مجلس آرائیِ عبیدالله
محمل آرائیِ زنانِ یزید
چشمِ بیگانگانِ بی پروا
شرمِ ناموسِ کبریا ز عذاب
شرمِ بی معجریِ زنها و...
آستین ها که بود جای حجاب
هیزیِ کافران، کُشنده تر از...
تیزیِ تیغ های کوفه و شام
دیده ها بود قاتلِ عصمت
نیزه ها بود بِینِ قلبِ امام
کُشتۀ سامرا در آن سَکَرات
یادِ مقتولِ کربلایی بود
یادِ شمشیر و نیزه و خنجر
حنجرِ پاره، ماجرایی بود
سینۀ عسگری که سنگین شد
کَلبِ کوفی به سینه ای بنشست
چه بگویم ز چکمه و سُمِ اسب
استخوان های پیکری بشکست
نالۀ مادری بگوش آید:
خَذَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم
ذَبَحوکَ مِنَ القَفا پسرم
قَتَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم
✍محمود ژولیده
@Maddahankhomein
#مرثیه_امام_حسن_عسکری_ع
بیا و سر به روی سینهام بگذار، مهدیجان
شرر زد بر درونم زهر آتشبار، مهدیجان
بیا تا سیر بینم وقت رفتن، ماه رویت را
که میباشد مرا این آخرین دیدار، مهدیجان
در ایام جوانی سیر گردیدم ز جان خود
ز بس بر من رسید از دشمنان آزار، مهدیجان
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان
تو در ایام طفلی بیپدر گشتی، عزیزِ دل
مرا شد در جوانی پاره قلب زار، مهدیجان
از آن میسوزم ای نور دو چشم خود، که میبینم
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدیجان
غم تو بیشتر باشد ز غمهای پدر، آری
اگر چه دیدهام من محنت بسیار، مهدیجان
تو باید قرنها در پردهء غیبت کنی گریه
بُود هر روز روزت مثل شامِ تار، مهدیجان
تو باید قرنها چون جد مظلومت علی باشی
به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدیجان
بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را
که برجرم وگناه خود کند اقرار،مهدیجان
شاعر:#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسن_عسکری_ع
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز،روزه... هرشبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری،عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضۀ زهروجگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
درهرکجا پشت سرش گفتند: "بیماراست"
مردی که هرشب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون میشود هر بار از دردش
پهلو به پهلو میکند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هرشب سؤال ازمادرش میکرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح...
حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح،از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سرمنشأ هر روضه ای از روضۀ زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
محمدجواد شیرازی
@Maddahankhomein
#مدح_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
وقت بیماری وغم ذکر حسن می گیرم
وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم
همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم
به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم
سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد
جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد
ما نشستیم سر سفره ی شاهانۀ تو
به فدای تو و آن لطف کریمانۀ تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانۀ تو
خیر دیدیم چقدر از در این خانۀ تو
پاسبان حرمت خیل ملائک هستند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند
خلق حیران تو و روی ملیحت آقا
به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا
ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا
دست ما را برسان تا به ضریحت آقا
به فدای تو و آن گنبد و گلدستۀ تو
کس نخورده است درعالم،به در بستۀ تو
شور رویای شب ماست فقط خواب حرم
دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم
قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم
تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم
هرچه میخواهد از این باب،گدا می گیرد
لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد
می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا
می شود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثر زهر شده در رخت آقا پیدا
اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما
لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد
قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد
دست و پا می زنی و بال و پرت می آید
مهدی فاطمه بالای سرت می آید
اثر زهر جفا بر جگرت می آید
روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید
همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست
روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟
زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟
غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند
بین انگشت، عقیق یمنت می ماند
پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود
سر عمامه ی آقای همه دعوا بود
#وحید_محمدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سرانداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود
سائل مسیحی است ومسلمان مهم نبود
اینچیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دل ها به حسرت است برای زیارتت
لب ها گرفته اند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانۀ تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت
آوای استغاثه تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد
اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد
#سیدپوریا_هاشمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك ازغم يك خاطره برخاسته ايم
با دوصد حاجت ودرد وگره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
خانۀ كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا اين غُصه به پيمانۀ تو ريخته اند؟
اصلا آقا سر پروانۀ تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانۀ تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانۀ تو ريخته اند ؟
راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
كوچه اى بود مدينه،كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى،آنجا حسنى خورد زمين
قسمت اين بود كه او دردومحن جمع كند
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين
نفس تشنۀ حلقوم تو ميگفت حسين
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظۀ تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش ازماتم عظماى تو ريخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را
كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را
درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ...
خواهرى داشتى وحرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت
#محمدجواد_پرچمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحيم
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشدحاجی شود،حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشتُ دچارش شد
اسب چموشی را لگام انداخت.نازش کرد
آن اسب رامش شد،سپس آقا سوارش شد
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت،غربت.یارِ غارش شد
در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات ونماز وگریه کارش شد
گرچه دل تاریک وسنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
باجام زهری سویش آمد.سفره دارش شد
مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع زنوشیدن دو دست رعشه دارش شد
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
این جا امام عسگری در بین این حجره
جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد
در کربلا اما همین که جد او افتاد.
قاتل به روی سینه،یارِ احتضارش شد
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردندُ
دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر
تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
#محمدجواد_شیرازی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی-امام حسن عسکری علیه السلام
فدای شالِ روی دوشِ مهدی
حسن جان داد در آغوشِ مهدی
پس از دیدارِ صحنَت رفته امشب
برای دیدنِ ششگوشه... مهدی
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#حسین_ایمانی
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مرثیه_امام_حسن_عسکری_ع
یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
خون جای اشک میچکد ازچشم اطهرت
داغی نشسته بر جگر داغدار تو
در خون نشسته است دل درد پرورت
قربان آن امام، که در آخرین نفس
سیراب گشته است به دست مطهرت
ای سرو سرفراز جهان، سرو سربلند
از ماتم پدر چه رسیده ست بر سرت
بهر تسلی دل درد آشنای تو
صف بسته اند خیل ملائک برابرت
ما را شریک درد و غم خود حساب کن
ما دل شکسته ایم ز احوال مضطرت
دلتنگ سامرای تو هستیم وچون نسیم
ما را ببر به دیدن گلزار پرپرت
رفتی به پشت پردۀ غیبت ولی شده است
صدها هزار عاشق و عارف کبوترت
چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز
روشن شود جهان ز حضور منورت
با کثرت گناه «وفایی» شب فراق
دارد سلام وعرض ارادت به محضرت
#سیدهاشم_وفایی
@Maddahankhomein