eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
376 ویدیو
228 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
دهان شیرین به قول قال صادق می‌شود گاهی حدیثت نقل استادان حاذق می‌شود گاهی برای روشنی بخشی به دنیا هستی اما حیف که ابری سد راه صبح صادق می‌شود گاهی هوای بین گیسویت تنفس‌گاه خوش‌بوییست اگر هر حزب بادی هم موافق می‌شود گاهی رییس مذهبی و هادی راه و بنی آدم سزاوارخلایق هرچه لایق می‌شود گاهی تنور نان این خانه محب‌ات را نسوزاند که از نان محبت نار عاشق می‌شود گاهی همیشه سفره‌ی روضه کنار منبرت پهن است که از روضه دلی با دین مطابق می‌شود گاهی اگر در چنگ دشمن جانمازت مانده طوری نیست متاع قیمتی اقبال سارق می‌شود گاهی مسیر روضه‌ات از معبر کوچه گذر کرده در و دیوار هم‌رنگ شقایق می‌شود گاهی اگر حتی نسوزد مادری پشت در از هیزم نصیب از احتراق بیت هق‌هق می‌شود گاهی زغالی سرخ و میخی گر گرفته باز هم‌دست‌اند در چوبی اگر آیینه‌ی دق می‌شود گاهی https://eitaa.com/Maddahankhomein
🕊 🕊 🍃شیخ الائمه🍃 صدق سخن های کلیم الله طوری روح مسیحی ، حلم ایوب صبوری ذکر نجات یونس و آرامش نوح صوت خوش داوود در متن زبوری شرح کتاب آیات جان بخش لب توست با چشم های روشنت تفسیر نوری با قال صادق ها چراغ راه مایی  همراه مان تا موسم سبز ظهوری هارون مکی  را که عشقت شعله ور کرد  در شعله ی خود کی بسوزاند تنوری گفتم تنور آتش به جان خرمنم ریخت  با یاد زخمی کهنه در کابوس دوری این شهر قبل از خانه ات سوزانده در خود دیوارو میخ و شعله و جام بلوری https://eitaa.com/Maddahankhomein
از مسیر در نه ، از دیوارِ خانه ریختند روز نَه این قومِ نامحرم شبانه ریختند حتم دارم با قلاف و تازیانه ریختند یک نفر آمد به محراب و نمازش را شکست بی حیایی بی هوا راز و نیازش را شکست نیمه شب هست آه فکر سن و سالش نیستند ریسمان‌ها می‌کشند و فکر بالش نیستند بینِ این خانه مگر اهل و عیالش نیستند او خدای غیرت است از درد میریزد بِهَم پیش طفلانش مَکِش نامرد می‌ریزد بِهَم باز هم صد شُکر آتش بر سر و رویش نخورد این درِ سوزان حیا کرد و به پهلویش نخورد سنگ بی احساسِ دیواری به اَبرویش نخورد باز هم صد شُکر در ، آئینه‌اش را خط نزد در میانِ شعله میخی سینه‌اش را خط نزد در میانِ کوچه‌ها با زور او را می‌کِشند بر زمین می‌اُفتد و بدجور او را می‌کِشند روی مرکب میروند از دور او را می‌کِشند پیرمرد شهر با هر زحمتی پا می‌شود آه می‌گوید فقط " یا عَمَّتی" پا می‌شود دخترک میگفت با نِی حنجرش را پس بده من یتیمم طشتِ زر یک شب سرش را پس بده جان بابا ، ساربان انگشترش را پس بده حرمله وقتی که می‌آید پریشان می‌شوم پشتِ عمه، زجر وقتی هست پنهان میشوم کوچه کوچه تکه تکه پیشِ ما نان ریختند شامیان نان خشک‌ها را پیش مهمان ریختند دختران تَه ماند‌ه‌ها را پای طفلان ریختند عمه جان حس می‌کنم مژگانِ بابا کم شده خیزران ای وای یک دندانِ بابا کم شده استادحسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
چهار پاره مرثیه شهادت امام صادق علیه السلام دل دوباره به غم فرو رفته یادِ غم های حضرت صادق می نویسم من از غمِ آقا می نویسم چنان دلِ عاشق با غم و رنج و آه می گویم از همه سر شکستگی هایش از رئیس و مؤسس مکتب از غم پَر شکستگی هایش نه ضریحی به روی قبرش هست نه حرم در مدینه اش دارد او که شاگرد پروری می کرد غصه و غم به سينه اش دارد باید از حال بی قراری گفت باید از ناله های او بنوشت باید از زهر و سوزش جگرش باید از غصه مو به مو بنوشت شاید از بی کَسیش باید گفت مثل حیدر میان کوچه ی تار آن زمانی که بی عبا و رِدا پشت مرکب دویده او بسیار وای من شایدم زِ بزم شراب یا که از طعنه های دشمن ها یا که زآن حرفا که می گفتند در اِزای سلامِ آن آقا... وای من شاید از شراره کین که به جانش فِتاده دشمن او که دلش را به تاب اَفکنده پُر زِ خاک و شراره شد تن او یا که از بچه هاش باید گفت که غمین و چه دل شکسته شدند زانوی غم بغل گرفته همه، گوشه‌ی خانه زار و خسته شدند گر چه آتش به خانه اش اُفتاد گر چه شد موسفید شهرِ غریب کِی ولی دخترش اسارت رفت؟ کِی شده قتل او فجیع و عجیب می نویسم که او کفن شده است می نویسم که پیکرش شد خاک کِی شده جسم او به طرزِ قفا؟ کِی شده پیکرش به خنجر چاک؟ نوحه خوانِ حسین بود اما.. بدنش چون حسین پاره نبود گفت نوحوا علی الحسینِ شهید زخمِ او کمتر از ستاره نبود نوحه خوانِ حسین بود اما.. رأس او روی نیزه ها نشده دستِ آخر غروب خواهر او از اسیرانِ کربلا نشده https://eitaa.com/Maddahankhomein
شعر مرثیه امام صادق علیه السلام باور نمی کنم که به او هم جفا شده او که عزیز جان و دل مصطفی شده او که امام و رهبر و مولای شیعه بود از چه دلش به غصه و غم مبتلا شده مذهب به دست او به ثَمر آمده بسی مکتب به اَمر حضرت نورش بنا شده چندین هزار مثل ابوحمزه ها فقط در پای درس معرفت او گدا شده درس و کتاب و بحث و روایات ما همه با قالَ صادقش همه جا پُر بها شده غربت شراره زد به دلِ غم چشیده اش وقتی مدینه با دل او بی وفا شده با زهرِ کاری از نفس افتاده، بی قرار در بین حجره با غم دل آشنا شده تنها نه زهرِ کاری شده قاتلش ولی مسمومِ کین شده، غم او مُنتها شده آتش به خانه آتش زده اَند و، قیامتی در بینِ خانه و دلِ آقا به پا شده سجّاده را به وقت نمازش زِ پای او دشمن کشیده باعث رنج خدا شده با دستِ بسته از حرمش تا که بُرده‌اند دلهای زارِ اهل حرم در نوا شده پای برهنه، پیر زمانه، کشان کشان عالَم نَدیده در به درِ کوچه ها شده یادِ علی غمِ دل و، با یادِ فاطمه زخم دلش یکی و غمِ او دو تا شده در بین کوچه، در پیِ مرکب که می دوید جانش برای فاطمه آنجا فدا شده گاهی به یاد حیدر و، گاهی علی الخصوص.. .. با یادِ زینبش دل او کربلا شده در بین روضه ها، دل آن روضه خوان عجین با روضه ی حسین و تن و بوریا شده شکر خدا که پیکرش آخر کفن شده کِی دیگر او سرش به روی نیزه ها شده تنها فقط شبیه حسینش بقیع اوست چند مرتبه خراب و، یَمِ غصه ها شده https://eitaa.com/Maddahankhomein
🔹عطر شفاعت🔹 حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جان‌فرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است 📝 https://eitaa.com/Maddahankhomein
1_4691493505.mp3
1.79M
🏴نوحه زمینه شهادت رئیس مذهب تشیع شیخ الائمه حضرت امام جعفرصادق علیه السلام 🏴 سیدنا صادق مظلوم شام عزاته یابن زهرا دلم عزادارته امشب برات به سینه میزنم من یاصادق ای رئیس مذهب زدن در خونتو آتیش طناب به دستای تو بستن حُرمت سنتو نداشتن دلت رو بدجوری شکستن پای برهنه بُردنت از روی خاکا بی عصا شنیدی طعنه ها تو از اِبن ربیع بی حیا زمین میخوردی و همش مادر و میزدی صدا جسم نحیفت شده بود زخمیه تازیانه ها سیدنا صادق مظلوم🏴 به قلب غمدیدتون آقا دوباره شد تداعی غم ها رد شدی از اون کوچه ای که سیلی زدن به روی زهرا یکی به تو زخم زبون زد یکی به گریه هات میخندید یکی سرت داد میکشید و دردتو هیچ کسی نفهمید نداشتن احترامتو بهت میگفتن حرف بد تا که میگفتی مادرم میخوردی از اونا لگد تاب و توون نداشتی و میبُردنت ‌کشون کشون میخوندی زیر لب همش روضه ی مادری جوون سیدنا صادق مظلوم🏴 آوردنت تو کاخ منصور بالاخره با کلی تحقیر بی حیا تا دید تورو آقا سه بار کشید روی تو شمشیر هر دفعه اون نامرد ملعون پیشه رو پیغمبرو میدید میدید داره میکنه نفرین از هیبتش به خود میلرزید کاشکی میومدی آقا عاشورا توی کربلا خنجرو میگرفتی از شمر پلید بی حیا کاشکی بودی و نمیشد سر از تن حسین جدا بودی اگه تو نمیشد تنش پامال مرکبا سیدنا حسین مظلوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
10665.mp3
775.1K
دلم خون دیده ام زخون ترشد عزاداران عزای دیگرشد امام صادق وزهرستم به جان ای وای(۲) کلام ناطق وبیداد دشمنان ای وای(۲) بیا مادر(۲) که رفتم ازدنیا (۲) گل شادی خزانی غم شد بزن بر سر زمان ماتم شد عزیز فاطمه امشب به بستر افتاده(۲) لبان خشگ او گوید که تشنه جان داده(۲) بیامادر (۲) که رفتم از دنیا(۲) چه زهری بود که پیکرش کاهید وجودش را ز یکدگر پاشید چه شد با یوسف زهرا چو لاله پرپر شد(۲) لب نیلوفری او بخون دل تر شد(۲) امامی که حسین مرامش بود حسین جان آخرین کلامش بود لب خشکش حکایت از ارادتش میکرد (۲) حسین هم با لب عطشان عیادتش میکرد(۲) بیا مادر(۲) که رفتن از دنیا (۲) سلام الله علیهم اجمعین مصطفی نظری طهرانی https://eitaa.com/Maddahankhomein
حسرت گرفته باز حصار مدينه را غم تيره کرده است ديار مدينه را داغ عزاي حضرت صادق فکنده باز با اشک وآه ماسروکار مدينه را ميگريم از مصيبت جانسوز اومگر برديده ام زنند غبار مدينه را درخلوت بقيع بجزاشک مهديش شمعي کجا بود شب تار مدينه را https://eitaa.com/Maddahankhomein
پيرِمردى كه بينِ سجاده همه دم ذكرِ او خدا می‌بود كنجِ اين خانه‌ى پُر از ماتم روحِ او از تنش جدا مى‌بود روضه‌هاى مدينه را مى‌خواند روضه‌ى كوچه و درو ديوار در خودش سخت می‌شكست آقا تا‌كه میگفت از در و مسمار ناله میزد از تَهِ جگرش گريه‌هايش چه گريه آور بود نفسش حبس میشد و میگفت مادرم نوبهارِ حيدر بود شبى اما به ناگهان دشمن به درِ خانه‌اش شراره كشيد او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود شعله‌ها را به چشم خود مى‌ديد سر سجاده دوره‌اش كردند در دلش اضطرابِ عالم بود كودكانش به گريه اُفتادند چهره‌اش بى قرار و دَر هم بود دورِ دستش طناب را بستند نه عبايى و نه عصايى داشت پا برهنه بدونِ نعلينش به دلش يادِ ماجرايى داشت.... كه همه جانِ او به درد آورد به گمانم خراب مولا شد اين مدينه چقدر بى رحم است تازه داغِ طناب مولا شد نانجیبی به نام ابن ربیع... به سرش نعره زد كه حركت كن پشتِ مركب دوان دوان با من تو بيا و اداى غربت كن پشت مركب زمين فتاد آقا اى حرامزاده ! كمى آرام پا برهنه كه مى‌بری او را از چه رو مى‌دهى به او دشنام؟ يادِ يك ماجرا دلش سوزاند ماجرايى كه ماجرا دارد ماجراى سه ساله و عمه داغِ شام و خرابه‌ها دارد ياد آن لحظه‌اى كه عمه‌ى او بين نامحرمان گذر مى‌كرد هر زمان كه سه ساله مى‌ترسيد عمه‌اش جسم خود سپر مى‌كرد شاعر: آرمان صائمی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم تشنه‌ی زمزمه‌ام کاش به زمزم برسم میوه‌ی کالَم و ای کاش که من هم برسم فاطمه چشم به راه هست سیاهی بزنم ای اجل صبر نما تا به مُحَرم برسم پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست نه فقط باش که یکبار حرم هم برسم دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم "هر زمان که به سرِ سوره‌ی مریم برسم" آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر ‌اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم هر قدم می‌شمرم تک‌تکِ تیرَکها را تا که بر موکبِ عباس معظم برسم اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس کاش بر سایه‌ی آن صاحبِ پرچم برسم این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم کَم‌کم ای ناله بیا موقع مقتل خوانی است وای کم مانده به گودالِ مقرم برسم ای بقیع کاش شبی سجده کنم بر خاکت کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم ✍حسن لطفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را ک به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را او خودش خواسته تا روضه‌ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد میزند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده عمه‌ی کوچک خود دید و نَفَس‌هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را (حسن لطفی) https://eitaa.com/Maddahankhomein