eitaa logo
˹ ᴍᴀᴅʜᴏᴏꜱʜ ˼
584 دنبال‌کننده
546 عکس
222 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نزدیک به یک هفته است که حرف نمیزنم، خویشتنداری کرده‌ام، بیدار مانده‌ام و خودخوری کرده‌ام. من که تمام زندگی‌ام را صرف مهار سایه‌هایم کرده‌ام امروز خودم طعمه سایه‌ها شده‌ام و باید با آنها‌ بجنگم. کتاب خطاب به عشق -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
گاهی تا نیمه‌های شب مینشینم و طراحی میکنم و میخواهم بعضی از خاطراتم را روی کاغذ بیاورم و حقایق وجود را آن طور که خود مشاهده و احساس میکنم زنده نمایم . -کتاب‌ نامه‌های ونگوگ -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
من و جهان کوچک و سردم، آغوش گرمت را، چتر دستانت را، تماشای منظره‌ی نگاهت را، ستاره‌های چشمانت را، خورشید عشقت را، کم داریم. ولی لحظه‌هایمان را آغشته‌یِ به انتظار کرده‌ایم تا تو بیایی و ما عاشقانه و شاعرانه از چشمانت، ستاره از آغوشت، امنیت، از نگاهت طلوع عشق و از حضورت طراوت بهار را به ودیعه بگیریم . -مجتبی خوش‌زبان -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
دوباره شب شده و با تو حرف‌ها دارم دلم برای تو تنگ است، نقطه چین، بوسه.. -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
یه نوع خستگی هست که نمیتونی برطرفش کنی، به خورد روحت رفته و همین طور که تو داری به انجام کارهایی ادامه میدی که فایده‌ای برای روحت ندارند. روحت داره فرسوده و فرسوده‌تر میشه . -کتاب ‌نمی دونم دارم چه کار میکنم، ولی به درک! -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
این خاطرات از ریشه، از وجود ما کنده شدند .
همیشه دوست داشتم بدانم دو خورشیدی که در چشم هایش جا خوش کردند با ماه‌های داخل چشم‌ها‌ی من جور در می‌آیند یا نه. تا اینکه چشم هایش برای همیشه بسته شدند و هر شبی که از پس آن شب آمد آسمان گریست . -کتاب به امید دل بستم -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
تو فکر میکنی خیره شدن طولانی به دیواری سفید، از خراب کردن آن راحت تر است؟ نه دوست من، هنوز نمیدانی درد کشیدن چیست . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
هدایت شده از [ تائب ]
لعنت الله علی صهیون حتی الابد :)💔
-گرفتگی از رخم پیداست؟ + از نگاهت، از چشمانت، از رخسارت، از قدم برداشتنت، سلام گفتنت و پاسخ سلام دادنت، از همه چیز. پنهان داشتن اندوه، بسیار دشوارتر از مخفی کردن شادی‌ست. اشک هنگامی که باید فرو بریزد می ریزد؛ اما خنده را می توان مهار کرد . -کتاب مردی در تبعید ابدی -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
جز غم و خاطره و اشک کسی اینجا نیست هیچ کس غیر خودم نیست پرستار خودم . -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
وقتی به کسی میرسی که تمام عمر منتظرش بودی، اسمش را چه میشود گذاشت؟ قسمت؟ سرنوشت؟ نه به این سادگی نیست. مثل این است که بالاخره، راه خانه را پیدا کرده باشی و خانه همان جایی باشد که تمام عمر آرزوی رسیدن به آن را داشته‌ای. خانه، جایی که مطمئن نبودی روزی آن را به دست خواهی آورد یا نه. اوئن برای من خانه بود. -کتاب آخرین چیزی که به من گفت -𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡‌-
غم، سکوت خاموشی را به جایم بگذار .