یک بار به او گفته بودم من با تمام مغزم تو رو دوست دارم. تقصیر من بود که درک نمیکرد قلب اعتبار سر را دزدیده و منشأ احساسات وحشی و سودایی در واقع سیستم پیچیده ی اعصاب مغز است و من به این دلیل از نام بردن از قلب به عنوان انبار تمام احساساتم اجتناب کردم چون قلب چیزی نیست جز تلمبه و تصفیه کننده ای خیس و خونین؟ تقصیر من است که مردم قادر
نیستند نماد را در نهایت به واقعیت بدل نکنند؟
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
دلم یخ بسته میلرزم نمیگیری تو در دستت
تن دستان سردم را ، خودم "ها" میکنم هر شب
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
چون نمیتوانستم چیز دیگری جز آنچه هستم باشم به نظرم آمد که راه من راه پنهان بودن است باید آن چه هستم آن را پنهان کنم و هرگز در پی ورود به دنیایی که به آن تعلق ندارم نباشم. در نتیجه از راه سکوت به پنهان شدنم رسیدم.
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
او موفق شد که خود را در چشم دیگران، کاملا کسل کننده و معمولی جلوه دهد. آدمها تنهایش گذاشتند و این، همهی چیزی بود که او میخواست .
-کتاب عطر
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
نزدیک به یک هفته است که حرف نمیزنم، خویشتنداری کردهام، بیدار ماندهام و خودخوری کردهام. من که تمام زندگیام را صرف مهار سایههایم کردهام امروز خودم طعمه سایهها شدهام و باید با آنها بجنگم.
کتاب خطاب به عشق
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-