🔶 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ🔶
#نهج_البلاغه
#کلام_امیر🌻🌻
📒 #شرح_حکمت 56
الْغِنَي فِي الْغُرْبَهِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَهٌ
☀️امام(علیه السلام) فرمود: بى نیازى در غربت وطن است و نیازمندى در وطن غربت!
#شرح_و_تفسیر
✨دامنه غنا و فقر امام در این کلام پربارش اشاره به آثار غنا و فقر مى کند و مى فرماید: «بى نیازى در غربت وطن است و نیازمندى در وطن غربت»; (الْغِنَى فِی الْغُرْبَهِ وَطَنٌ; وَالْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَهٌ).
وطن جایى است که انسان در آنجا متولد شده و چشم به روى خویشاوندان و بستگان و نزدیکان گشوده و مورد علاقه آنها قرار گرفته و در هر گوشه و کنار، آشنایى دارد و غربت جایى است که انسان نه آشنایى دارد و نه دوست مهربانى و نه یار و مددکارى.
☀️امام مى فرماید: شخص غنى هر جا برود به موجب غنایش پیوندهاى محبت را با این و آن برقرار مى سازد و به سبب بذل و بخشش یاران و مددکارانى پیدا مى کند; ولى شخص فقیر حتى در وطن خویش دوستان و بستگان را از دست مى دهد و گاه به صورت موجودى فراموش شده در مى آید.
پیام امام در این سخن این است که مؤمنان باید بکوشند و بى نیاز شوند و به هنگام غنا و بى نیازى از مال و ثروت خویش براى جلب و جذب قلوب و کمک به نیازمندان استفاده کنند، از عواقب فقر بترسند، چرا که فقر مایه ذلت و گاه مطابق بعضى از روایات سبب کفر مى شود.
✨ البته این فقر با فقرى که در روایات از آن تعریف شده تفاوت آشکارى دارد; فقر ممدوح به معناى «ساده زیستن» و یا «فقر الى الله» است.
👈در این باره در ذیل حکمت سوم شرح بیشترى داشتیم.
📒 #حکمت_پنجاه_وششم
📒 #تهیدستی_وتنهایی
🗂آرشیو نهج البلاغه👇
به جمع عاشقان امیرالمؤمنین بپیوندید
@MaeMaein3
☀️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج☀️
☀️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ☀️
📒 #شرح_حکمت 57
#ارزش_قناعت_و_خودکفایی
الْقَنَاعَهُ مَالٌ لاَيَنْفَدُ
📋 قناعت مالي است كه پايان نيابد.
🔗ترجمه دیگر:🔗
«قناعت ثروتي است بي پايان».👌
🖇شرح:🖇
☀️امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه و حکمت آمیز به اهمیت قناعت اشاره کرده مى فرماید: «قناعت مالى است که هرگز تمام نمى شود»;
(الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ یَنْفَدُ).
در تعریف قناعت مى توان گفت: حالتى است که انسان با داشتن آن به حد اقل ضروریات زندگى مى سازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتى که فکر و وقت انسان را پیوسته به خود مشغول مى دارد و آلوده انواع محرمات مى کند نمى رود.
داشتن این روحیه به منزله ثروت پایان ناپذیر است، چرا که انسان را از تمام ثروت هاى دنیا بى نیاز مى سازد; همواره سربلند زندگى مى کند و با عزت و آبرو ادامه حیات مى دهد. دست نیاز به سوى دیگران دراز نمى کند و عمر خود را در مسیر تشریفات و تجملات بر باد نمى دهد.
🔹در گفتار حکیمانه 44 که قبلاً گذشت امام(علیه السلام) در فضیلت قناعت پیشگان فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ; خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند. به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد».
در خطبه 192 نیز امام در میان اوصاف انبیا این وصف برجسته را شمرده بود: «مَعَ قَنَاعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ غِنًى; آنها داراى قناعتى بودند که دل ها و چشم ها را پر از بى نیازى مى کرد».
در بحارالانوار نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «طَلَبْتُ الْغِنَى فَمَا وَجَدْتُ إِلاَّ بِالْقَنَاعَةِ عَلَیْکُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا; من در جستجوى توانگرى برآمدم ولى آن را جز در قناعت نیافتم (زیرا حرص، غالب توانگران را راحت نمى گذارد) بنابراین قناعت پیشه کنید تا غنى شوید».(1)
قابل توجه این که این گفتار حکیمانه از ☀️پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز نقل شده است همان گونه که سیّد رضى مى گوید: «وَقَدْ رُوِىَ هذا الْکَلامُ عَنِ النَّبِىُ(صلى الله علیه وآله)».
این حدیث را «متقى هندى» در کتاب کنز العمال که از منابع معروف اهل سنت است آورده است.(2)
👈این نکته نیز حائز اهمیت است که سرچشمه بسیارى از نارضایى هاى مردم و شکایت آنها از وضع زندگى کمبودها و فقر نیست، بلکه گاه مى بینیم همه چیز دارند اما باز ناله و فریاد مى کنند. عامل اصلى آن عدم قناعت و توقعات بى حد و حساب است و اگر همگى به مقدار نیاز قانع باشند آرامش بى مانندى در جامعه حاکم مى شود و بسیارى از پرونده هاى جنایى و تجاوز بر اموال برچیده خواهد شد و کرامت انسانى و پاکى دامان از گناه فراهم مى شود.
ابن ابى الحدید در اینجا گفتار زیبایى از «بقراط»
✨(سقراط) نقل مى کند که مردى او را در حال خوردن بعضى از سبزى هاى بیابان دید. به او گفت: اگر در خدمت پادشاه بودى نیاز به خوردن این نداشتى. سقراط گفت: اگر تو نیز این گونه غذا مى خوردى نیازمند نوکرى پادشاه نبودى
.
✨شاعر مى گوید:
گنج آزادگى و گنج قناعت گنجى است که به شمشیر میسر نشود سلطان را (3)
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 66، ص 399، ح 91.
(2). کنز العمال، ج 3، ص 389، ح 7080.
(3). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که این سخن در موارد متعددى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) به وسیله کسانى که پیش از سیّد رضى مى زیستند نقل شده است و چون عین این عبارت در حکمت 475 تکرار خواهد شد نقل منابع را به آنجا موکول کرده است.
(مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 50) و در تحف العقول هم این کلام در ضمن خطبه الوسیله نقل شده است. (تحف العقول، ص 100).
این سخن حکمت آمیز، در کتاب تمام نهج البلاغه در لابه لاى خطبه «وسیله» آمده است (تمام نهج البلاغه، ص 162)
📒 آرشیو نهج البلاغه👇
@MaeMaein3
☀️التماس دعای فرج ☀️
☀️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم☀️
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ☀️
📒 #حکمت_شصت_وپنجم
📒 #ترک_دوستان_وتنهایی
📒 #شرح_حکمت 65
☀️امیر المومنین علی ع
فَقْدُ الأَْحِبَّهِ غُرْبَهٌ
📋 از دست دادن دوستان، غربت است.
#شرح_و_تفسیر
غربت واقعى
☀️امام(علیه السلام) در این گفتار بسیار کوتاه و پرمعنایش به اهمیت دوستان صمیمى اشاره کرده مى فرماید: «از دست دادن دوستان غربت است»; (فَقْدُ الاَْحِبَّهِ غُرْبَهٌ).
روشن است که انسان در وطن علاقه هاى فراوانى دارد; که در مسائل مادى و معنوى از آنها بهره مى گیرد و احساس تنهایى نمى کند چون در وطن خویش است و در مشکلات بدون پناه نیست، آرامش خاطر دارد و احساس امنیت مى کند; ولى در غربت و دورى از وطن همه اینها را از دست مى دهد، خود را تنهاى تنها مى بیند; بدون یار و یاور و بى پناه و بدون آرامش.
امام مى فرماید: انسان اگر در وطن خویش هم باشد ولى دوستان را از دست دهد گویى در غربت و دور از وطن است.
👈همین مضمون در نامه ۳۱ که اندرزنامه امام به فرزند دلبندش امام حسن مجتبى(علیه السلام) است به صورت دیگرى نقل شده فرمود: «الْغَریبُ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَبیبٌ; غریب کسى است که دوستى ندارد».
👈در حدیث دیگرى از مستدرک الوسائل از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «الْمَرْءُ کَثیرٌ بِأخیهِ; انسان به وسیله برادران (دینى) خود کثرت و فزونى مى یابد». اضافه بر اینها، انسان داراى روح اجتماعى است و جوامع بشرى در سایه همین روح به وجود آمد.
تمدن ها، پیروزى هاى علمى و پیشرفت صنایع و علوم همه مولود این روح اجتماعى است. به همین دلیل انسان پیوسته تلاش و کوشش مى کند دوستان بیشتر و بهترى پیدا کند و آنها که علاقه به انزوا دارند و از انتخاب دوست عاجزند در واقع بیمارند.
حال اگر دوستانش را از دست دهد گرفتار حالتى مى شود که گویى بخشى از وجود خود را از دست داده است. پیام این کلام حکمت آمیز این است که هر مسلمانى باید بکوشد و دوستان بیشترى براى خود فراهم سازد ولى مسلم است که هر کسى شایسته دوستى نیست بلکه باید دوستانى انتخاب کرد که کمک بر دین و دنیا باشند.
نهج البلاغه کلام امیر ع 👇
@MaeMaein3
التماس دعای فرج ❤️
☀️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ☀️
📒 #شرح_حکمت 66
#روش_خواستن
فَوْتُ الْحَاجَهِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهَا.
امام(علیه السلام) فرمود: از دست رفتن حاجت بهتر از طلب کردن آن از نااهلان است!
#شرح_و_تفسیر
🔹طلب از نااهل
☀️امام(علیه السلام)
در این کلام پربار حکمت آمیز به نکته اى اشاره مى کند که سبب عزت و سربلندى هر انسانى است، مى فرماید: «از دست رفتن حاجت بهتر از آن است که آن را از نااهل طلب کنى»;
(فَوْتُ الْحَاجَهِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهَا).
بى شک انسان ها در زندگى فردى و اجتماعى به یکدیگر نیازمند اند و اصولاً فلسفه زندگى اجتماعى و مدنىّ بالتبع بودن انسان همین تعاون و برطرف ساختن حاجت و نیازهاى یکدیگر است، زیرا هر کس قدرت محدودى دارد که با آن نمى تواند همه نیازهاى خود را برطرف سازد ولى با کمک دیگران مى تواند بر مشکلات غلبه کند.
کسانى که انسان دست حاجت به سوى آنها دراز مى کند دو گروه اند:
گروه اهل و نااهلان; اهل کسى است که داراى سخاوت و انسان دوستى و مهر و محبت و علو طبع باشد.
نااهلان آنها که بخیل اند و تنگ نظر و منت گذار. بدیهى است هرگاه انسان دست طلب به سوى نااهل دراز کند از یک سو خود را حقیر کرده و از سوى دیگر، احتمال امتناع با توجه به بخل و تنگ نظرى طرف کاملاً وجود دارد و از سوى سوم، اگر اقدام به رفع نیاز و حاجت کند ممکن است ماه ها یا سال ها دست از منت گذارى بر ندارد، پس چه بهتر که قناعت ورزد و علو همت و شخصیت خود را حفظ نماید و از دست رفتن حاجتى را تحمل کند و دست نیاز به سوى این گونه افراد دراز نکند.
در حدیثى از ☀️پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که امیر مؤمنان در محضرش عرضه داشت: خداوندا مرا به احدى از خلقت نیازمند نکن. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: اى على! این سخن را مگو، زیرا هر انسانى نیازمند به دیگران است.
☀️امیر مؤمنان عرض کرد: اى رسول خدا! چگونه بگویم فرمود بگو: «قُلْ اللَّهُمَّ لاَ تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِکَ; خدایا مرا به انسان هاى شرور نیازمند مکن».
☀️ على(علیه السلام)عرض کرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شِرَارُ خَلْقِهِ; شرار خلق کیانند؟» فرمود: «الَّذِینَ إِذَا أَعْطَوْا مَنُّوا وَإِذَا مَنُّوا عَابُوا; کسانى که اگر چیزى ببخشند منت مى گذارند و هنگامى که منت مى گذارند بر انسان عیب مى گیرند».
آرى شرار خلق و به تعبیر امیر مؤمنان، نااهلان ممکن است نیاز مادى انسان را برطرف سازند ولى صدمات روحانى و معنوى به وى وارد کنند که تحمل آن بسیار سخت و سنگین است.
گاه به منت گذاردن اکتفا نمى کنند بلکه عیب ها بر انسان مى گیرند که فلان کس ضعیف و ناتوان و بى عرضه و حقیر است، ازاین رو به ما نیازمند شده است.
در روایات اسلامى حاجت خواستن از تازه به دوران رسیده ها نهى شده است که قطعاً با منت و ذلت همراه است;
در حدیثى از ☀️امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است». این گونه اشخاص اگر چیزى به انسان بدهند سرمایه گرانبهاترى را از بین مى برند، آبى مى دهند و آبرویى مى برند. سعدى شیرازى در کتاب گلستان خود بعد از ذکر داستانى مى گوید: حکیمان گفته اند: آب حیات اگر فروشند فى المثل به آبروى، دانا نخرد که مردن به علت به از زندگى به ذلت.
هرچه از دونان به منت خواستى
در تن افزودى و از جان کاستى!
نهج البلاغه کلام امیر ع
@MaeMaein3
التماس دعای فرج ❤️
📒 #شرح_حکمت 82
(قسمت یک از دو)
✅پنج اصل مهم💯
امام در اين حكمت پربار به پنج موضوع از مهم ترين مسائلى كه در زندگى انسان سرنوشت ساز است و اهميت فوق العاده اى دارد با تأكيد اشاره مى كند.
نخست مى فرمايد:💫 «شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حركت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش كنيد) سزاوار است»💫
; (أُوصِيكُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلاً).
تعبير به «ضَرَبْتُمْ إلَيْها آباطَ الاْبِلِ; زير بغل شتران را بزنيد) كنايه از نهايت تلاش و كوشش در اين راه است،
زيرا هنگامى كه مى خواستند شتر را با سرعت به سوى مقصد حركت دهند به يكى از نقاط حساس بدن او از جمله زير بغل ضربه مى زدند تا با سرعت حركت كند.
آن گاه به بيان آنها يكى پس از ديگرى پرداخته مى فرمايد:
✅«هيچ يك از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد)»; (لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ).
زيرا اولاً: مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحيد افعالى معتقديم: لا مؤثر فى الوجود الا الله; همه چيز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراين چه بهتر كه انسان آب را از سرچشمه بگيرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفكرى شرك آلود در دست ديگرى نبيند. ثانياً به فرض كه ديگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غير خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت.
در روايتى آمده است هنگامى كه برادران يوسف مى خواستند او را به چاه بيفكنند و بر اثر حسادت او را مى زدند ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد. برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اينجا جاى خنده نيست گويى برادر ما مسئله به چاه افكندن را شوخى مى انگارد;
ولى يوسف پرده از اين راز برداشت و درس بزرگى به آنها و به همه ما آموخت. گفت: به خاطر دارم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده نظر انداختم و با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى دارد.
آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان نيرومندتان دل بستم ولى امروز خود را در چنگال شما گرفتار مى بينم و از شما به شما پناه مى برم ولى به من پناه نمى دهيد.
خدا از اين طريق به من آموخت كه من بر غير او تكيه نكنم.
البته اين مسئله منافاتى با استفاده از عالم اسباب و نيروهاى ديگران براى رسيدن به اهداف مادى و معنوى ندارد; مهم آن است كه انسان بداند هر سببى كه تأثيرى دارد آن هم از ناحيه خداست و اگر لحظه اى چشم الطاف الهى بر جهان اسباب بسته شود همه آنها از كار باز مى مانند.
آرى بايد در پشت پرده اسباب مسبب الاسباب را ديد. سپس امام(عليه السلام) دومين توصيه را بيان مى دارد و مى فرمايد:
✅ «هيچ كس جز از گناه خود نترسد»; (وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ). دليل آن روشن است چيزى كه دشمن واقعى انسان است گناه اوست كه او را در دنيا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى كند.
در حالى كه اسباب هولناك اين جهان حتى بمب اتم آخرين كارى كه با انسان مى كند اين است كه حيات او را مى گيرد. اگر اين مسئله در راه رضاى خدا باشد به افتخار شهادت مى رسد كه بزرگترين افتخار است.
آن گاه به سومين دستور پرداخته مى افزايد:
✅ «هيچ كس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند كه نمى داند حيا نكند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ).
گفتن نمى دانم عيب نيست. عيب آن است كه انسان جواب خطايى بدهد و ديگران را به گمراهى بيفكند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد.
مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت يا فتوا بوده باشد كه مسئوليت بسيار عظيمى دارد.
در كتاب شريف كافى حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: ✨«مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَلاَ هُدًى لَعَنَتْهُ مَلاَئِكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلاَئِكَةُ الْعَذَابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ; كسى كه بدون علم و هدايت فتوا بدهد فرشتگان رحمت و عذاب، او را لعنت مى كنند و گناه كسانى كه به فتواى او عمل كرده اند بر دوش او خواهد بود». ✨
شمول لعن فرشتگان عذاب نسبت به چنين كسى روشن است; اما چرا ملائكه رحمت او را لعن مى كنند؟ ظاهرا به اين دليل است كه از گفتن نمى دانم در جواب، كه مايه رحمت الهى است خوددارى كرده است. افراد مغرور به علم، خود بايد بدانند كه به قول معروف «همه چيز را همگان مى دانند و همگان از مادر نزاده اند» بلكه مى توان گفت: همگان نيز همه چيز را نمى دانند. پس چه عيبى دارد كه انسان جمله نمى دانم را در اين گونه موارد به فراموشى نسپارد.
شرح از
14Khorshid.ir
#شرح_وتفسیر_حکمت_هشتاد_و_دوم
📒#ارزشهای_والای_انسانی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادت نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 82
(قسمت دو از دو)
...آنگاه درچهارمین دستور می افزاید
✅ «اگر كسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نكشد»
; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ). هنگامى كه انسان از مادر متولد مى شود چيزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از اين و آن حقايق بسيارى را فرا مى گيرد.
بزرگترين دانشمندان جهان يكى از دلايل پيشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است. آرى سؤال، كليد علم و دانش است. همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است:
💫 «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَالْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَالْمُتَكَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ; علم و دانش به منزله خزائنى است و كليد آن سؤال و پرسش است،
بنابراين (هرچه را نمى دانيد) سؤال كنيد، زيرا در آموزش علم چهار كس پاداش مى گيرند: سؤال كننده، گوينده، شنونده (زيرا ممكن است در مجلس شنوندگانى غير از سؤال كننده وجود داشته باشند) و آن كس كه آنها را دوست دارد».💫
در پايان به پنجمين و مهم ترين دستور پرداخته مى فرمايد:
✅ «بر شما باد كه صبر و استقامت را پيشه كنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن.
تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت»; (وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ).
مى دانيم مهم ترين حواس انسان در سر اوست: بينايى، شنوايى، چشايى و بويايى و مهم ترين ابزار ارتباط انسان با ديگران كه زبان است در سر قرار دارد.
دروازه ورود غذا به بدن; يعنى دهان نيز جزء اين پيكر است. از همه مهم تر، فرمانده تمام اعضا كه مغز است در وسط جمجمه قرار دارد كه اگر كمترين آسيبى به آن برسد بخشى از فعاليت هاى بدن تعطيل مى شود.
در سكته مغزى كه گاه نيمى از بدن انسان فلج مى گردد عامل اصلى خونريزى بعضى از رگ هاى مغز است كه آن بخش را از كار انداخته است. امروز در بسيارى از شهرهاى صنعتى اتاق كنترلى وجود دارد كه از آنجا به تمام بخش ها فرمان لازم داده مى شود و يا دستور توقف مى دهند.
مغز انسان در واقع اتاق كنترل تمام بدن است. همه اينها در سر قرار دارد; اگر سر از بدن جدا شود، انسان دست و پاى مذبوحانه اى مى زند و پس از چند دقيقه تمام دستگاه ها تعطيل مى شود.
صبر و استقامت نسبت به ايمان نيز چنين است. اگر از ايمان جدا شود دوام و بقايى براى ايمان نخواهد بود، زيرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترك دارد، نه در برابر مشكلات اطاعت، توانى در خود مى بيند و نه در مصائب صبر مى كند👌
. به همين دليل هنگامى كه فرشتگان رحمت به استقبال بهشتيان مى آيند به آنها مى گويند: ✨«اين همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است كه به خرج داديد»: «(وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب * سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); مؤمنان وارد باغ هاى جاويدان بهشتى مى شوند و همچنين پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گويند سلام بر شما (اينها همه) به دليل صبر و استقامت تان است چه نيكو است سرانجام آن سراى جاويدان». ✨
اين سخن را با حديث پرمعنايى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم. فرمود:
💫 «الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَب ما رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لا أوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ; صبر بهترين مركب راهوار است و خداوند هيچ بنده اى را چيزى بهتر و گسترده تر از صبر (و استقامت) نداده است.💫
شرح از
14khorshid.ir
📒#شرح_وتفسیر_حکمت_هشتاد_و_دوم
📒#ارزشهای_والای_انسانی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادت نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 88
(قسمت یک از دو)
دو امان از عذاب الهى🔥
مرحوم سيّد رضى اين گفتار حكيمانه امير مؤمنان على(عليه السلام) را به توسط فرزندزاده گرامى اش امام باقر(عليه السلام) نقل كرده مى گويد:
ابو جعفر محمد بن على الباقر(عليهما السلام) از آن حضرت چنين نقل كرده است كه فرمود: «در زمين دو امان و وسيله نجات از عذاب الهى بود كه يكى از آنها برداشته شد دومى را دريابيد و به آن چنگ زنيد»
; (وَحَكَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ الْبَاقِرُ(عليهما السلام) أَنَّهُ قَالَ كَانَ فِي الاَْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ).
آنگاه امام(عليه السلام) به شرح اين دو بر اساس استنباطى كه از يكى از آيات قرآن مجيد كرده مى پردازد و مى فرمايد:
«اما امانى كه برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله عليه وآله)بود (كه خداوند به بركت وجود او هرگز عذابى بر اين امت نازل نكرد; ولى او از ميان ما رفت) و امانى كه باقى مانده استغفار است، همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنها را عذاب نمى كند و تا آنان نيز از گناهان خود استغفار مى كنند خداوند عذابشان نخواهد كرد»
; (أَمَّا الاَْمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)، وَأَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِي فَالاِْسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).
به گفته مرحوم سيّد رضى «اين استنباط امام يك نمونه از بهترين استفاده ها و لطيف ترين استنباط ها از آيات قرآن كريم است»
; (قالَ الرَّضىُ: وَهذا مِنْ مَحاسِنِ الاْسْتِخْراجِ وَلَطائِفِ الاْسْتِنْباطِ). هنگامى كه به عقل و خرد خويش رجوع كنيم نيز آنچه را كه در اين آيه مباركه آمده و استنباطى را كه امام(عليه السلام) از آن كرده درمى يابيم.
پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مطابق آيه شريفه (وَما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ) رحمتى براى تمام جهانيان بود چگونه ممكن است اين كانون رحمت الهى در ميان امت باشد و خدا آنها را عذاب كند.
از سويى ديگر، استغفار يكى از وسايل جلب رحمت خداست، زيرا خودش بندگان را دعوت به استغفار كرده و وعده غفران و آمرزش داده و فرمود:
«(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ);
اى بندگانى كه راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتكب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا كه او همه گناهان (توبه كنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است»
. بنابراين بعد از رحلت پيغمبر خدا و رفتن آن حضرت به ديار باقى مسلمانان مى توانند خود را به وسيله توبه و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام(عليه السلام) با استنباطى كه در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأكيد ورزيده است.
ايشان نه تنها مى توانند از عذاب الهى در امام بمانند بلكه با استغفار درهاى رحمت و نعمت و سعادت را مى توانند به روى خود بگشايند.
همان گونه كه در سوره «نوح» آمده است:
«(اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوال وَبَنِينَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارا);
من به آنها گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد او بسيار آمرزنده است تا باران هاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد».
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: ضمير در «لِيُعَذِّبَهُمْ» به اهل مكه بر مى گردد و منظور از «استغفار» در اين آيه ترك شرك و روى آوردن به اسلام است، بنابراين معناى آيه اين است كه «خداوند اهل مكه را مادامى كه پيغمبر در ميان آنهاست عذاب نمى كند و بعد از او نيز اگر ايمان به رسالت آن حضرت بياورند مجازات نخواهد كرد».
به نظر مى رسد كه مرحوم مغنيه مفهوم آيه را محدود كرده است، زيرا ظاهر آيه با توجه به اين كه ـ در سوره «انفال» كه از سوره هايى است كه در مدينه نازل گرديده وجود دارد ـ
همه مسلمانان را شامل مى شود نه فقط اهل مكه را همچنين استغفار نيز معناى وسيعى دارد كه هم گناه شرك و هم گناهان ديگر را در بر مى گيرد و مى دانيم بسيارى از عذاب هاى اقوام پيشين به سبب گناهانى بود كه غير از شرك انجام مى دادند; مانند عذاب قوم لوط. بنابراين، آيه مفهوم وسيعى دارد كه همه مسلمانان در هر زمان را شامل مى شود و استغفار نيز هرگونه توبه از گناه است.
ادامه دارد...
📒#شرح_و_تفسیر_حکمت_هشتاد_وهشتم
📒#دوعامل_ایمنی_مسلمین
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
📒#شرح_حکمت 88
(قسمت دو از دو)
قابل توجه اين كه در آيه بعد از اين آيه در سوره «انفال» مى خوانيم:
«(وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ);
چرا خدا آنها را مجازات نكند با اين كه آنها (مؤمنان را از عبادت كردن در كنار) مسجدالحرام جلوگيرى مى كنند در حالى كه آنها سرپرست آن نيستند;
سرپرست آن فقط پرهيزگارانند; ولى بيشتر آنها نمى دانند».
بعضى ـ مانند ابن ابى الحديد ـ چنين پنداشته اند كه اين آيه در سال حديبيه (سال ششم) كه كفار مكه پيغمبر را از زيارت خانه خدا باز داشتند نازل شده و بعداً به هنگام جمع آورى قرآن و ترتيب آن به وسيله اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) در اينجا جاى داده شده است.
در حالى كه اين سخن از دو جهت اشتباه است:
✅اولاً جلوگيرى مشركان از زيارت مسلمانان نسبت به خانه خدا تنها در سال حديبيه نبود پيش از اين نيز چنين بود و
✅ ثانياً قرآن در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت كنونى جمع آورى شد و اصحاب بر رسول الله(صلى الله عليه وآله) خواندند.
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_وتفسیر_حکمت_هشتاد_و_هشتم
📒#دوعامل_ایمنی_مسلمین
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 90
(قسمت یک از دو)
فقيه كامل
امام(عليه السلام) در حقيقت در اين كلام پربار خود مسئله تعادل خوف و رجا را به صورت جديدى مطرح مى كند و مى فرمايد:
«فقيه و بصير در دين در حدّ كمال كسى است كه مردم را از رحمت الهى نوميد نكند و از لطف او مأيوس نسازد و از مجازات هاى او ايمن ننمايد»
; (الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ). ✨
منظور از «فقيه» در اين كلام حكمت آميز فقيهِ اصطلاحى يعنى عالم به احكام فرعيه دين نيست، بلكه فقيهِ به معناى لغوى و به معناى وسيع كلمه است
يعنى عالم دينى و «كُلُّ الْفَقيه» به معناى عالم كامل از هر جهت است. تعبيرات سه گانه اى كه امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود به كار برده در واقع از آيات قرآن گرفته شده است:
✅جمله «مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ; كسى كه مردم را از رحمت الهى مأيوس نكند» برگرفته از اين آيه است:
«(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ);
اى بندگانى كه راه اسراف به خود را درپيش گرفته ايد و مرتكب گناهان شده ايد از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا كه او همه گناهان (توبه كنندگان) را به يقين او آمرزنده مهربان است»
✅و جمله «وَلَمْ يُؤيِسْهُمْ مِنْ رَحْمَةَ اللّهِ» بر گرفته از كلام يعقوب است كه به فرزندان خود مى گويد: «(اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ);
برويد و در جستجوى يوسف و برادرش باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد چون از رحمت الهى جز قوم كافر مأيوس نمى شوند».
✅جمله سوم بر گرفته از اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: «(أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ); آيا آنها از مجازات الهى خود را در امان ديدند (مكر در اين گونه موارد به معناى عذاب غافلگيرانه است) و تنها جمعيت زيانكاران خود را از عذاب الهى در امان مى دانند».
در اين كه چه تفاوتى ميان جمله اول و دوم است كه هر دو سخن از اميدوارى به رحمت خدا مى گويد بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند:
جمله نخست اشاره به رحمت خدا در قيامت و جمله دوم اشاره به رحمت الهى در دنياست.
(همان گونه كه در داستان يعقوب و يوسف آمده است).
نكته دو بال خوف و رجا هميشه براى رسيدن به مقصد بايد از دو نيرو استفاده كرد:
نيروى محرك و نيروى باز دارنده; به كمك نيروى محرك، حركت آغاز مى شود و هرچه قوى تر باشد سرعت بيشترى به خود مى گيرد; اما نيروى باز دارنده براى حفظ تعادل و پيشگيرى از خطرات مخصوصاً در مسيرهاى پرخطر ضرورت دارد.
آنچه به طور ساده در اتومبيل ها مى بينيم در وجود پيچيده انسان نيز حاكم است.
انسان براى كمال و قرب الى الله آفريده شده و انگيزه هاى لازم در درون و بيرون وجودش به وسيله انبيا و اوليا و تعليمان آسمانى آماده شده است.
از سوى ديگر هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى او را پيوسته به خود مشغول مى دارد تا از مسير منحرف گردد يا در پرتگاه سقوط كند. نيروى بازدارنده براى يپشگيرى از اين خطرات است.
#ادامه_دارد...
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود
📒#شناخت_عالم_آگاه
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 90
(قسمت دو از دو)
همه پيامبران بشير و نذير بودند و همه كسانى كه خط آنها را ادامه مى دهند نيز از اين دو امر برخوردارند. اين همان مسئله خوف و رجاست كه به عنوان دو بال براى پرواز در آسمان سعادت و قرب الى الله معرفى شده و حتى در روايات تصريح شده است كه هيچ يك از اين دو نبايد بر ديگرى فزونى يابد، زيرا اگر خوف، فزونى يابد انسان به سوى يأس كشيده مى شود و آدم مأيوس گرفتار انواع گناهان خواهد شد،
زيرا فكر مى كند كار از كار گذشته و پرهيز از گناه و انجام طاعات نتيجه اى ندارد.
به عكس، اگر اميد او فزونى يابد نسبت به ارتكاب گناهان بى تفاوت مى گردد.
در روايتى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«لَوْ تَعْلَمُونَ قَدْرَ رَحْمَةَ اللهِ لاتَكِلْتُمْ عَلَيْها وَما عَمِلْتُمْ إلاّ قَليلاً وَلَوْ تَعْلَمُونَ قَدْرَ غَضَبِ اللّهِ لِظَنَنْتُمْ بِأنْ لا تَنْجُوا;
اگر اندازه رحمت الهى را مى دانستيد چنان بر آن تكيه مى كرديد كه هيچ عمل خوبى جز به مقدار كم انجام نمى داديد و اگر اندازه غضب الهى را مى دانستيد گمان مى كرديد كه هرگز راه نجاتى براى شما نيست».
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه مى فرمود: پدرم مى گفت:
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْد مُؤْمِن إِلاَّ وَفِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَة وَنُورُ رَجَاء لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا;
هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اين كه در قلب او دو نور است: نور خوف و نور رجا; اگر اين را وزن كنند چيزى فزون بر آن ندارد و اگر آن را وزن كنند چيزى فزون بر اين ندارد».
در حديث ديگرى كه در غررالحكم از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است مى خوانيم:
«خَفْ رَبَّكَ خَوْفاً يَشْغَلُكَ عَنْ رَجَائِهِ وَارْجُهْ رَجَاءَ مَنْ لاَ يَأْمَنُ خَوْفَهُ;
چنان از پروردگارت خائف باش كه تو را از رجا باز دارد و چنان به او اميدوار باش كه تو را از خوف باز ندارد».
به همين دليل در تمام جوانب بشرى در كنار تشويق تنبيه و در كنار تنبيه تشويق است.
بر همين اساس در كلام حكمت آميز بالا فقيه واقعى و كامل كسى شمرده شده كه نه مردم را از رحمت خدا مأيوس دارد و نه آنها را از مجازات الهى ايمن سازد.
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود
📒#شناخت_عالم_آگاه
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 93
(قسمت دو از دو)
(قالَ الرَّضي: وَهذا مِنْ غَريبِ ما سُمِعَ مِنْهُ فِي التَّفْسيرِ).
اشاره به اينكه تفسيرى است فشرده و پرمعنا بر مسئله آزمايش هاى الهى، زيرا امام روشن مى سازد كه آزمايش هاى الهى براى كشف مجهول نيست، بلكه براى به فعليت رسيدن استعدادها و نيات و صفات درونى است.
#نكته_ها
✅1. جهان ميدان آزمايش آزمون هاى بشرى با دو هدف انجام مى شود: گاه براى كشف مجهولى است مانند تمام امتحاناتى كه در سطوح مختلف آموزش و پرورش و دانشگاه هاست; همه براى اين است كه بدانند كدام شاگرد دروس خود را به گونه صحيح و كامل آموخته و كدام نياموخته است و يا اين كه طلاى مشكوكى را به درون كوره مى برند تا معلوم شود باطن آن چيست; آيا واقعاً طلاست يا فلز ديگر و اگر طلاست خالص است يا ناخالص.
نوع ديگرى از امتحان براى كشف مجهول نيست، بلكه براى رساندن به كمال صورت مى گيرد، مثل اين كه مى دانيم فلان طلا ناخالصى دارد، آن را به كوره مى بريم تا ناخالصى ها بسوزد و طلاى خالص به دست آيد و از اين قبيل تمام تمرين هايى است كه ورزشكاران پيش از حضور در ميدان مسابقه انجام مى دهند; همه اينها براى پرورش و رسيدن به كمال مطلوب است. آزمون هاى الهى به معناى اول نيست، همان گونه كه امام(عليه السلام)در جمله بالا به آن اشاره فرموده و مى گويد: «وَإنْ كانَ سُبْحانَهُ أعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أنْفُسِهِمْ»
و همان گونه كه در سوره «عنكبوت» آمده
«(أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ);
آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند ايمان آورديم به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما كسانى را كه پيش از آنها بودند آزموديم (و اينها را هم آزمايش مى كنيم) بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد».
بنابراين تمام امتحانات الهى براى اين است كه ناخالصى ها برطرف گردد و بندگان به خلوص واقعى برسند، همان گونه كه در آيه شريفه 155 سوره «بقره» آمده است:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَْمْوالِ وَالاَْنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ).
مطابق اين آيه خداوند با انواع مشكلات، ناامنى ها، گرسنگى ها، كمبود محصولات زمينى و آفات انسانى بندگانش را مى آزمايد تا صابران يعنى كسانى كه دربرابر اين آزمايش ها مقاومت كردند به وجود آيند و به آنها بشارت نيل به مقامات عاليه داده شود.
و در آيه 141 «آل عمران» اين مطلب با وضوع بيشترى بيان شده، زيرا بعد از ذكر پاره اى از امتحانات الهى مى فرمايد:
«(وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكافِرينَ); هدف اين است كه خداوند افراد باايمان را خالص گرداند و كافران را نابود سازد»
. 2✅. معيار پاداش و كيفر؟ به يقين نيت انسان رابطه نزديكى با صفات درونى او دارد. كسى كه نيت كار خيرى مى كند انسان وارسته، با سخاوت و ايثارگرى است، هرچند به مقصود خود نرسد و آن كس كه نيت آزار و اذيت و كشتار مردمان دارد به يقين آدم شرورى است; ولى نه در شرع و نه در عرف عقلا كسى را بر نيتش كيفر نمى دهند مگر اين كه بر طبق آن كارى انجام داده باشد.
نيز كسى را به دليل نيتش مستحق پاداش نمى بينند. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر چنين است چرا در روايات اسلامى آمده است كه نيت شر، كيفر ندارد اما نيت خير، پاداش دارد؟ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:
«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَكَذَا مِنَ الْبِرِّ وَوُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّة كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ;
بنده مؤمن تنگدست مى گويد خداوندا به من روزى فراوان ده تا چنين و چنان از كارهاى نيك و برنامه هاى خوب انجام دهم. هنگامى كه خدا بداند او در اين نيتش صادق است اجر و پاداشى را كه اگر عمل مى كرد به او مى داد، به سبب نيتش مى دهد. خداوند بخشنده و كريم است».
در روايت ديگرى نيز در همان باب آمده است كه هرگاه افراد با ايمان نيت خيرى كنند وموفق برانجام آن نشوند يك حسنه براى آنها نوشته مىشود و اگر عمل كنند ده حسنه; ولى هنگامى كه نيت معصيتى كنند تاعمل نكرده اند چيزى براى آنها نوشته نمى شود. پاسخ اين سؤال روشن است و آن اينکه ثواب بردوگونه است ثواب استحقاقى و ثواب تفضلى; پاداشى كه برعمل داده مى شود از باب استحقاق است(هرچند استحقاق نيز خود نوعى تفضل الهى است) و پاداشى كه به نيت داده مى شود پاداش تفضلى است
شرح از
14khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود_وسوم
📒#فلسفه_آزمایشها
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
📒#شرح_حکمت 94
#خير در چيست؟
☀️امام(عليه السلام) در اين كلام پربار حكمت آميز، پاسخ به سؤال كننده اى مى دهد كه «از آن حضرت پرسيد: خير و نيكى چيست؟»; (وَسُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ مَا هُوَ).
امام در پاسخ جامع خود خير را در پنج چيز خلاصه كرد:
نخست فرمود: «خير و خوبى در آن نيست كه مالت فراوان و فرزندانت زياد شوند»;
(فَقَالَ لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَوَلَدُكَ). منظور از اين سخن نفى ديدگاه غالب در مسئله مال و فرزندان (نيروى انسانى) است كه ارزش والا را در مال و فرزند خلاصه مى كنند و شخصيت را براى كسانى قائل هستند كه اموال بيشترى در اختيار دارند و ثروت آنها زياد و نفرات آنها نيز فراوان است.
به تعبير ديگر، تنها از جنبه هاى مادى و دنيوى به مال و فرزند نگاه مى كنند و گرنه اگر اين مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضاى خالق صرف شود آن هم مصداق خير است، چرا كه در قرآن مجيد در آيات متعددى واژه خير بر مال اطلاق شده است.
از جمله در آيه 180 سوره «بقره» مى خوانيم:
«(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ); بر شما نوشته شده هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده براى پدران و مادران و نزديكان به طور شايسته وصيت كند».
سپس مى افزايد: ولى خير در اين است كه علمت زياد گردد و حلمت فزونى يابد و با پرستش پروردگار به مردم مباهات كنى و هر گاه كار نيكى از تو صادر شد خدا را سپاس گويى و اگر گناهى سر زد استغفار نمايى»;
(وَلَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ. وَأَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ، وَأَنْ تُبَاهِيَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ; فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ، وَإِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ). در واقع، امام(عليه السلام) در اين عبارات پر معنا نظام ارزشى اسلام را بيان مى كند و بر خلاف آنچه در دنياى مادى ديده مى شود كه ارزش را در مال و ثروت و قدرت ناشى از نفرات خلاصه مى كنند، امام(عليه السلام) ارزش را در علم و حلم و عبادت و شكر و استغفار خلاصه مى فرمايد،
زيرا مال و ثروت و قدرت اگر جدا از علم و حلم و بندگى پروردگار باشد مايه فساد و تباهى و ابزارى است كه در مسير شر قرار خواهد گرفت. البته علم اگر از عبوديت پروردگار و حلم جدا شود نيز ممكن است در مسير انحراف و بدبختى قرار گيرد،
لذا امام آن را به ضميمه امور ديگرى كه علم را به كنترل در مى آورد به عنوان خير معرفى فرموده است.
تعبير به كثرت ولد مربوط به زمان هايى است كه فرزندان نيروى حامى و مدافع خانواده محسوب مى شدند و زيادى آنها سبب قوت و قدرت بود و در آيات قرآن نيز كراراً به آن اشاره شده است; ولى در امثال زمان ما مى توانيم آن را به معناى وسيع ترى تفسير كنيم و بگوييم: فزونى نيروهاى انسانى; خواه فرزند باشد يا قبيله و يا طرفداران ديگر. هدف امام(عليه السلام) اين است كه بفرمايد: خير و سعادت انسان در فزونى مال و نيروهاى انسانى اطراف او نيست، بلكه در علم و حلم و عبادت است. منظور از «حلم» بردبارى آميخته با تدبير است.
ممكن است انسانى عالم باشد اما شتاب زده و بى تدبير. چنين كسى به جايى نمى رسد; ولى وقتى علم، آميخته با بردبارى و تدبير شد آثار عميقى از خود به جاى مى گذارد. منظور از مباهات به عبادت و بندگى پروردگار اين نيست كه انسان عباداتش را به رخ مردم بكشد، بلكه مقصود آن است كه افتخار واقعى او به بندگى پروردگار باشد و در درون وجود خود به آن مباهات كند. شبيه جمله اى كه از امير مؤمنان على(عليه السلام) نقل شده كه به پيشگاه خداوند عرضه مى دارد:
«إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً».
آنگاه امام(عليه السلام) در پايان اين گفتار به نكته مهم ديگرى اشاره كرده و خير و سعادت دنيا را در دو چيز خلاصه مى كند و مى فرمايد: «دنيا فقط براى دو كس خوب است: كسى كه گناهانى كرده و مى خواهد با توبه جبران كند و كسى كه با سرعت به سراغ كارهاى خير مى رود»;
(وَلاَ خَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلاَّ لِرَجُلَيْنِ: رَجُل أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَرَجُل يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ). حقيقت امر نيز همين است، زيرا اگر ما دنيا را به صورت يك گذرگاه براى زندگى جاويدان آخرت تصور كنيم به عنوان يك منزلگاه و هدف، خواهيم دانست بهره اى كه انسان مى تواند از اين مزرعه يا از اين بازار براى سراى ديگر ببرد يا جبران گناهان است و يا سرعت در خيرات.
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود_و_چهارم
📒#شناخت_نیکی_ها_و_خوبیها
📒آرشیو_نهج_البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 96
(قسمت یک از دو)
👈دوست و دشمن پيامبر(صلى الله عليه وآله)
🕊امام(عليه السلام) در اين گفتار پربار خود به معيار و ملاك ارتباط با انبيا و اوليا اشاره كرده مى فرمايد: «نزديك ترين و شايسته ترين مردم به پيامبران، آنهايى هستند كه از همه به تعليماتشان آگاه ترند
(و در سايه اين آگاهى به آن جامه عمل مى پوشانند)»;
(إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالاَْنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ).
«سپس حضرت(عليه السلام) اين آيه را تلاوت فرمود:
شايسته ترين و نزديك ترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و نيز اين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر»;
(ثُمَّ تَلاَ: (إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا)الاْيَةَ).
روشن است كه منظور امام(عليه السلام) از علم و آگاهى در اينجا همان علمى است كه دعوت به عمل مى كند و علم، اگر در عمق جان انسان نفوذ كند به يقين انسان را به عمل وادار مى كند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه صحيح «أعْمَلُهُمْ» است، زيرا آيه شريفه و جمله هاى بعد سخن از اطاعت و تبعيت دارند كه همان عمل است;
ولى همان گونه كه گفتيم، نيازى به تغيير عبارت روايت از نزد خودمان نيست، زيرا ثمره درخت علم، عمل است و علم بى عمل نوعى جهل و نادانى است،
زيرا اگر انسان، چيزى را به طور قطع باور كند و عميقاً به آن معتقد باشد، بر طبق آن راه مى رود.
سپس امام(عليه السلام) در تأييد گفتار فوق مى افزايد:
✨«به يقين دوست محمد(صلى الله عليه وآله) كسى است كه خدا را اطاعت كند، هرچند پيوند نسبى اش دور باشد و دشمن محمد(صلى الله عليه وآله)كسى است كه خدا را نافرمانى كند هرچند قرابت او نزديك باشد»;
(ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّد مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَإِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّد مَنْ عَصَى اللَّهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ). ✨
«لُحمَة» معانى مختلفى دارد و در اينجا به معناى قرابت و نزديكى است. امام(عليه السلام) آنچه را در ذيل اين كلام مبارك فرموده اشاره به مصداقى از مصاديق آن كبراى كليه اى است كه در بالا آمد و از آنجا كه مخاطبان آن حضرت، امت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هستند آن اصل كلى را بر اين امت منطبق كرده و نتيجه گيرى نموده كه ولايت و دوستى و پيروى از پيغمبر اسلام جز از طريق اطاعت حاصل نمى شود.
اين همان چيزى است كه در حديث معروف امام سجاد(عليه السلام)كه گفت و گوى امام را با طاووس يمانى منعكس مى كند آمده است; امام در پايان اين حديث فرموده است:
✨«خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ أَحْسَنَ وَلَوْ كَانَ عَبْداً حَبَشِيّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ كَانَ وَلَداً قُرَشِيّاً;
خداوند بهشت را آفريده براى كسانى كه او را اطاعت كنند و اين كار را به خوبى انجام دهند، هرچند برده حبشى باشند و دوزخ را آفريده براى كسانى كه او را عصيان كنند، هرچند فرزندى از دودمان قريش باشند».✨
در حديث ديگرى مى خوانيم كه سعد بن عبدالملك ـ كه از فرزندان عبدالعزيز بن مروان بود و امام باقر(عليه السلام) او را «سعد الخير» مى ناميد ـ خدمت امام رسيد در حالى كه مانند زنان مصيبت زده گريه مى كرد و اشك مى ريخت.
امام باقر(عليه السلام)فرمود: اى سعد چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد چگونه گريه نكنم در حالى كه از شجره ملعونه در قرآن (اشاره به بنى اميه است) هستم.
امام(عليه السلام) فرمود: تو از آنها نيستى. تو اموى هستى; ولى از ما اهل بيت. آيا كلام خدا را نشنيده اى كه از ابراهيم حكايت مى كند و مى گويد: (فَمَنْ تَبِعَنى فَإنَّهُ مِنّى; هركس از من متابعت كند او از من است؟»
شرح از
14khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود_و_ششم
📒#ارزش_علم_و_بندگی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 96
(قسمت دو از دو)
شايان توجه اين كه مرحوم مغنيه ولايت را در كلام مبارك امام(عليه السلام) به معناى امامت گرفته و جمله «إنَّ وَلىّ مُحَمَّد» را به معناى امام و جانشين پيغمبر مى داند كه تفسيرى بسيار بعيد و ناسازگار با جمله هاى مختلف اين كلام حكيمانه است.
نكته معيار ارزش در اسلام و قرآن در نظام ارزشى جاهلى عرب رابطه هاى نسبى و قبيله اى اهميت فوق العاده داشت كه افراد به آن افتخار مى كردند.
اسلام خط بطلان بر آنها كشيد و معيار ارزش وجود انسان را تقوا و پرهيزگارى شمرد:
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ) و اطاعت و بندگى خدا را معيار دانست و حتى نزديك ترين پيوند با پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را در صورت پيروى از كفر و ارتكاب عصيان بى اعتبار قلمداد كرد:
(يا نُوحُ إنَّهُ لَيْسَ مِنْ أهْلِكَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح)
و در مقابل، افرادى كه نه از بنى هاشم بودند، نه از قريش و نه از نژاد عرب، آنها را به سبب ايمان والا و اعمال صالحشان جزء اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شمرد. در حديثى از امام باقر(عليه السلام)مى خوانيم كه امير مؤمنان(عليه السلام)به ابوذر فرمود:
✨«يا أباذَر إنَّ سَلْمانَ بابَ اللهِ فِى الاْرْضِ مَنْ عَرَفَهُ كانَ مُؤمِناً وَ مَنْ أنْكَرَهُ كانَ كافِراً وَ إنَّ سَلْمانَ مِنّا أَهْلُ الْبَيْتِ;
اى ابوذر، سلمان درى است از درهاى (رحمت) الهى در زمين هر كس او را درست بشناسد مؤمن است و هر كس او را انكار كند كافر است و سلمان از ما اهل بيت است».✨
در حالى كه افرادى از قريش يا بنى هاشم و يا حتى بعضى از برادران امامان بودند كه بر اثر دورى از مكتب اسلام و اهل بيت به كلى طرد شدند و همچون بيگانه اى با آنها رفتار شد.
به اين ترتيب رابطه ها بدون ضابطه ها در اسلام بى رنگ يا كم رنگ مى شود.
شرح از
14khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_نود_و_ششم
📒#ارزش_علم_و_بندگی
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 101
#قسمت_۱_از_۲
#شرح_و_تفسير
سه شرط خدمت به مردم
مى دانيم برآوردن حوايج نيازمندان و حل مشكلات مردم از مهم ترين مستحبات و بهترين طاعات است تا آنجا كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم:
«مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَة يَغْفِرُ فِيهَا لاَِقَارِبِهِ وَ جِيرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه; كسى كه براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و كوشش كند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مى نويسد و حتى به سبب آن بستگان و همسايگان و برادران دينى و آشنايانش مشمول غفران الهى مى شوند».
امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى اش شرايط كمال قضاى حوايج را در سه چيز خلاصه كرده، مى فرمايد:
«برآوردن حاجات مردم كامل نمى شود مگر به سه چيز كوچك شمردنش تا بزرگ گردد و مكتوم داشتنش تا آشكار شود و تعجيل در آن تا گوارا گردد»;
(لاَ يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلاَّ بِثَلاَث: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ).
بسيارند كسانى كه وقتى حاجت نيازمندى را بر مى آورند آن را بزرگ مى شمرند و همه جا عنوان مى كنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند، به گونه اى كه حاجتمند، خسته و شرمنده مى شود.
اين گونه قضاى حاجات ارزشى ندارد; انجام خواسته هاى مردم در صورتى ارزش پيدا مى كند كه انسان آن را كوچك بشمرد و اين نشانه بزرگى شخصى است كه حاجت را برآورده است.
هنگامى كه او در نظرها بزرگ شد كار او نيز بزرگ شمرده مى شود. همچنين در صورتى ارزشمند است كه آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا كننده نزد همه محفوظ بماند; ولى از آنجا كه حس كنجكاوى در مردم زياد است، سرانجام اين گونه خدمات آشكار مى شود و با اهميت از آن و صاحبش ياد مى كنند و او را به فضايل اخلاقى مى ستايند. اضافه بر اين اداى حاجتى ارزشمند و گواراست كه به سرعت انجام گيرد،
زيرا در غير اين صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه كسى كه به او نياز دارد برود و هر بار رنج تازه اى را بر روح خود تحميل كند. در اين هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برايش گوارا نخواهد بود. لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت; يعنى اين سه كار، اين سه نتيجه را در پى دارد. گفتنى است كه در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگ ترين كارهاى خير شمرده شده،
بلكه چگونگى آن از جهات مختلف نيز تعليم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت كاملاً انسانى و گوارا صورت گيرد.
شبيه همين كلام به تعبير ديگرى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است; آنجا كه مى فرمايد:
«رَأَيْتُ الْمَعْرُوفَ لاَ يَصْلُحُ إِلاَّ بِثَلاَثِ خِصَال تَصْغِيرِهِ وَتَسْتِيرِهِ وَتَعْجِيلِهِ فَإِنَّكَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَيْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ كَانَ غَيْرُ ذَلِكَ سَخَّفْتَهُ وَنَكَّدْتَهُ;
چنين ديدم كه كارهاى نيك جز به سه خصلت اصلاح نمى پذيرد: كوچك شمردن و پنهان داشتن و تعجيل كردن در آن، زيرا هنگامى كه آن را كوچك بشمرى نزد كسى كه به او نيكى كرده اى بزرگ خواهد بود و زمانى كه پنهانش دارى آن را به كمال رسانده اى و چون در آن تعجيل كنى گوارايش ساخته اى و اگر غير از اين باشد آن را سخيف و بى ارزش كرده اى». ✨
#ادامه_دارد_....
📒#شرح_حکمت_صد_و_یکم
📒#روش_برطرف_کردن_نیازهای_مردم
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 101
#قسمت_2_از2
البته در قرآن مجيد دستور به انفاق هاى پنهان و آشكار هر دو داده شده و كسانى را كه اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشكار انفاق مى كنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم
(از عذاب هاى آخرت و مشكلات دنيا) از ايشان نفى شده است. (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ).
ولى اين دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زيرا گاه انفاق آشكار سبب تشويق ديگران مى گردد و سرمشقى براى سايرين است و در نتيجه انفاقى انفاق هاى ديگر را در پى دارد و از اين نظر مطلوب است افزون بر اين تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسيس بودن و عدم اداى واجبات از ميان مى برد و اين خود هدف مهم ديگرى است; ولى در هر حال اصل و اساس بر اين است كه انفاق و قضاى حوايج مكتوم باشد جز در موارد استثنايى مثل آنچه در بالا آمد.
از اين رو در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه
«إِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ فِي التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلاَنِيَتَهَا بِسَبْعِينَ ضِعْفاً وَصَدَقَةَ الْفَرِيضَةِ عَلاَنِيَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَة وَعِشْرِينَ ضِعْفاً; صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشكار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشكار باشد از صدقه پنهان بيست و پنج بار افضل است».
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_یکم
📒#روش_برطرف_کردن_نیازهای_مردم
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 103
#قسمت_1_از_2
#شرح_و_تفسير
✅ تضاد دنياپرستى و علاقه به آخرت
امام(عليه السلام) اين گفتار حكيمانه را زمانى فرمود كه «لباس كهنه و وصله دارى بر اندام آن حضرت ديدند كسى درباره آن سؤال كرد
(كه چرا امام(عليه السلام) با داشتن امكانات چنين لباسى را براى خود انتخاب كرده است)
امام(عليه السلام) فرمود: «قلب به سبب آن خاضع مى شود و نفس سركش با آن رام مى گردد و مؤمنان به آن اقتدا مى كنند (و از آن سرمشق مى گيرند)»
; (وَرُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ: يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَيَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ).
مى دانيم در عصر خلفا دامنه فتوحات اسلامى به شرق و غرب و شمال و جنوب كشيده شد و كشورهاى مهمى همچون ايران و روم و مصر زير پرچم اسلام قرار گرفتند و غنائم فراوان و اموال خراجى بسيارى نصيب مسلمين شد. اين امر آثار زيان بار فراوانى داشت;
گروهى به مسابقه در ثروت روى آوردند، خانه هاى مجلل، لباس هاى گرانبها، سفره هاى رنگارنگ و مركب هاى زيبا براى خود انتخاب نمودند و گروه عظيمى از مردم در دنيا و ارزش هاى مادى فرو رفتند و نظام ارزشى جامعه اسلامى ـ همان گونه كه در كلام حكمت آميز قبل به آن اشاره شد ـ دگرگون شد.
در اينجا امام(عليه السلام) براى اين كه مسلمانان منحرف را به صراط مستقيم اسلام و سنت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باز گرداند مظاهر زهد خويش را كاملاً آشكار ساخت كه از جمله آن پوشيدن لباس هاى ساده و كم ارزش ووصله دار بود و همين امر موجب شگفتى بينندگان گشت تا آنجا كه به حضرت ايراد گرفتند; ولى امام(عليه السلام) پاسخى فرمود كه درس بزرگى براى همگان بود، فرمود:
هنگامى كه اين لباس را مى پوشم سه فايده مهم دارد:
نخست اين كه قلب و روح من در برابر آن خضوع مى كند و تكبر و خودبرتربينى كه سرچشمه گناهان بزرگ است از من دور مى شود و ديگر اين كه نفس سركش به سبب آن رام مى شود و وسوسه هاى آن كه انسان را به راه هاى شيطانى مى كشاند فرو نشيند.
و سوم اين كه مؤمنان به آن اقتدا مى كنند و از زندگانى پر زرق و برق و تجملاتى كه انسان را از خدا غافل مى سازد دور مى شوند.
هيچ كس از پوشيدن لباس هاى ساده و داشتن وسايل زندگى ساده احساس حقارت نمى كند.
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به اصلى كلى درباره دنيا و آخرت اشاره مى كند كه انتخاب نوع لباس گوشه اى از گوشه هاى آن است، مى فرمايد:
«دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف اند، لذا كسى كه دنيا را دوست بدارد و به آن عشق بورزد آخرت را دشمن مى دارد و با آن عداوت دارد»;
(إِنَّ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِيلاَنِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَعَادَاهَا). منظور از دنيا در اينجا يكى از سه چيز و يا هر سه چيز است: نخست اين كه منظور دنيايى است كه از طريق حرام و اموال نامشروع و مقامات غاصبانه به دست آيد كه مسير آن از مسير آخرت قطعاً جداست.
ديگر اين كه منظور دنيايى است كه هدف باشد نه وسيله براى آخرت، زيرا اگر دنيا هدف اصلى انسان شد، آخرت به فراموشى سپرده مى شود و ديگر هدف نهايى نخواهد بود; اما اگر به دنيا به گونه مزرعه يا پل و گذرگاه و خلاصه وسيله اى براى رسيدن به آخرت نگاه شود نه تنها دشمنى با آن ندارد، بلكه به يقين آن را تقويت خواهد كرد، همان گونه كه در روايات اسلامى آمده است. سوم اين كه منظور دنياى پر زرق و برق و تجملاتى است كه وقتى انسان در آن غرق شد، هرچند از طريق حلال به دست آمده باشد آخرت به دست فراموشى سپرده خواهد شد; هر روز در فكر زينت تازه و تجملات بيشتر و خانه ها و لباس ها و مركب هاى پر زرق و برق تر است و چنين كسى هرچند دنبال حرام هم نباشد هم خدا را فراموش مى كند و هم معاد را.
تعبير به «عَدُوّان» و «سَبيلانِ» در واقع شبيه به تنزل از چيزى به چيز ديگر است، زيرا نخست مى فرمايد: دو دشمن اند كه يكديگر را تخريب مى كنند سپس مى فرمايد: حد اقل دو مسير مختلف اند كه به دو مقصد منتهى مى شوند;
خواه عداوتى با هم داشته باشند يا نه. آنچه در جمله «فَمَنْ أحَبَّ الدُّنْيا» آمده در واقع به منزله نتيجه گيرى از سخنان گذشته است.
📒#شرح_حکمت_صد_و_سوم
📒#روش_برخورد_با_دنیا
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 103
#قسمت_2_از_2
✅ درپايان امام(عليه السلام) دو تشبيه جالب و به تعبير ديگر دو مثال واضح براى دنيا و آخرت بيان مى كند و مى فرمايد:
«اين دو به منزله مشرق و مغرب اند و انسان همچون كسى است كه در ميان اين دو در حركت است هر زمان به يكى نزديك مى شود از ديگرى دور مى گردد و اين دو همچون دو همسر يك مردند (كه معمولاً با هم رقابت شديد دارند)»
; (وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَاش بَيْنَهُمَا; كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِد بَعُدَ مِنَ الاْخَرِ، وَهُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ). گفتنى است دو مثالى را كه امام(عليه السلام) بيان فرموده نسبت به دو تعبيرى كه درباره دنيا در عبارت بالا آمد (عَدُوّان و سَبيلانِ) به اصطلاح از قبيل لف و نشر مشوش است; تعبير به «ضَرَّتانِ» (دو هوو) مثالى است براى «عَدُوّان مُتَفاوِتان» و تعبير به «مشرق و مغرب» مثالى است براى «سَبيلانِ مُخْتَلِفان».
اين احتمال نيز هست كه تعبير به «مشرق و مغرب» نسبت به دنيا و آخرت نيز از قبيل لف و نشر مشوش باشد; مشرق كه خاستگاه نور آفتاب است به منزله آخرت و مغرب كه رو به سوى ظلمت مى رود اشاره به دنياست.
آرى اگر دنيا از حرام فراهم شود، يا هدف نهايى انسان باشد و يا انسان در تجملات و زر و زيورهاى آن غرق شود هرگز به آخرت نمى پردازد، بلكه روز به روز از سعادت جاويدان دورتر مى گردد.
روايات ديگرى كه از رسول خدا يا ائمه معصومين(عليهم السلام) رسيده است نيز اين سخن را تاييد مى كند; از جمله در حديثى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از رسول الله(صلى الله عليه وآله) نقل كرده مى خوانيم: «إِنَّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا إِضْرَاراً بِالاْخِرَةِ وَفِي طَلَبِ الاْخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْيَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَحَقُّ بِالاِْضْرَارِ;
طلب دنيا به آخرت انسان زيان مى رساند و طلب آخرت به دنيا ضرر مى زند، بنابراين ضرر دنيا را بپذيريد كه سزاوارتر به زيان است».
در حديث ديگرى كه از حضرت مسيح در كتب اسلامى نقل شده مى خوانيم:
«لاَ يَسْتَقِيمُ حُبُّ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ فِي قَلْبِ مُؤْمِن كَمَا لاَ يَسْتَقِيمُ الْمَاءُ وَالنَّارُ فِي إِنَاء وَاحِد;
محبت دنيا و آخرت در قلب فرد با ايمان جمع نمى شود همان گونه كه آب و آتش در يك ظرف جمع نمى گردند».
ناگفته پيداست كه تمام اين روايات ناظر به كسى است كه دنيا را هدف خود قرار داده و بدون در نظر گرفتن حلال و حرام و حق و ناحق پيوسته به دنبال آن مى دود; اما كسى كه دنيا را از طريق حلال مى خواهد و وسيله نيل به آخرت قرار مى دهد نه تنها مذموم نيست، بلكه در روايات از چنين كسى ستايش نيز شده است. از اين رو در حديثى از امير مؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود:
«إنْ جَعَلْتَ دينَكَ تَبَعاً لِدُنْياكَ أهْلَكْتَ دينَكَ وَدُنْياكَ وَكُنْتَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ;
اگر دين خود را تابع دنياى خود قرار دهى، دين دنيايت را تباه كرده و در آخرت از زيان كاران خواهى بود و اگر دنياى خود را تابع دينت قرار دهى هم دينت را به دست آورده اى و هم دنيايت را و در آخرت از رستگاران هستى».
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_سوم
📒#روش_برخورد_با_دنیا
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 104
#قسمت_3_از_3
که بخشى از آن چنین است:
«یَا نَوْفُ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَلاَ تَکُنْ لِلظَّالِمِینَ مُعِیناً یَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ;
اى نوف! اگر دوست دارى روز قیامت با ما باشى به ظالمان کمک نکن. اى نوف! هر کسى ما را دوست دارد (در آن روز) با ما خواهد بود حتى اگر کسى قطعه سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با آن محشور مى کند».
۲٫ راز و نیاز شبانه هنگامى که چشم هاى غالب مردم به خواب مى رود و پاسى از شب مى گذرد و محیطى آرام و روحانى و معنوى به وجود مى آید، پارسایان شب زنده دار از خواب خوش برمى خیزند و به راز و نیاز و اداى نماز به درگاه پروردگار مى پردازند مخصوصاً در نیمه دوم شب و سحرگاهان این راز و نیاز تأثیر بیشترى در پرورش روح و جان دارد; نه کسى انسان را به خود مشغول مى کند، نه کسب و کار و فعالیت هاى روزانه و نه شبهه ریاکارى است و انسان به تمام معنا، با خداى خود خلوت مى کند و به همین دلیل به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در سایه تهجد شبانه مقام محمود داده شده است;
(وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).
نیز به همین دلیل به این گونه افراد پاداش هایى وعده داده شده که به فکر هیچ کس نرسیده است:
(فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ). در همین رابطه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«مَا مِنْ عَمَل حَسَن یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلاَّ وَلَهُ ثَوَابٌ فِی الْقُرْآنِ إِلاَّ صَلاَهُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوَابَهَا لِعِظَمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ: (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ);
هیچ عمل نیکى نیست مگر این که پاداش معینى در قرآن براى آن بیان شده مگر نماز شب که خداوند بزرگ ثوابش را به دلیل عظمت آن بیان نکرده و فرموده: پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ایم انفاق مى کنند * هیچ کس نمى داند چه ثواب هایى که مایه روشنى چشمان است براى آنها نهفته و ذخیره کرده است»
. ۳٫ زیان هاى موسیقى امام(علیه السلام) در این بیان نورانى چند چیز را مانع استجابت دعا ذکر فرمود: باج گیرى براى ظالمان، جاسوسى، در سلک داروغه هاى آنها بودن (براى تحکیم پایه هاى ظلم آنان) و همچنین نواختن طنبور و زدن طبل. موانع استجابت دعا ـ به گونه اى که از سایر روایات استفاده مى شود ـ منحصر به این پنج مورد نیست، بنابراین مواردى را که امام(علیه السلام) شمرده نمونه هایى روشن و جدى است. در آنچه امام(علیه السلام) درباره اعانت بر ظالمان گفته جاى تردید نیست، زیرا علاوه بر فرصت همکارى با آنان، درآمدى نیز که از این راه به دست عاملان آن مى رسد حرام و نامشروع است و مى دانیم کسى که غذاى حرام بخورد دعاى او مستجاب نخواهد بود.
همچنین کسانى که از طریق نوازندگى کسب درآمد مى کنند. مى دانیم آهنگ هاى موسیقى بر دو گونه است:
آهنگ متناسب مجالس لهو و فساد و عیاشى و هوسرانى است که حرام است، زیرا منشأ گناهان فراوان از جمله آلودگى به اعمال حرام جنسى است و تأثیر مخربى روى اعصاب دارد و به تعبیر دیگر همان تأثیرى را که مواد مخدر از طریق تزریق یا نوشیدن یا بوییدن در جسم و روح انسان دارد تخدیر از طریق موسیقى هاى نامشروع نیز همان تأثیر را از طریق گوش آدمى مى گذارد.
بخش دیگرى از آهنگ که مناسب چنین جلساتى نیست و مباح و جایز است، بلکه در مورد قرآن وارد شده که آن را با آهنگ زیبا بخوانید. در جنگ ها از موسیقى هاى مخصوص استفاده مى شود. در ورزش هاى سنتى نیز نوعى موسیقى داشتیم و حتى گاه براى منظم ساختن حرکات دستجات سینه زنى از طبل و سنج بهره مى گرفتند که هیچ کدام از اینها موسیقى حرام نیست.
البته تشخیص میان این دو با مراجعه به عرف آگاه، روشن مى شود. سخن درباره زیان هاى موسیقى از نظر جسم و جان فراوان است که در این مختصر نمى گنجد اما با یک حدیث ناب این سخن را پایان مى دهیم:
«لاَ تَدْخُلُ الْمَلاَئِکَهُ بَیْتاً فِیهِ خَمْرٌ أَوْ دَفٌّ أَوْ طُنْبُورٌ أَوْ نَرْدٌ وَلاَ یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَیَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَرَکَهَ; خانه اى که در آن شراب و قمار و آلات موسیقى باشد فرشتگان در آن وارد نمى شوند و دعا در آن مستجاب نمى گردد».
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_چهارم
📒#وصف_الزاهدین
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
📒#شرح_حکمت 105
#قسمت_1_از_2
وظيفه ما
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود وظايف ما را در چهار بخش خلاصه كرده و تكليف ما را در هر بخشى روشن ساخته است: نخست مى فرمايد:
«خداوند فرايضى را بر شما واجب كرده، آنها را ضايع نكنيد»;
(إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ، فَلاَ تُضَيِّعُوهَا).
اشاره است به واجباتى همچون نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و امثال آن كه هر يك داراى مصالح مهمى است و بايد آنها را كاملاً حفظ كرد و منظور از تضييع كردن شايد ترك نمودن باشد يا ناقص انجام دادن، همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است:
«إِنَّ الصَّلاَةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِي حَفِظَكَ اللَّهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ اللَّهُ;
نماز هنگامى كه در اول وقت انجام شود به آسمان مى رود و سپس به سوى صاحبش باز مى گردد در حالى كه روشن و درخشان است و به او مى گويد: من را محافظت كردى خدا تو را حفظ كند و هنگامى كه در غير وقت و بدون رعايت دستوراتش انجام شود به سوى صاحبش بر مى گردد در حالى كه سياه و ظلمانى و به او مى گويد: مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند».
سپس در دومين دستور مى فرمايد:
«خداوند حدود و مرزهايى براى شما تعيين كرده از آن فراتر نرويد»; (وَحَدَّ لَكُمْ حُدُوداً، فَلاَ تَعْتَدُوهَا). منظور از اين حدود براى نمونه سهامى است كه در ارث تعيين شده و در قرآن مجيد نيز بعد از آن كه بخشى از ميراث ها را بيان مى كند مى فرمايد:
(تِلْكَ حُدُودُ اللّه)
و در آيه بعد كسانى كه از اين حدود تعدى كنند تهديد به خلود در آتش دوزخ شده اند، همچنين در مورد وظيفه زوج و زوجه به هنگام طلاق تعبير به حدود الله شده است، بنابراين حدود، اشاره به شرايط و كيفيت ها و برنامه هاى خاصى است كه براى حقوق انسان ها در كتاب و سنت آمده كه اگر از آنها تجاوز شود يا حقى پايمال مى گردد و يا به ناحق كسى صاحب اموالى مى شود.
آن گاه در سومين دستور مى فرمايد: «خداوند شما را از امورى نهى كرده است حرمت آنها را نگاه داريد»;
(وَنَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ، فَلاَ تَنْتَهِكُوهَا). روشن است كه اين قسمت اشاره به معاصى كبيره و صغيره است كه در كتاب و سنت وارد شده و عمومشان به دليل مفاسدى كه در آنها براى دين و دنياى مردم هست تحريم شده است.
«تَنْتَهِكُوها» از ماده «نَهْك» (بر وزن محو) به معناى هتك حرمت و پرده درى است گويى خداوند ميان انسان ها و آن گناهان پرده اى كشيده است تا در حريم آن وارد نشوند و به آن نيديشند; ولى معصيت كاران پرده ها را مى درند و به سراغ آن گناهان مى روند.
در چهارمين جمله مى فرمايد: «خداوند از امورى ساكت شده نه به علّت فراموش كارى (بلكه به جهت مصالحى كه در سكوت نسبت به آنها بوده است)
بنابراين خود را در مورد آنها به زحمت نيفكنيد
(و با سؤال و پرسش درباره آنها بار تكليف خود را سنگين نگردانيد)»; (وَسَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَلَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً، فَلاَ تَتَكَلَّفُوهَا).
اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است آيه 101 سوره «مائده» است: «(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَاللّهُ غَفُورٌ حَليمٌ);
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از چيزهايى سؤال نكنيد كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مى كند ولى اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد براى شما آشكار خواهد شد.
خداوند آنها را بخشيده (و ناديده گرفته است شما اصرار بر افشاى آن نداشته باشيد) خداوند آمرزنده و داراى حلم است».
همان گونه كه در شأن نزول آيه فوق آمده هنگامى كه دستور پروردگار درباره حج نازل شد مردى به نام «عكاشه» يا «سراقه» عرض كرد: اى رسول خدا! آيا دستور حج براى هر سال است يا يك سال؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سؤال او پاسخ نگفت ولى او دو يا سه بار سؤال خود را تكرار كرد. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: واى بر تو چرا اين همه اصرار مى كنى؟ اگر در جواب تو بگويم: آرى، حج در همه سال بر شما واجب مى شود و فوق العاده به زحمت مى افتيد و اگر مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود، بنابراين تا وقتى چيزى را نگفته ام بر آن اصرار نورزيد…
#ادامه_دارد...
📒#شرح_حکمت_صد_و_پنجم
📒#احترام_گذاشتن_به_مرزها_و_حدود_احکام_الهی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 105
#قسمت_2_از_2
سپس افزود: «إذا أمْرُتُكُمْ بِشَىْء فَأتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ; هنگامى كه شما را به چيزى دستور دادم به اندازه توانايى خود آن را انجام دهيد».
مى دانيم هنگامى كه براى پيدا كردن قاتل به بنى اسرائيل دستور داده شد گاوى را ذبح كنند اگر مطابق اطلاق امر هرگونه گاوى را انتخاب مى كردند كافى بود; ولى آنها پشت سر هم اصرار كردند و رنگ و سن و شرايط ديگر آن گاو را پرسيدند در نتيجه آن قدر تكليف محدود و پر مشقت شد كه براى پيدا كردن آن سخت به زحمت افتادند و هزينه زيادى پرداختند و اين درس عبرتى شد براى همگان در طول تاريخ.
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُكْثِرُوا السُّؤَالَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ أَنْبِيَاءَهُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَاسْأَلُوا عَمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَاللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ يَأْتِينِي يَسْأَلُنِي فَأُخْبِرُهُ فَيَكْفُرُ وَلَوْ لَمْ يَسْأَلْنِي مَا ضَرَّهُ وَقَالَ اللَّهُ وَإِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ إِلَى قَوْلِهِ قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ».
از اين حديث شريف استفاده مى شود كه از كثرت سؤال و پى جويى زياد نهى شده و اى بسا مردم امورى را مى خواستند براى آنها فاش شود كه اگر فاش مى شد مشكلاتى پيش مى آمد; مثلاً سؤال از پايان عمر خود يا حوادث آينده ـ و يا طبق بعضى از روايات از اين كه پدر واقعى آنها چه كسى است ـ و مانند آن و يا جزئيات و قيود احكام شرع كه اگر از آن سؤال مى شد مشكلات عظيمى فراهم مى گشت.
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_پنجم
📒#احترام_گذاشتن_به_مرزها_و_حدود_احکام_الهی
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 108
اعجوبه جهان خلقت!
☀️امام(علیه السلام ) در این گفتار حکیمانه خود به یک سلسله عواطف انسانى و بخش مهمى از رذایل اخلاقى و آثار هر یک از آنها اشاره فرموده و مرکز آنها را قلب مى شمرد و مى فرماید:
«در درون سینه این انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آویخته شده و عجیب ترین اعضاى او و همان قلب وى است»;
(لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَهٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ). در این که چگونه قلب همان عضو صنوبرى که مأمور رساندن خون به تمام اعضاست مى تواند مرکز عواطف انسانى و فضایل و رذایل اخلاقى باشد در پایان این بحث به طور مشروح از آن سخن خواهیم گفت.
«نیاط» همان رگى است که قلب به وسیله آن در سینه انسان آویزان است که اگر قطع شود در کمترین زمان حیات انسان پایان مى یابد. گاه آن را مفرد شمرده و زمانى جمع «نَوط» (بر وزن فوت) دانسته اند و هنگامى به معناى خود قلب نیز آمده است.
به هر حال امام(علیه السلام) این قلب آدمى را که در درون سینه اش با رگى آویخته شده شگفت انگیزترین عضو بدن او مى شمرد. سپس به دلیل آن پرداخته و در ادامه سخن چنین مى فرماید: «این شگرفى به خاطر آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است»;
(وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا).
حکمت اشاره به فضایل اخلاقى و اضداد آن اشاره به رذایل اخلاقى است و به این ترتیب امام قلب انسان را مرکزى براى فضایل و رذایل اخلاقى مى شمرد و این که مرحوم مغنیه در فى ظلال حکمت را به غیر فضایل اخلاقى تفسیر کرده که نتیجه آن نوعى رذایل محسوب مى شود بسیار خلاف ظاهر است.
سپس امام(علیه السلام) به شرح بخشى از رذایل اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند پرداخته به ده نکته در این زمینه اشاره مى کند:
✅نخست به سراغ حالت رجاى افراطى و سپس یأس افراطى مى رود و مى فرماید:
«هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذلیل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در او به هیجان آمد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مى کشاند»;
(فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ). منظور از «سَنَحَ» از ماده «سنوح» به معناى عارض شدن است.
منظور از «رجاء» در اینجا امید افراطى به دیگران داشتن و چشم به اموال و امکانات آنها دوختن است واضح است که این امید افراطى، او را به طمع، و طمع، او را به حرص مى کشاند که همه از رذایل اخلاقى است.
امام در مقابل آن «یأس افراطى» را مطرح مى کند و مى فرماید: «و هنگامى که یأس بر او قالب گردد تأسف او را از پاى در مى آورد»; (وَإِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ). منظور از «یأس» در اینجا ناامیدى افراطى در عالم اسباب است که انسان در صحنه هاى علم و تجارت و کسب و کار از موفقیت خود مأیوس باشد;
اشخاص مأیوس به یقین در زندگى ضعیف و ناتوان و گاه نابود مى شوند.
حد وسط در میان امید افراطى و یأس همان حالت امیدوارى معتدل است که اگر نباشد انسان در زندگى به جایى نمى رسد همان گونه که پیغمبر اکرم فرمود:
«الاْمَلُ رَحْمَهٌ لاُِمَّتى وَ لَوْ لا الاْمَلُ لَما رَضَعَتْ والِدٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً;
امید و آرزو رحمتى است براى امت من و اگر امید نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ باغبانى نهالى نمى کشت».
آن گاه سومین و چهارمین صفات رذیله اى را که در حد افراط و تفریط قرار دارند بیان مى کند و مى فرماید: «هرگاه غضب بر او مستولى شود
خشمش فزونى مى گیرد (و دست به هر کار خلافى مى زند) و اگر بیش از حد (از کسى یا چیزى) راضى شود (و به آن اطمینان پیدا کند) جانب احتیاط را از دست مى دهد»;
(وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ).
به یقین هم حالت غضب که سرچشمه کارهاى نادرست مى شود جنبه افراط دارد و هم اعتماد بى حساب به افراد و اشخاص که آن هم سبب مشکلات فراوان مى گردد. حد وسط میان این دو رضایت معتدل آمیخته با رعایت احتیاط است.
سپس حضرت از پنجمین و ششمین رذیله اخلاقى که در طرف افراط و تفریط قرار دارند سخن مى گوید و مى فرماید:
«هرگاه ترس بر او غالب شود احتیاط کارى (افراطى) او را به خود مشغول مى دارد و هرگاه کار بر او آسان گردد در غفلت و بى خبرى فرو مى رود»;
(وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ).
علماى اخلاق ترس بجا و معتدل را در برابر عواقب منفى و خطرناک فضیلت مى شمرند.
#ادامه_دارد...
📒#شرح_حکمت_صد_و_هشتم
📒#شگفتی_های_روح_آدمی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 108
در واقع خداوند آن را سپرى در برابر خطرات در وجود انسان قرار داده تا بى حساب در هر میدانى وارد نشود و دشمنانى که در کمین او هستند و خطراتى که بر سر راه رسیدن به مقصد وى را تهدید مى کنند از نظر دور ندارد; ولى اگر این حالت جنبه افراطى به خود بگیرد صفتى رذیله به نام «جُبن» است همان گونه که اگر در جهت تفریط واقع شود و انسان بى باکانه در هر میدان و مسیرى قدم بگذارد، رذیله دیگرى است که از آن به غفلت، غرور و بى خبرى یاد مى شود.
آن گاه در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف افراطى مى فرماید: «هرگاه مالى به دست آورد بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد و اگر مصیبتى به او برسد بى تابى او را رسوا مى کند و اگر فقر دامنش را بگیرد مشکلات (ناشى از آن)، او را به خود مشغول مى دارد»
; (وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ)
. «عَضَّتْهُ» از ماده «عضّ» (بر وزن حظ) به معناى گاز گرفتن و گزیدن است.
☀️ امام(علیه السلام) طغیان به سبب فزونى مال را در برابر دو چیز قرار داده است: مصیبت توأم با بى تابى و فقر مشغول کننده. در نسخه کافى جمله «وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ» قبل از جمله «وَإنْ أصابَتْهُ مُصیبَهٌ» آمده است و مناسب نیز همین است، زیرا «فاقه» (فقر) بلا فاصله در برابر «غنا» قرار مى گیرد.
به یقین مال و ثروت،
بهترین وسیله براى نیل به اهداف والاى انسانى، کمک به دردمندان و کمک به پیشرفت علم و دانش و برقرار ساختن عدالت اجتماعى و ساختن بناهاى خیر و مانند آن است; اما اگر توأم با خودخواهى و کم ظرفیتى شود انسان را به طغیان وا مى دارد همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); (آن گونه نیست که آنها مى پندارند، انسان طغیان مى کند هرگاه خود را مستغنى و بى نیاز ببیند» (منظور انسان هاى کم ظرفیت و بى تقواست).
در هر حال مناسب این است که مصیبت را در عبارت بالا به مصائب مالى تفسیر کنیم; مانند ورشکست شدن در تجارت یا آفت گرفتن محصولات در زراعت و مانند آن که در قرآن مجید گاه بر آن اطلاق مصیبت شده است آنجا که مى فرماید:
(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنْ الاَْمْوَالِ وَالاَْنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ).
سرانجام امام(علیه السلام) رذیله نهم و دهم را مورد توجه قرار داده مى فرماید:
«اگر گرسنگى پیدا کند ضعف زمین گیرش مى کند و اگر پرخورى کند شکم پرورى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مى بندد»;
(وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ). «کَظَّتْهُ» از ماده «کظ» (بر وزن حظ) به معناى به زحمت افکندن است. به یقین همان گونه که افراط در پرخورى نکوهیده است و سرچشمه بیمارى هاى جسمى و روحى است، کم خوردن بیش از حد نیز مایه ضعف و ناتوانى و عدم قدرت بر انجام مسئولیت هاست. امام(علیه السلام)، این معلم بزرگ اخلاق و فضیلت، بعد از ذکر ده مورد بالا به طور خصوص به سراغ یک اصل کلى مى رود که هم آنچه را گذشت فرا مى گیرد و هم موارد دیگر از افراط و تفریط ها را و مى فرماید: «(به طور کلى) هرگونه کمبود (و تفریط) به او زیان مى رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى سازد»;
(فَکُلُّ تَقْصِیر بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ).
درسى را که امام(علیه السلام) در این کلام نورانى اش به همه ما مى دهد در واقع درسى است که تمام علم اخلاق و سخنان علماى اخلاق در آن خلاصه شده است.
امام(علیه السلام) در این درس پرمعنا به همگان هشدار مى دهد که غرائزى که خداوند در انسان آفریده و در درون جان او قرار داده است همه براى حیات مادى و معنوى انسان ضرورى است مشروط بر این که به سوى افراط و تفریط کشیده نشود; امید خوب است; ولى افراط و تفریط در آن زیان بار، احتیاط و ترس در برابر حوادث خطرناک لازم است; اما افراط و تفریط در آن سبب بدبختى است.
مال و ثروت از اسباب سعادت است مشروط بر این که افراط و تفریط و طغیان و جزع در آن نباشد.
#ادامه_دارد....
📒#شرح_حکمت_صد_و_هشتم
📒#شگفتی_های_روح_آدمی
📒آرشیو نهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 108
خوردن غذا براى داشتن بدن سالم به عنوان مقدمه داشتن روح سالم لازم است; اما افراط و تفریط در آن مشکل آفرین مى باشد.
نکته آیا قلب کانون صفات خوب و بد انسان است؟
سؤال مهمى که در اینجا مطرح مى شود این است که قلب به معناى عضوى که درون سینه براى پمپاژ خون به تمام اعضا قرار دارد طبق تحقیقات دانشمندان هرگز مرکز ادراکات نیست و کار آن فقط رساندن خون تصفیه شده به اعضا و گرفتن خون آلوده و فرستادن آن به تصفیه خانه بدن یعنى ریه است. چگونه امام(علیه السلام) مى فرماید قلبى که با رگى به سینه انسان آویخته شده مرکز این صفات است؟
همین سؤال درباره استعمالات قلب در قرآن مجید نیز آمده است مخصوصاً آنجا که مى فرماید: «(خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ…);
خداوند بر دل هاى آنها مهر نهاده…».
در پاسخ این سؤال، بحث جامعى در تفسیر نمونه آمده که در اینجا مى آوریم.
چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى که مى دانیم قلب مرکز ادراکات نیست، بلکه تلمبه اى براى گردش خون در بدن است؟! در پاسخ چنین مى گوییم: «قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله: ۱٫ به معنى عقل و درک، چنان که در آیه ۳۷ سوره «ق» مى خوانیم:
«(إِنَّ فِى ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ);
در این مطالب تذکر و یادآورى است براى آنان که نیروى عقل و درک داشته باشند».
۲٫ به معنى روح و جان، چنان که در سوره «احزاب»، آیه ۱۰ آمده است: «(وَإِذْ زَاغَتِ الاَْبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ);
هنگامى که چشم ها از وحشت فرومانده و جان ها به لب رسیده بود».
۳٫ به معنى مرکز عواطف. آیه ۱۲ سوره «انفال» شاهد این معناست: «(سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ);
به زودى در دل کافران ترس ایجاد مى کنیم». در جاى دیگر در سوره «آل عمران» آیه ۱۵۹ مى خوانیم: «(فَبِمَا رَحْمَه مِنْ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ);
… اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مى شدند».
توضیح اینکه در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم مى خورد: ۱٫ مرکز ادراکات که همان «مغز و دستگاه اعصاب» است، لذا هنگامى که مطلب فکرى براى ما پیش مى آید احساس مى کنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم
(اگرچه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزارى براى روح هستند).
۲٫ مرکز عواطف که عبارت است از همان قلب صنوبرى که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همین مرکز اثر مى گذارد و اولین جرقه از قلب شروع مى شود.
ما بالوجدان هنگامى که با مصیبتى روبه رو مى شویم فشار آن را روى همین قلب صنوبرى احساس مى کنیم، و همچنان وقتى که به مطلب سرورانگیزى بر مى خوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس مى کنیم (دقت کنید).
درست است که مرکز اصلى «ادراکات» و «عواطف» همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکس العمل هاى جسمى آنها متفاوت است عکس العمل درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار مى شود; ولى عکس العمل مسائل عاطفى از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى گردد، به طورى که به هنگام ایجاد این امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى کنیم.
نتیجه این که اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.
از همه اینها گذشته قلب به معناى عضو مخصوص نقش مهمى در حیات و بقاى انسان دارد، به طورى که یک لحظه توقف آن با نابودى همراه است، بنابراین چه مانعى دارد که فعالیت هاى فکرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.
#پایان
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_هشتم
📒#شگفتی_های_روح_آدمی
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲
📒#شرح_حکمت 109
ولى با توجه به تالى و غالى كه در ذيل اين كلام حكيمانه آمده چنين احتمالى بسيار بعيد است و مناسب همان معناى وسط است كه طرف افراط و تفريط دارد.
پيروى از حد اعتدال و پيمودن خط ميانه نه تنها در مسائل اعتقادى مورد توجه است كه در مسائل اخلاقى و اجتماعى نيز غالباً چنين است، زيرا افراط و تفريط در اين امور نيز زيانبار بوده و حد وسط و حالت اعتدال داراى آثار و بركات روشنى است.
خوشبختانه پيروان مكتب اهل بيت با هدايت هاى آنها در همه جا حد اعتدال را برگزيدند; در حالى گروهى گرايش به جبروگروهى تفويض را انتخاب مى كردند، پيروان اين مكتب شعار «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» را برگزيدند و در جايى كه جمعى قائل به تشبيه
(اعتقاد به جسميت خداوند) و گروهى معتقد به تعطيل (كسانى كه مى گويند ما از ذات و صفات خدا هيچ چيز نمى فهميم) در ميان مسلمانان بودند،
پيروان اين مكتب نه تشبيه را پذيرفتند و نه تعطيل را بلكه معتقد شدند كنه ذات خدا و صفات او گرچه براى انسان ها قابل درك نيست; ولى او را مى توان از طريق آثارش در پهنه جهان هستى به خوبى شناخت.
آخرين سخن اين كه تعبير به «نحن» گرچه به معناى امامان اهل بيت است ولى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه پيروان راستين آنها نيز همين گونه اند. چنان كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم فرمود:
«يا مَعْشَرَ الشّيعَةِ ـ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّد ـ كُونُوا النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى يَرْجَعُ إلَيْكُمُ الْغالى وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التّالى; اى جميعت شيعه شما هم جايگاه حد وسط و معتدل باشيد كه غلو كننده به سوى شما باز گردد و عقب مانده به شما ملحق شود»
در اين هنگام مردى عرض كرد: فدايت شوم، منظور از غالى چيست؟ فرمود:
«قَوْمٌ يَقُولُونَ فينا ما لا نَقُولُه فى أنْفُسُنا فَلَيْسَ أولئكَ مِنّا وَ لَسْنا مِنْهُمْ; گروهى هستند كه درباره ما مطالبى مى گويند كه ما درباره خود نمى گوييم (آنها راه غلو و افراط را مى پويند)
آنها از ما نيستند و ما از آنها نيستيم».
سپس امام(عليه السلام) رو به مردم كرد و فرمود:
«وَاللّه ما مَعَنا مِنَ اللّهِ بَرائَةٌ وَلا بَيْنَنا وَبَيْنَ اللّهِ قِرابَةٌ وَلا لَنا عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ وَلا نَتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ إلاّ بِالطّاعَةِ; به خدا سوگند ما برات آزادى (از آتش دوزخ براى كسى) نداريم و ميان ما و خداوند خويشاوندى نيست و حجت خاصى در برابر او نداريم و جز از طريق اطاعت به او تقرب نمى جوييم».
سپس افزود: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مُطيعاً لِلّهِ تَنْفَعُهُ وِلايَتَنا وَ مَنْ كانَ مِنْكُم عاصِياً لِلّهِ لَنْ تَنْفَعَهُ وَلايَتَنا وَيَحْكُمْ لا تَغْتَرُّوا وَيَحْكُمْ لا تَغْتَرُّوا;
هر كس از شما مطيع خدا باشد ولايت ما براى او سودبخش است و هر كس از شما معصيت خدا كند ولايت ما به او سودى نمى بخشد. واى بر شما (به ولايت ما) مغرور نشويد، واى بر شما مغرور نشويد».
شرح از
14Khorshid.ir
📒#شرح_حکمت_صد_و_نهم
📒#ارزش_والای_اهل_بیت_پیامبر
📒آرشیونهج البلاغه
@MaeMaein3
دعای فرج برای ظهور در رأس همه امور
یادمون نره...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج 🤲