❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
9⃣ #قسمت_نهم
💟هیچ وقت جنسیت بچه واسمون مهم نبود❌ میگفتیم: همین که بتونیم یه #بچه_صالح تربیت کنیم خداروشکر بهم میگفت: خانوم نظرت درباره اسم بچه چیه...؟ گفتم: هر چی شما بگی قشنگه😀 دوران شیرینی بود مثه همه روزای دیگه ی زندگیمون، ولی با یه طعم متفاوت یه #احساس_خاصی داشتیم. حس کسی که منتظر یه اتفاق بزرگ و مبارک و البته متفاوت تو زندگیشه
💟یه روز با یه شاخه گل🌹 اومد خونه
دستامو گرفت و بوسید. با اینکه این کار
واسش یه عادت دوست داشتنی بود. ولی گفتم: این چه کاریه آقا مهدی؟ گفت: تو خیلی زحمت خونه رو میکشی. همینجوری هم #شرمنده لطفتم. تازه خاطرت عزیزتر میشه میخوای مامان جونی هم بشی😍
💟از حس قشنگی که داشتیم اشک تو چشامون حلقه زد. همیشه منو شرمنده ابراز محبتاش💖 میکرد. بهش گفتم: به خدا، #زندگی با تو برام عین بهشته حرف از زحمت نزن. من روزی هزااار بار خدا رو شکر میکنم بخاطر زندگی کردن #کنار_تو حتی با وجود مشکلات و کم و کاستیاش
💟وقتی اطرافیان برخورداشو میدیدن
ازم میپرسیدن، واقعاً آقا مهدی تو زندگی مشترک💞 اینقده بهت کمک میکنه...؟! این همه احترام و ارزش دور از ذهنه. ولی من با همون ادبیات روان و دلنشینش واسشون توضیح میدادم که #الگوی آقا مهدی زندگی ائمه علیهم السلامه
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃