eitaa logo
‹نجوٰ؎دل›❥
278 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
249 ویدیو
27 فایل
- به نیت ‌سلامتےرهبرمعظم انقلاب و هدیه به روح حاج قاسم"سرداردلها"♥ و‌حالِ‌خوش‌هم‌وطنانمان📖💜 اول‌بفرماییداینجا: @Dochar_h • سرپنٰاھ‌دلاتون❧↶ @Nashenass_sarpanah • براےمان نجوا کنید..در ناشناس‌ها↯ @Maghsad2407 بخون‌ازشرایطمون🌿↯ @Dar_masire_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ ↲به روایت همسرشهید 2⃣1⃣ 💟قرار بود بره اونم یه هفته کلی عذر خواهی کرد که؛ یهو پیش اومده و باید یه مدت بذارم. دلش خیلی شورمو میزد من از تنهایی خیلی میترسیدم و اونم اینو میدونست، اون شب هر کاری میکردم خوابم نمیبرد که دیدم با چهره ای خندون😀 وارد شد. انگااار که دنیا رو بهم داده باشن گفت: 💟هر چی فکر کردم دیدم نمیتونم تنهات بذارم، خانوم من از میترسه. منم که حسااااااااس. وسایلتو جمع کن میفرستمت اینجوری خیالم راحت تره. مأموریتم که تموم شد میام دنبالت، دوتایی برمیگردیم 💟گفتم چشم و به خاطر اینکه اینقده به فکرمه ازش تشکر کردم. آخرین ماه های همزمان شده بود با زمستون. همه سعیشو میکرد که سرما نخورم و مریض نشم. گاهی از این همه مهربونیش دلم آشوب میشد😍 فکر یه لحظه دوری و نداشتنش دیوونم میکرد اسفند اون سال خودش یه تنه کرد حتی اجازه کوچکترین کارو هم بهم نداد 💟طوری برنامه ریزی کرده بود که واسه گردش و بیرون رفتن حتی با زمان کوتاه هم وقت باشه میگفت: یه وقت احساس غربت و دل گرفتگی نکنیاااا دلت شور کار خونه رو نزنه، من خودم دربست نوکر خانومم هستم همشو ردیف می کنم برات❤ اونقد شوخی میکرد که دلم از هر چه ناراحتی خالی میشد ... 🌹🍃🌹🍃
♥️ ↲به روایت همسرشهید 2⃣1⃣ 💟قرار بود بره اونم یه هفته کلی عذر خواهی کرد که؛ یهو پیش اومده و باید یه مدت بذارم. دلش خیلی شورمو میزد من از تنهایی خیلی میترسیدم و اونم اینو میدونست، اون شب هر کاری میکردم خوابم نمیبرد که دیدم با چهره ای خندون😀 وارد شد. انگااار که دنیا رو بهم داده باشن گفت: 💟هر چی فکر کردم دیدم نمیتونم تنهات بذارم، خانوم من از میترسه. منم که حسااااااااس. وسایلتو جمع کن میفرستمت اینجوری خیالم راحت تره. مأموریتم که تموم شد میام دنبالت، دوتایی برمیگردیم 💟گفتم چشم و به خاطر اینکه اینقده به فکرمه ازش تشکر کردم. آخرین ماه های همزمان شده بود با زمستون. همه سعیشو میکرد که سرما نخورم و مریض نشم. گاهی از این همه مهربونیش دلم آشوب میشد😍 فکر یه لحظه دوری و نداشتنش دیوونم میکرد اسفند اون سال خودش یه تنه کرد حتی اجازه کوچکترین کارو هم بهم نداد 💟طوری برنامه ریزی کرده بود که واسه گردش و بیرون رفتن حتی با زمان کوتاه هم وقت باشه میگفت: یه وقت احساس غربت و دل گرفتگی نکنیاااا دلت شور کار خونه رو نزنه، من خودم دربست نوکر خانومم هستم همشو ردیف می کنم برات❤ اونقد شوخی میکرد که دلم از هر چه ناراحتی خالی میشد ... 🌹🍃🌹🍃
برای‌مشاهده‌همه‌قسمت‌های‌رمان ♥️ روی پیوند همان قسمت کلیک کنید…⇩↻ ➣ 🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3835🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3862🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3885🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3904🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3918🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3940🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3963🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3966🕊 https://eitaa.com/Maghsad/3994🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4040🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4043🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4082🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4109🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4137🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4139 ‌➣ 🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4155🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4156🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4157🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4164🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4165🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4166🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4167🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4176🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4177🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4178🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4179(قسمت آخر)🕊 https://eitaa.com/Maghsad/4180 〰〰〰〰〰〰〰 زندگـــــے نامہ شهید؛ https://eitaa.com/Maghsad/4181