•
روزهخوباستکہ
بآشہدوشڪربآزشود
ازدعآبرپسـرفاطمہ
شیریـنترچیست؟!♥️(:
اللهمعجـللولیڪالفـرج
قبولباشهاهالی
:)
#پارت_نودو_نه🌹
(حجاب من)😍
_نه
آقاهه_ خب من خونه ی دیگه ای با این مشخصات ندارم
محمد از جاش بلند شد_ باشه خیلی ممنون
رفتیم یه بنگاه دیگه،بعدی بعدی بعدی و بعدی
تو ششمین بنگاه از یکی از خونه ها خوشم اومد. رفتیم نگاه کردیم
عالی بود. یه خونه ی ویلایی نوساخت با سه تا اتاق خواب. داخل شهر بودو دور از سرو صدا. به سوپرمارکت دسترسی
داشتو با بازار هم فاصله ی زیادی نداشت
خیلی خوشم اومده بود. محمد هم وقتی دید خیلی از خونه خوشم اومده رفت با مرده راجع به قیمت صحبت کنه. چند
دقیقه بعد برگشت و گفت فردا خونرو قولنامه میکنیم
آقا محمد قیمت خونه چقدره؟
محمد_ قیمتش خوبه
_ بگین دیگه
محمد_ گفتم که خوبه خیلی زیاد نیست
اعصابم خورد شد پامو کوبیدم رو زمینو نق زدم
_ محمد
با چشمای گرد شده نگاهم کرد. کم کم چشماش تنگ شدن
، ضایع بود خندش گرفته
با اخم نگاهش کردم که دیگه طاقت نیاوردو زد زیر خنده، حالا نخند کی بخند
طاها_ خوب باهم خلوت کردینا
با همون اخما برگشتم سمت طاها و نازنین
نازنین_ اوه اوه آبجیم چه اخمی هم کرده
طاها_ چیشده آبجی؟
باز پامو کوبیدم به زمینو نق زدم
_ بهم نمیگهه
با تعجب_ چیو؟
_ نمیگه خونه چقدر شده. مثال قول داده هیچیو ازم پنهان نکنه
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
#پارت_صد🌹
(حجاب من)😍
نمیگه خونه چقدر شده. مثلا قول داده هیچیو ازم پنهان نکنهبا بغض ادامه دادم _ از همین الان که داره پنهان میکنه
ناراحت رفتم یه گوشه به دیوار تکیه دادم و سرمو انداختم پایین،هیچ صدایی نمیومد منم تو حال خودم بودم. از پنهانکاری خیلی بدم میومد محمد هم دقیقا دست گذاشته بود رو نقطه
ضعفم
محمد_ زینب؟ از دست من ناراحتی؟
قلبم اومد تو دهنم. این اولینبار بود که اسممو بدون پسوند یا پیشوند میگفت به خداوندیه خدا اونقدر شیرین اسممو صدا
کرد که اگه یه ذره هم ازش ناراحت بودم با همین یه کلمه از بین رفت
سرمو بلند کردم
لبخند زدم _ بخشیدم
اونم لبخند زد_ لطف بزرگی کردی اصال دلم نمیخواد ازم دلخور باشی باشه؟
_ باشه
محمد_ در ضمن پول خونه هم شد 120 میلیون
_ چیی؟ 120 میلیون؟
محمد_ آره
_ پسش بده
محمد_ اا چی داری میگی؟
_ قیمتش زیاده پسش بده. میریم یه خونه ی کوچیک میگیریم
محمد_ نه. تو از این خونه خوشت اومده پولش هم که داریم اونوقت چرا پسش بدم؟
_ تنها چیزی که ما لازم داریم خونه نیست که هزار جور خرجِ دیگه هنوز مونده اصلا دلم نمیخواد بری زیر قرض. میخوام
به اندازه ی کافی پول داشته باشیم که همه ی چیزارو نقد بگیریم
.
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد.....
#پارت_صدو_یک🌹
(حجاب من)😍
که همه ی چیزارو نقد بگیریم
.
.
محمد
از حرفی که زد خیلی خوشم اومد. از همین الان به فکر زندگیمونه برعکس خیلی خانمای دیگه که از همون اول زندگی
شوهر بدبختشونو میبرن زیر قرض و قوله
_ نگران نباش نمیرم زیر قرض. بابا گفته پول خونه هرچقدر که بشه 70 میلیونش با اونه فقط 50 میلیون میمونه که 10
تومنشو دایی گفته به عنوان هدیه ی عروسی بهم میده، 10 تومن مامان، 5 تومنم طاها میمونه 25 میلیون که خودم دارم.
خرج عروسی هم که شما خانم کم خرج فرمودین تالار به هیچ وجه و میخواین تو حیاط خونه ی ما عروسی بگیرین از
این لحاظ چند میلیون جلو افتادیم، آشپزی هم که فرمودین هیچکس بهتر از مادر زن بنده آشپزی نمیکنه و خودشون
میخوان با کمک دوستاشون غذاهارو درست کنن. ارکست هم که گفتین نه. پس تنها خرجی که داریم مواد
غذایی،میوه،میز و صندلی،آرایشگاه و یه مولودی خونه. همین. آخه زن از این کم خرجتر کجا پیدا میشه خدا
زینب همینجور با دهان باز بدون اینکه پلک بزنه خیره داشت نگاهم میکرد، حتما الان داره با خودش میگه من دیوونه
شدم
طاها_ داداش؟ زن داداش؟ حرفاتون تموم نشد؟ بریم دیگه
نازنین_ آره حالا که وقت هست بریم دنبال مامان جون و مامان زینب که باهم بیایم بازار حداقل یه قسمتی از وسایلو
بگیریم سرمو تکون دادم. زینب هم به خودش اومدو هممون دوباره لشگر کشی کردیم سمت ماشین
و راه زینب به مامانش و نازنین هم به مامان من زنگ زد تا آماده بشن که داریم میریم دنبالشون
اول رفتیم دنبال مامان زینب. به اصرار زینب قبول کردم که ماشینشو بیاره و ماشین خودمو دادم به طاها
طاها و نازنین سوار ماشین من شدنو جلوتر راه افتادن. زینب پشت فرمون ماشینش نشست، رفتم عقب بشینم تا فاطمه
خانم جلو بشینه که قبول نکردو گفت برم جلو، خودش هم رفت عقب نشست
رسیدیم درِ خونمون مامان هم اومد سوار ماشین ما شد..
یه قلم : zeinab.z
ادامه دارد.....
••
دفتر یکی از دانش آموزان افغان که دیروز تو انفجار کابل شهید شد ..
| خدایا برایت روزه گرفتم و با روزیت افطار میکنم ، ای بخشندهیِ گناهان مرا ببخش ! |
#ایران_شریک_غم_افغانستان💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
#افغانستان_تسلیت
🔹افزایش تعداد شهدای انفجار تروریستی مقابل مدرسه دخترانه «سیدالشهداء» کابل به ۸۵ نفر
🌱¤.
.
💔آه از دل پدری که بچهشو بفرسته مدرسه برا تحصیل ولی جنازهاش برگرده..
خدا لعنت کنه تروریستهای ظالم رو
#افغانستان_تسلیت
#پارت_صدو_دو🌹
(حجاب من)😍
سوار ماشین ما شد
ساعت 4 بعداز ظهر بود که رسیدیم و شروع کردیم به خریدهای لازم....
خریدامون که تموم شد با دوتا ماشین پر از وسایل رفتیم خونه ی همسر آینده. با کمک همدیگه همه ی وسایلو بردیم
داخل خونشونو خودمون رفتیم خونه
وقتی رسیدیم اونقدر خسته بودم که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد
از فردای همونروز کار قولنامه ی خونه،رفتن پیش مشاور برای قبل از ازدواج،خرید بقیه ی وسایال از جمله جهاز
زینب،طلا،لباس عروس بعدش هم هماهنگیه یه مولودی خونِ خوب،کرایه ی میزو صندلی و پخش کردن کارتای عروسی
از اونطرف هم همزمان با اینکارا هممون دست به دست هم دادیم و خونرو به سلیقه ی زینب چیدمان کردیم
زینب خانم دستور میفرمودن چیو کجا بزاریم چطوری بزاریم ما آقایون هم اطاعت میکردیم خانما هم کار نظافتو به عهده
داشتن
با همه ی این مشغله ها درس و دانشگاه هم پا برجا بود. دانشگاه میرفتیم ولی یه لحظه هم وقت خالی برای درس
خوندن نداشتیم برای همین با استادا در میون گذاشتیم که این مدت یکم باهامون راه بیان اوناهم قبول کردن البته به
شرطی که عروسی دعوتشون کنیم
اما همونطور که بعد از هر سختی آسانی ای هست، همه ی این سختیها تموم شدنو الان روز عروسیمونه
.
زینب
الان ساعت 8 صبحه و منو محمد داخل امام زاده کنار هم روی مبل نشستیم تمام خانواده ی درجه ی یک به اضافه ی
سارا و مریم دوستای من و امینو مرتضی دوستای محمد دورو برمون هستن حاج آقا هم روبرومون نشسته ومیخواد
شروع به خوندنه خطبه بکنه
چون عقد داخل امام زادست برای همین صبح زود حاضر شدیم اومدیم تا عقد کنیم بعد هر دوتامون بریم آرایشگاه
محمد_ استرس داری؟
_ آره خیلی
محمد_ از دستات معلومه
به دستام نگاه کردم. بدون اینکه متوجه باشم محکم داشتم به هم فشارشون میدادم
محمد_ آروم باش خانم منم استرس دارم ولی شروع زندگی سعی کن آروم باشی. حالا هم دست از سر اون انگشتای
بیچارت بردار....
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد....
#پارت_صدو_سه🌹
(حجاب من)😍
بیچارت بردار
گره ی دستامو از هم باز کردم _ چشم
محمد_ چشمت بی بلا
حاج آقا به شوخی_ خب اگه عروس خانم و آقا داماد حرفاشون باهم تموم شده ما خطبرو جاری کنیم بریم که هزارتا کارو
زندگی داریم
خجالت زده سرمو انداختم پایین
محمد با خنده_ نه حاج آقا تموم که نشده ولی چه کنیم دیگه. بفرمایید
همه زدن زیر خنده
حاج آقا یه صلوات گرفت. الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. و شروع به خوندن خطبه کرد
حاج آقا_ به مبارکی و میمنت پیوند آسمانی عقد ازدواج دائم و همیشگی بین دوشیزه محترمه سرکار خانم زینب زارعی و
آقای محمد شمس منعقد و اجرا می گردد. دوشیزه محترمه مکرمه سرکار خانم زینب زارعی آیا بنده وکیلم شما را به عقد
زوجیت دائم و همیشگی آقای محمد شمس به صِداق و مهریه ٔ: یک جلد کالم اهلل مجید یک جام آینه، یک جفت
شمعدان یک شاخه نبات و به تعداد 114 سکه ٔ طالی تمام بهار آزادی رایج در جمهوری اسالمی ایران که تماماً به
ذِمه ٔ زوج مُکَرّم دِین ثابت است و عِندَالمُطالِبِه به سرکار عالی تسلیم خواهند داشت و شروطی که مورد توافق طرفین
بوده در آورم؟ آیا بنده وکیلم؟
نازنین_ عروس رفته گل بچینه
حاج آقا حرفشو تکرار کرد
مریم_ عروس رفته گلاب بیاره
بازهم تکرار کرد....
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد......
🌱¤.
.
💔آه از دل پدری که بچهشو بفرسته مدرسه برا تحصیل ولی جنازهاش برگرده..
خدا لعنت کنه تروریستهای ظالم رو
#افغانستان_تسلیت
🍋🛵••||
.
.
شرمندھڪہڪمۍدیرآمدممادر.."(:
ـمشتۍاستخوانشدنزمانمیبرد..!!💔😄
.
.
🍋⃟ ⃟🛵¦⇢ #شهیـدانهـ
- ماھِحرم .
#پارت_صدو_سه🌹 (حجاب من)😍 بیچارت بردار گره ی دستامو از هم باز کردم _ چشم محمد_ چشمت بی بلا حاج آق
سلام دوستان عزیز کم کم داریم به پایان رمان حجاب من نزدیک میشیم دلم میخواد نظرات انتقاداتونو برای ما ارسال کنید
https://harfeto.timefriend.net/16192805330086
منتظریم😉👆🏻👆🏻👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یابن_الحسن
آخرین جمعہ این ماه تو را مےخواهم
وسط زمزمہ و آه تورا مےخواهم
شهرمان پرشده ازظلم ڪجایے آقا
شده بغضم غم جانڪاه تورا مےخواهم
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گربخواهی نعمتی درتو زیادشود،
باید آن راستایش کنی.
حتی وقتی گیاهی را ستایش کنی،
بهتر رشد میکند.
تقدیر کنید، ستایش کنید، تأیید کنید،
تا نعمت های خدا به سوی شما سرازیر شود..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یہساعتهایےبود
کہمادربرامونتوقنوتنمازشدعامیکرد...
شایداینجورمیگفت
خدایا...
گناهان دوست داران امـام زمـان(عـج) رو
ببخش...💔