هدایت شده از ﴿استیکرهای مذهبی﴾
💢﷽💢
بهگمانم اسپند روضهها
را دوباره روشن کردهاند!
نسیم...
بوی دود با خود آورده!
و از گوشهوکنار...
میشنوم...
روضهی مادر را!
آسمان...
میبارد و گواهی میدهد
با شنیدن حکایت تو
باید زار زار گریست!
و مگر میشود از داغ تو
سرود و نسوخت؟
#فاطمیه...
یعنی باید تا پای جان...
پای امام زمان ایستاد!
و تو...
جان و جوانیات را
تقدیم جانان کردی!
تو که محبوبهی خدا...
دختر رسول...
و سیدهی زنان بهشت هستی!
در سوگوارهی تو...
داغدار و سوگواریم؛ بانو!
حق
او
با
گریهِ
تنها
نمیگردد
ادا ...
پیر کن مارا خدایا در عزای #فاطمه ...
◾️ #فاطمیه ▪️
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@seyedkhademolshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
هدایت شده از ﴿استیکرهای مذهبی﴾
4_5834854470529318934.apk
8.83M
💢﷽💢
📲 | #معرفی_نرم_افزار
ـــــــــــــــــــ
#ویژه
📱 نام: #ریحانه_النبی
💠 #ویژه_حضرت_زهرا(س)💠
ـــــــــــــــ
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@seyedkhademolshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
هدایت شده از ﴿استیکرهای مذهبی﴾
4_6010133898355278447.mp3
5.61M
💢﷽💢
سلام #فاطمیه
سلام #ماه_ماتم
سلام #اشک_وگریه
سلام #عصمت_الله
سلام #عفت_الله
🎤کربلایی حسین طاهری
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@seyedkhademolshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
میگویند #شهید حساب میشوی
اگر میخِ گناه بر قلبت نکوبـی!
شهــدا خوب طبیبانی اند
به آنها توسل کن
تا التیام بخشند
بالهای سوختهات را...
مثلِ شهیدان باش
زمینی
اما از جنس آسمان...
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
" #پلاکش " را برای ما جا گذاشت ، تا روزی بدانیم ، از #جنس ما بود... " هویتش " #خاکی بود! اما " دل
.
#گمنامی
فقط
برای
شهدا
نیست !!!
تو این
دنیا هم
میتونی
زنده و
#گمنام
باشی...
فقط
شرطش
اینه که
باید
فقط
برای
خدا
کـار
کنی
🌷 #گمنامیبجوی...🌷
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#عاشقانه_ای_برای_تو🌸🌸🌸🌸 #قسمت_پانزده🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #محفل_الشهداء🌸🌸🌸🌸🌸 توی این حال و هوا بودم که جلوی یه سا
#عاشقانه_ای_برای_تو🌸🌸🌸🌸
#قسمت_شانزده🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#محفل_الشهداء🌸🌸🌸🌸🌸
از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ... صورت مملو از خشم ... وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود ... اولین بار بود که من رو با حجاب می دید ...
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ... پدرم تا خونه ساکت بود ... عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ... .
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ... هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم ... با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید ... تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ... پوست سرم آتش گرفته بود ... .
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ... مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ... .
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ... به زحمت می تونستم نفس بکشم ... دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید ... تمام بدنم کبود شده بود ... صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود ... حتی قدرت گریه کردن نداشتم ... .
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ... کسی سراغم نمی اومد ... خودم هم توان حرکت نداشتم ... تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ... .
چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود ... کتف چپم در رفته بود ... ساق چپم ترک برداشته بود ... چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود ... .
اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم ... امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ... اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ... چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ...
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#عاشقانه_ای_برای_تو🌸🌸🌸🌸 #قسمت_شانزده🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #محفل_الشهداء🌸🌸🌸🌸🌸 از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سال
#عاشقانه_ای_برای_تو🌸🌸🌸🌸
#قسمت_هفده🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#محفل_الشهداء🌸🌸🌸🌸🌸
حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم ...
هیچ کس ملاقاتم نیومد ... نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت ... حتی اجازه خارج شدن از اتاق رو نداشتم .
دو ماه تمام، حبس توی یه اتاق ... ماه اول که بدتر بود ... تنها، زندانی روی یک تخت ... .
توی دوره های فیزیوتراپی، تمام تلاشم رو می کردم تا سریع تر سلامتم برگرده ... و همزمان نقشه فرار می کشیدم ... بالاخره زمان موعود رسید ... وسایل مهم و مورد نیازم رو برداشتم ... و فرار کردم ... .
رفتم مسجد و به مسلمان ها پناهنده شدم ... اونها هم مخفیم کردن ... چند وقت همین طوری، بی رد و نشون اونجا بودم ... تا اینکه یه روز پدرم اومد مسجد ...
پاسپورت جدید و یه چمدون از وسایلم رو داد به روحانی مسجد ... و گفت: بهش بگید یه هفته فرصت داره برای همیشه اینجا رو ترک کنه ... نه تنها از ارث محرومه ... دیگه حق برگشتن به اینجا رو هم نداره ... .
بی پول، با یه ساک ... کل دارایی و ثروت من از این دنیا همین بود ... حالا باید کشورم رو هم ترک می کردم ...
نه خانواده، نه کشور، نه هیچ آشنایی، نه امیرحسین ... کجا باید می رفتم؟ ... کجا رو داشتم که برم؟ ...
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از سبک زندگی #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی.
موضوع: همسرداری.