"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_ششم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #گذر_از_ملکوت پیامبر از بهشت عبور می ک
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_هفتم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#در_ساحت_قدس_الهی
پیامبر از حجاب ها عبور می کند و به ساحت قدس الهی می رسد.
شما فکر می کنید اول کلامی که خدا با حبیب خود می گوید چه می باشد؟
لحظه وصال فرا رسیده است و خدا با محبوب خویش خلوت کرده است!
گوش کن!
خداوند پیامبر را خطاب می کند: «ای احمد!».
آیا خداوند است که پیامبر را صدا می زند؟
این صدا که صدای علی(ع) است!!
اینجا حریم قدس الهی است و پیامبر هفت آسمان و عرش و ملکوت و هفتاد هزار حجاب را پشت سر گذاشته است.
پس چرا صدای علی(ع) می آید!
پیامبر عرضه می دارد: «بار خدایا! تو با من سخن می گویی یا این علی است که با من سخن می گوید؟».
خطاب می رسد: «من خدای تو هستم، من مثل و مانندی ندارم. من تو را از نورِ خودم خلق کردم و علی را از نور تو و اکنون که به حضور من آمده ای به قلب تو نظر کردم و دیدم که هیچ کس را به اندازه علی، دوست نداری، برای همین با صدایی همچون صدای علی با تو سخن می گویم تا قلب تو آرام گیرد».
اما اکنون خدا می خواهد اولین فرمان ملکوتی خود را به حبیب خود بدهد: «ای محمد! اکنون به زمین نگاه کن».
چرا خدا چنین فرمانی می دهد!
پیامبر، از زمین به اینجا آمده است!
مگر در زمین چه خبر است؟
و پیامبر نگاه می کند!
بین پیامبر و زمین، هزاران هزار پرده و حجاب است.
همه این پرده ها کنار می رود!
درهای هفت آسمان باز می شود.
و پیامبر چه می بیند؟
علی(ع) را می بیند که نگاه خویش به سوی آسمان دارد!
خدایا من چگونه بنویسم؟
چه بگویم؟
در این کار چه رازی نهفته است؟
آیا حضرت علی(ع)، دلش برای پیامبر تنگ شده است؟
آیا خدا می خواهد پیامبر خویش را خوشحال کند؟
شاید خدا می داند که هیچ چیز مثل دیدار حضرت علی(ع)، پیامبر را خوشحال نمی کند برای همین می خواهد دل حبیب خود را این گونه شاد کند.
آیا موافقی سخن خود رسول خدا را برایت نقل کنم: «علی را دیدم که سرش را به سوی من بالا گرفته است!
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝