"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #قسمت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 امشب، حضرت محمد، ام
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_سوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_اول 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سفر_در_هفت_آسمان
پیامبر از مکه تا بیت المقدس را با «براق» آمده است اما اکنون که می خواهد به آسمان ها عروج کند خدا مَحْمل و کجاوه ای از نور را برای پیامبر می فرستد تا آن حضرت بر آن سوار شود و سفر خود را ادامه دهد.
این مَحْمل نورانی را نگاه کن که به چهل رنگ مختلف می باشد، رنگ های زرد و قرمز و سفید و...
آیا زینت ها و جواهرات بهشتی را بر روی این مَحْمل می بینی؟
سفر به سوی آسمان اول آغاز می شود.
چرا همه فرشتگان این آسمان به سجده افتاده اند؟
صدای آنان را می شنوی؟ «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ، این نور چقدر به نور خدای ما شباهت دارد».
این سخن فرشتگان آسمان اول است.
جبرئیل فریاد می زند: «اللّه اکبر، اللّه اکبر».
اینجاست که همه فرشتگان، سکوت اختیار می کنند...
فرشتگان که متوجّه شدند حضرت محمد، مهمان آنان شده است، غرق شادی می شوند و گروه گروه نزد پیامبر می آیند و گرد او حلقه می زنند.
و همه آنها به پیامبر خوش آمد می گویند.
آنان مشغول گفتگو با پیامبر می شوند.
من گوش می کنم تا سخن آنها را با
پیامبر بشنوم: «سلام ما را به برادرت برسان».
آیا می دانی منظور فرشتگان چیست؟
آری، آنها در مورد حضرت علی(ع) سخن می گویند.
پیامبر از فرشتگان سؤال می کند: «مگر شما او را می شناسید؟»
و آنان جواب می دهند: «ما چگونه او را نشناسیم در حالی که خداوند در مورد شما و او از ما پیمان گرفته است؟
ما چگونه او را نشناسیم در حالی که ما همواره، بر شما و او صلوات و درود می فرستیم؟».
پیامبر به سفر خود در آسمان اول ادامه می دهد.
آن فرشته را نگاه کن!
او چرا این قدر عصبانی به نظر می رسد؟
همه فرشتگان چون پیامبر را دیدند با روی خوش از پیامبر استقبال کردند اما این فرشته چرا تبسّم نمی کند؟
من که خیلی ترسیدم، شما چطور؟
جبرئیل به پیامبر می گوید: «ما فرشتگان، همه از این فرشته می ترسیم».
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_خدّامیان_آرانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹?
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
🌷 @Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_سوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_اول 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #سفر_در_هفت_آسمان
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_دو🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به راستی او کیست که همه از او می ترسند؟
خود جبرئیل او را معرفی می کند.
این فرشته، «مالک» است، نگهبان جهنم!
از آن لحظه ای که خدا او را خلق نموده هرگز خنده نکرده است.
اگر قرار بود او یک بار لبخند بزند حتماً به روی پیامبر ما لبخند می زد.
خدا این فرشته را این گونه خلق کرده است که هرگز نمی تواند بخندد.
پیامبر بر او سلام می کند.
و او جواب پیامبر را می دهد و به او بشارت می دهد که او از اهل بهشت است.
پیامبر رو به جبرئیل می کند و می فرماید: «آیا از او نمی خواهی تا جهنم را نشان من بدهد؟».
پس جبرئیل به مالک می گوید: «ای مالک! جهنم را نشان محمد بده».
پس نگهبان جهنم، پرده از جهنم برمی دارد و یک در از درهای آن را باز می کند.
پس آتش شعله می کشد...
و پیامبر جهنم را می بیند.
خدا رحم کند!
آنان کیستند که زبان خود را قیچی می کنند؟
اینان سخنورانی هستند که خود به گفته هایشان عمل نمی کردند.
آنان کیستند که با ناخن، صورت خود را می خراشند!
اینان کسانی هستند که غیبت مردم می کردند.
آن زنان چرا بر گیسوان خویش آویزان شده اند؟
این جزای آنانی است که موی خود را نشان نامحرم می دادند.
و پیامبر افراد دیگری را در حال عذاب می بیند...
اکنون نگهبان جهنم دستور می دهد تا دربِ جهنم بسته شود.
و جبرئیل خطاب به پیامبر می کند و می گوید: «اگر أمّت تو همه محبت حضرت علی(ع) را داشتند، خدا جهنم را خلق نمی کرد».
آیا آن فرشته را می بینی که لوحی از نور به دست دارد؟
روی آن لوح، اسم های زیادی نوشته شده است.
چرا او یک لحظه هم، نگاه خویش را از این لوح بر نمی دارد؟
به راستی او کیست که چنین دقیق به وظیفه خود مشغول است؟
جبرئیل او را معرفی می کند.
این فرشته که می بینی عزرائیل است.
و پیامبر نزدیک او می رود.
عزرائیل به پیامبر خوش آمد گفته و عرضه می دارد: «من تمام خیر را در أمّت تو می بینم».
و اینجاست که پیامبر شکر خدا را می نماید.
آنگاه پیامبر از چگونگی کار او می پرسد. او می گوید: «از آن روزی که خدا مرا مسئول قبض روح انسان ها قرار داده است، همه دنیا پیش من مانند سکه ای است که در دست گرفته باشی و هر طور که بخواهی آن را می چرخانی! هیچ خانه ای نیست مگر اینکه من هر روز، پنج بار، به آن سر میزنم! و اگر عده ای بر مرده ای گریه کنند من در میان آنها حاضر می شوم و به آنان می گویم:
«گریه نکنید، که من به سوی شما باز می گردم».
پیامبر در آسمان اول به سفر خود ادامه می دهد...
اکنون پیامبر به فرشتگانی برخورد می کند که از ترس خدا اشک می ریزند.
آنان چنان در حال عبادت هستند که هرگز به بالا نگاه نمی کنند و با کسی سخن نمی گویند.
پیامبر به آنان سلام می کند.
آنان در حالی که مشغول عبادتند با اشاره، جواب سلام پیامبر را می دهند.
جبرئیل به آنان رو می کند و می گوید: «این محمد پیامبر رحمت است، آیا با او سخن نمی گویید؟»
آنان چون صدای جبرئیل را می شنوند می فهمند که مهمانی بس عزیز دارند.
پس سرهای خود را بالا می گیرند و با پیامبر سخن می گویند و او و امّت او را به همه خوبی ها بشارت می دهند.
آنجا را نگاه کن!
این پیرمرد کیست که بر روی صندلی خود نشسته است؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_خدّامیان_آرانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
🌷 @Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_دو🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به راستی او کیست که ه
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_سه🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دقت کن، چون به سمت راست خود نگاه می کند، خنده بر لب های او می نشیند!
و چون به سمت چپ خویش نگاه می کند اشک در چشمانش حلقه می زند!
به راستی او کیست؟
همین سؤال را پیامبر از جبرئیل می کند.
و جبرئیل جواب می دهد: «این حضرتی آدم است، که چون سعادت یکی از فرزندان خویش را می بیند شاد می شود و می خندد.
و چون گمراهی یکی از آنان را مشاهده می کند غمگین می شود و گریه می کند».
درهای آسمان دوم باز شده است...
خداوند چهل نور دیگر به مَحْمل پیامبر می افزاید.
در آسمان دوم هم چون فرشتگان، این محمل نورانی را می بینند به سجده می روند و می گویند: «این نور چقدر به نور خدای ما شبیه است».
و جبرئیل فریاد می زند: «أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ الا اللّه، أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ الاّ اللّه».
فرشتگان چون صدای جبرئیل را می شنوند او را می شناسند و به او می گویند: «همراه تو چه کسی است؟».
و جبرئیل به آنان خبر می دهد که پیامبر آخر الزمان به آسمان آنها آمده است.
پس فرشتگان به سوی پیامبر می شتابند و عرض سلام و ادب می کنند و از او می خواهند تا سلام آنها را به حضرت علی(ع) برساند.
پیامبر سؤال می کند: «مگر شما او را می شناسید؟».
و آنان جواب می دهند: «چگونه
او را نشناسیم و حال آنکه خداوند در مورد او از ما پیمان گرفته است و ما هر روز پنج بار، به صورت شیعیان او، نگاه می کنیم».
پیامبر می خواهد به سوی آسمان سوم حرکت کند.
چهل نور دیگر بر مَحْمل پیامبر اضافه می شود.
آری، مَحْملی با صد و بیست نور می آید...
ملائکه چون عظمت این نور را می بینند همگی به سجده می روند و همان کلام فرشتگان آسمان اول و دوم را تکرار می کنند که این نور چقدر به نور خدای ما شبیه است!
جبرئیل فریاد می زند: «أشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلا اللّه وَ أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوال الله»
و این چنین است که فرشتگان می فهمند که حضرت محمد آمده است!
پس همه به او خوش آمد می گویند: «خوش آمدی ای محمد ای خاتم پیامبران».
و جملگی براو سلام می کنند و از او در مورد حضرت علی(ع) سؤال می کنند.
پیامبر از آنان می پرسد: «مگر شما علی(ع) رامی شناسید؟».
آنان در جواب می گویند: «چگونه علی را نشناسیم در حالی که ما چون بر گرد «بیت المعمور» طواف می کنیم نام او و فرزندان و شیعیان او را می بینیم که بر آن خانه نوشته شده است».
آیا می دانی «بیت المعمور» کجاست؟
بیت المعمور، در آسمان چهارم قرار دارد و کعبه فرشتگان است و درست بالای کعبه قرار دارد و همواره فرشتگان دور آن طواف می کنند.
آیا اسم من و تو هم بر بیت المعمور نوشته شده است؟
آری، فرشتگان هر سال، دور نام شیعیان، طواف می کنند!
ای امیر مؤمنان، جانم فدای تو باد که خدا چه مقامی به شیعیانت داده است!
پیامبر به سوی آسمان چهارم بالا می رود.
چهل نور دیگر بر مَحْمل پیامبر اضافه می شود.
و پیامبر به این آسمان وارد می شود.
تمام فرشتگان جمع می شوند و گرد پیامبر حلقه زده و سلام می کنند.
و همه، از حضرت علی(ع) جویا می شوند.
آنان به پیامبر خبر می دهند که هر روز جمعه، در کنار بیت المعمور، اسم حضرت علی(ع) و شیعیان او برای آنان خوانده می شود.
پیامبر را نگاه کن!
او با شنیدن این سخن به سجده شکر می رود.
آیا تو نمی خواهی سجده شکر کنی!
شکر اینکه نام تو نیز هر روز جمعه، برای این فرشتگان خوانده می شود!
پیامبر هنوز در سجده است!
خطاب می رسد: «ای محمد! سر خود را بالا بگیر و نگاه کن».
و اکنون نگاه پیامبر به بیت المعمور می افتد.
خانه چهار گوش درست مثل کعبه!
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_سه🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دقت کن، چون به سمت راس
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_چهار🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
و پیامبر بر گرد آن طواف می کند.
و دوباره خطاب می رسد: «ای محمد! دست خود را به سوی بالا بگیر».
و پیامبر دست راست خود را بلند می کند و از عرش خدا، آبی نازل می شود و در دست او قرار می گیرد.
و اکنون پیامبر با این آب وضو می گیرد.
گوش کن!
مثل اینکه صدای اذان می آید...
آری، این جبرئیل است که اذان می گوید.
فرشتگان همه، پشت سر رسول خدا صف می بندند و نماز بر پامی شود.
بعد از نماز، پیامبر به سیر در آسمان چهارم می پردازد.
آنجا را نگاه کن!
آن فرشته را می بینی که بر تختی بزرگ نشسته است!
صد و چهل میلیون فرشته گوش به فرمان اویند!
نمی دانم چه می شود که حکمفرمایی این فرشته در چشم پیامبر بزرگ جلوه می کند.
جبرئیل چون این را می بیند فریاد می زند: «برخیز!».
اینجاست که این فرشته به احترام پیامبر بر می خیزد و می ایستد
آن طرف را نگاه کن!
یک منبر از نور!
یک نفر بر بالای آن نشسته است و دیگر فرشتگان چشم به او دوخته اند.
پیامبر از جبرئیل سؤال می کند که او چه کسی می باشد.
جبرئیل پاسخ می دهد: «ای پیامبر خودت می توانی نزدیک بروی و او را ببینی!».
پیامبر به سوی آن جمع حرکت می کند.
آیا موافقی من و تو هم به آنجا برویم.
پیامبر نزدیک می شود.
اما او چه می بیند؟
حضرت علی(ع) را می بیند که بالای منبر نشسته است!
پیامبر خطاب به جبرئیل می کند: «ای جبرئیل! برادرم علی، زودتر از من به آسمان چهارم آمده است؟».
جبرئیل عرضه می دارد: «این که علی(ع) نیست! این فرشته ای است که به شکل حضرت علی(ع) می باشد! ای پیامبر، فرشتگان این آسمان، آرزوی دیدار حضرت علی(ع) را داشتند و برای همین به خداوند عرضه داشتند: بار خدایا، چگونه است که انسان ها هر صبح و شام علی(ع) را ببینند و ما از دیدن او محروم باشیم؟ پس خداوند این
فرشته را از نور حضرت علی(ع)، و به شکل او آفرید و هر روز هفتاد هزار فرشته او را زیارت می کنند».
پیامبر به آسمان پنجم می رود...
او از آسمان ششم نیز می گذرد و وارد آسمان هفتم می شود.
دریاهایی از نور را می بینی که چگونه چشمها را خیره می کند.
فرشته ای از عرش الهی به آسمان هفتم می آید.
او برای اولین بار است که به آسمان هفتم نازل می شود.
و وارد آسمان هفتم می شود.
دریاهایی از نور را می بینی که چگونه چشمها را خیره می کند.
فرشته ای از عرش الهی به آسمان هفتم می آید.
او برای اولین بار است که به آسمان هفتم نازل می شود.
او آمده است تا مؤذن پیامبر باشد.
اللّه اکبر اللّه اکبر...
اذان که تمام می شود، صف های نماز فرشتگان بسته می شود.
جبرئیل می گوید: «نماز را آغاز کن که پشت سر تو آن قدر فرشتگان صف بسته اند که عدد آنها را فقط خدا می داند».
پیامبر به او می فرماید: «من بر تو هم مقدم شوم؟».
جبرئیل پاسخ می دهد: «خدا پیامبرانش را بر همه فرشتگان برتری داده است و به تو مقامی مخصوص عنایت کرده است».
و نماز به امامت پیامبر برگزار می گردد.
پیامبر به سیر خود در آسمان هفتم ادامه می دهد.
همه فرشتگان به پیامبر عرضه می دارند: «ای محمد، حجامت کن و أمّت خویش را به حجامت دستور ده».
من خیلی روی این موضوع فکر کردم!
مگر فرشتگان در این حجامت چه خیر و برکتی را می بینند که در چنین شب مهمی، پیامبر را به آن توصیه می کنند.
من از جامعه پزشکی می خواهم که در این قسمت، توجّه بیشتری داشته باشند و با تحقیقات خود پرده ازاین راز مهم بردارند!
اکنون پیامبر می خواهد به سوی عرش خدا صعود کند...
خداوند دستور می دهد تا دو نهر برای پیامبر در آسمان هفتم جاری شود.
نهر کوثر و نهر رحمت!
این دو نهر از میان درّ و یاقوت می گذرند و چقدر خوشبو هستند.
پیامبر از نهر کوثر مقداری می آشامد، آبی شیرین تر از عسل!
و آنگاه در نهر رحمت، غسل می کند.
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_سوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_چهار🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 و پیامبر بر گرد آن ط
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_چهارم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پیش_به_سوی_عرش_الهی
پیامبر وارد عرش الهی می شود.
نگاه پیامبر به ستون های عرش می افتد و بر روی آن نوشته هایی می بیند: «لا إلهَ الاّ اللّه، مُحَمدٌ رَسُولُ اللّه عَلی بن أبی طالِبٍ أمیرُ المُؤمنین».
آری توحید و نبوّت و امامت، بر ستون های عرش نوشته شده است.
پیامبر نگاهش به گوشه ای دیگر از عرش می افتد.
حضرت علی(ع) را می بیند که به نماز ایستاده است!
پیامبر: سوال می کند: «ای جبرئیل! آیا علی(ع) زودتر از من به عرش رسیده است؟».
و جبرئیل جواب می دهد: «نه، این حکایتی دارد! خداوند، در بالای عرش خود، مدح و ثنای علی(ع) می کرد و بر او، درود می فرستاد!
و عرش خدا، این مدح و ثنا و صلوات را می شنید. اینجا بود که عرش مشتاق شد تا این علی(ع) را ببیند.
آری عرش، بی قرار علی(ع) شده بود! خدا، فرشته ای را به شکل علی(ع) خلق کرد تا عرش به او نظر کند وبه آرامش برسد.
این فرشته دائماً در حال عبادت است. تا روز قیامت، ثواب عبادت او برای شیعیان او نوشته می شود».
آنجا را نگاه کن!
آن فرشته را می گویم که همواره در حال شمردن و حساب کردن است.
جبرئیل او را می شناسد برای همین به پیامبر می گوید:
او فرشته باران است و از اول دنیا تا به حال، حساب همه قطرهای باران را دارد.
پیامبر نزدیک می شود و به او می گوید: «آیا تو تعداد قطره های باران هایی که از اول خلقت تا کنون باریده است می دانی؟».
و آن فرشته جواب می دهد: «آری، یا رسول اللّه، من حتی می دانم که چند قطره باران در دریا چکیده است و چند قطره در خشکی».
پیامبر از حافظه و دقّت این فرشته تعجب می کند.
و چون این فرشته تعجب رسول خدا را می بیند چنین می گوید: «ای رسول خدا! چیزی هست که من با این حافظه و حساب گری قوی، نمی توانم آن را محاسبه کنم! هر گاه گروهی از امت تو جمع شوند و اسم تو را ببرند و بر تو صلوات بفرستند من نمی توانم ثواب آن صلوات را حساب کنم.
خوبِ من، تو هم اکنون بر پیامبر و خاندان پاکش، صلوات بفرست!
الّلهُمّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
و عجل فرجهم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_خدّامیان_آرانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_چهارم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پیش_به_سوی_عرش_الهی پیامبر وارد عرش
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_پنجم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ورود_به_بهشت
اکنون پیامبر می خواهد وارد بهشت شود.
آن هشت در بزرگ را می بینی!
آنها درهای بهشت هستند.
نوشته های روی درهای آن را می بینی!
سعی کن آنها را بخوانی!
«عَلی بن أبی طالب أمیرُ المُؤمنین».
آیا می دانی این جمله را چه موقعی بر درهای بهشت نوشته اند؟
هفتاد هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم(ع).
اکنون پیامبر وارد بهشت می شود...
صدای بلندی در سرتاسر بهشت می پیچد!
پیامبر از جبرئیل سؤال می کند که این صدای کیست؟
و جبرئیل پاسخ می دهد: «این صدای درخت طُوبی است که فریاد شوق سر داده است».
و پیامبر به سوی این درخت پیش می رود.
نگاه کن!
چه درخت با عظمتی است.
اگر پانصد سال زیر سایه آن راه بروی، باز از سایه آن بیرون نمی روی!
هر شاخه آن صد نوع میوه دارد!
هر میوه ای که بخواهی می توانی از آن بچینی!
هرگاه از شاخه آن میوه بچینی، فوری جای آن میوه دیگری سبز می شود.
در همه خانه های بهشتی شاخه ای از آن وجود دارد!
و واقعاً که این درخت چه عظمتی دارد.
به راستی این درخت از کیست؟
پیامبر این سؤال را از جبرئیل می کند.
جبرئیل می گوید: «این درخت، از برادرت علی می باشد».
و جالب است بدانی که اصل این درخت در خانه بهشتی حضرت علی(ع)است!
زیر این درخت چهار نهر جاری است!
نهری از آب گوارا، نهری از شیر، نهری از شراب بهشتی، نهری ازعسل.
پیامبر کنار این درخت می آید.
عجب صفایی دارد این درخت طوبی!
نگاه کن!
درخت طوبی فهمیده است که پیامبر مهمان اوست!
برای همین شاخه ای از آن، جلوی پیامبر می رود!!
و پیامبر دست می برد و میوه ای از میوه های آن را می چیند!
می توانی حدس بزنی که چه میوه ای را پیامبر انتخاب کرده است؟
پیامبر، خرمای تازه را چیده است.
رطبی که از عسل شیرین تر و از مشک خوشبوتر است.
پیامبر به سیر خود در بهشت ادامه می دهد...
آن قصر باشکوه که از یاقوت سرخ ساخته شده است را می بینی!
ای جبرئیل، این قصر از کیست؟
جبرئیل می گوید:«این قصر از کسی است که سخنش نیکو باشد و زیاد روزه بگیرد و مردم را غذا دهد و شب هنگام که مردم در خواب هستند نماز شب بخواند».
و آنجا را نگاه کن!
فرشتگان مشغول ساختن ساختمانی هستند!
آیا به آنان "خسته نباشید" نمی گویی؟
خسته نباشید!
آنان چه سخت مشغول کار خویش هستند...
نگاه کن!
چرا آنان دیگر کار نمی کنند؟
پیامبر جلو می رود و سؤال می کند شما چرا کار خود را رها ساختید؟
آنان می گویند: «این خانه را برای مؤمنی می سازیم و هرگاه آن مؤمن به ذکر خدا مشغول باشد، مصالح به ما می رسد، امّا اگر از یاد خدا غافل شود، مصالحی به ما نمی رسد و کار ما تعطیل می شود».
آن قصرهای بهشتی را نگاه کن که بسیار زیبا است و از پنجره های آن می توانی همه بهشت را ببینی.
این قصرها از کیست؟
جبرئیل می گوید: «این قصرهای زیبا از آنانی است که خشم خود را فرو خورند و مردم را عفو کنند».
پیامبر همچنان در بهشت به سیر خود ادامه می دهد...
به به! عجب بوی خوشی می آید!
این بوی خوش از چیست که تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه پیدا کرده است؟
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_پنجم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #ورود_به_بهشت اکنون پیامبر می خواهد و
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_پنجم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پیامبر مدهوش این بو شده است.
برای همین از جبرئیل سؤال می کند: «این عطر خوش چیست؟».
جبرئیل می گوید: «این بوی سیب است! سیصد هزار سال پیش، خدای متعال، سیبی با دست خود آفرید. ای محمد! سیصد هزار سال است که این سؤال برای ما بدون جواب مانده است که خداوند این سیب را برای چه آفریده است؟».
و ناگهان دسته ای از فرشتگان نزد پیامبر می آیند.
آنان همراه خود همان سیب را آورده اند!
پس خطاب به پیامبر می گویند: «ای محمد! خدایت سلام می رساند و این سیب را برای شما فرستاده است».
آری، پیامبر ما، مهمان خدا شده است و خدا می داند از مهمان خود چگونه پذیرایی کند.
خداوند، سیصد هزار سال قبل، هدیه پیامبر خود را آماده کرده است.
هدف خدا از خلقت آن سیب خوشبو چه بود؟
به نظر شما آیا فرشتگان به جواب سؤال خود رسیدند؟.
باید صبر کنی تا پیامبر این سیب را تناول کند و از آن حضرت زهرا(س)، پا به عرصه گیتی گذارد، آن وقت، رازِ خلقت این سیب
برایت معلوم می شود.
حتماً شنیده ای پیامبر بارها و بارها حضرت زهرا(س) را می بوسید؟
و عایشه (همسر پیامبر) که این منظره را می دید زبان به اعتراض گشود.
یک روز پیامبر به او فرمود: «فاطمه من از آن میوه بهشتی خلق شده است، من هرگاه دلم برای بهشت تنگ می شود فاطمه ام را می بویم و می بوسم».
چرا که فاطمه من بوی بهشت می دهد!
آیا اجازه می دهی کلامی را به رسول خدا بگویم:
ای رسول خدا!
تو می آمدی و زهرا را می بوسیدی و از او بوی بهشت استشمام می کردی ولی چه شد که بعد از رفتنت، میخِ درب خانه همان جایی را بوسه زد که تو بارها و بارها می بوسید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_خدّامیان_آرانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_پنجم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پیامبر مدهوش این بو
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_ششم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گذر_از_ملکوت
پیامبر از بهشت عبور می کند و به ملکوت أعلی می رسد.
او می بیند که فرشتگان در اینجا، دعائی را با هم زمزمه می کنند: «بار خدایا! حاجت ما را برآورده کن!».
برای من خیلی جالب است که بدانم حاجت این فرشتگان چیست؟
گوش کن!
می توانی دعای آنها را بشنوی: «بار خدایا، راهی برای ما قرار ده تا ما هم علی(ع) را ببینیم».
آیا می دانی در ملکوت، «لوح محفوظ» نگهداری می شود.
در این لوح، به دستور خداوند مطالب مهمی نوشته شده است.
عده ای از فرشتگان، مسئول نگهداری این لوح هستند.
آنان به پیامبر این چنین می گویند: «ای پیامبر، ما در این لوح این جمله را خوانده ایم: علی از هر گونه خطایی، به دور است».
آنجا را نگاه کن!
چه جمعیت بزرگی از فرشتگان جمع شده اند.
چه خبر است!
گویا مجلسی در اینجا بر پا شده است.
چه کسی سخنران است؟
یکی از فرشتگان، بر بالای منبر نشسته و دارد سخن می گوید.
بیا برویم و ببینیم چه می گوید.
او می گوید: «صلوات و درود خدا بر علی(ع) باد که همه خوبی ها در او جمع شده است».
آری، اینجا هم سخن از فضائل مولایمان علی(ع) می باشد.
آیا سخن فرشتگان را می شنوی که چنین دعا می کنند: «بار خدایا! تو را به حق علی(ع) قسم می دهیم و ما با محبت علی(ع)، به تو تقرب می جوییم».
و پیامبر به سوی«سِدْرَةُ الْمُنْتَهی» می رود.
آیا «سدره منتهی» را می شناسی؟
درخت بزرگی که در ملکوت اعلی است و هزاران فرشته در اطراف آن هستند.
اما چرا این درخت را به این نام می خوانند؟
چون این درخت آخرین ایستگاه است!
پیامبران و فرشتگان تا اینجا بیشتر نمی توانند جلو بیایند.
به این درخت که برسی، هر کس که باشی باید متوقف شوی!
اینجا آخر خط است.
جبرئیل خطاب به پیامبر نموده و عرضه می دارد: «ای محمد! این صدای خداوند است که می گوید: مهربانی من بر غضبم سبقت گرفته است».
و اینجاست که پیامبر عرضه می دارد: «بار خدایا، عفو و بخشش تو را می طلبم».
اکنون دیگر موقع خداحافظی است!
جبرئیل با پیامبر خداحافظی می کند.
جبرئیل از مکه تا اینجا همراه پیامبر آمده است ویک همسفر خوب برای پیامبر بوده است اما چرا رفیق نیمه راه می شود؟
پیامبر به او می فرماید: «چرا همراه من نمی آیی؟».
جبرئیل عرضه می دارد: «اگر به اندازه سر سوزنی جلوتر بیایم، پرو بال من می سوزد».
و جبرئیل کنار سدرة المنتهی منتظر پیامبر می ماند تا او برگردد.
و پیامبر به سفر خود ادامه می دهد...
این کیست که سخن می گوید؟
این سدرة المنتهی است که به اذن خدا به سخن آمده است و به پیامبر چنین می گوید: «تا به حال کسی از من عبور نکرده است».
او به نهری از نور می رسد
هیچ کس تا به حال از این نهر عبور نکرده است!
اکنون او به هفتاد هزار حجاب (پرده های از نور) می رسد که از هر حجاب تا حجاب دیگر پانصد سال راه است!
و پیامبر داخل این حجاب ها می شود.
حجاب عزت، حجاب قدرت، حجاب کبریاء، حجاب نور،....
آخرین حجاب، حجاب جلال است.
بر روی هر حجاب، این جملات نقش بسته است: «لا إِلهَ الاّ اللّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه، علی بن أبی طالب أمیرُ المؤمنین».
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_ششم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #گذر_از_ملکوت پیامبر از بهشت عبور می ک
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_هفتم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#در_ساحت_قدس_الهی
پیامبر از حجاب ها عبور می کند و به ساحت قدس الهی می رسد.
شما فکر می کنید اول کلامی که خدا با حبیب خود می گوید چه می باشد؟
لحظه وصال فرا رسیده است و خدا با محبوب خویش خلوت کرده است!
گوش کن!
خداوند پیامبر را خطاب می کند: «ای احمد!».
آیا خداوند است که پیامبر را صدا می زند؟
این صدا که صدای علی(ع) است!!
اینجا حریم قدس الهی است و پیامبر هفت آسمان و عرش و ملکوت و هفتاد هزار حجاب را پشت سر گذاشته است.
پس چرا صدای علی(ع) می آید!
پیامبر عرضه می دارد: «بار خدایا! تو با من سخن می گویی یا این علی است که با من سخن می گوید؟».
خطاب می رسد: «من خدای تو هستم، من مثل و مانندی ندارم. من تو را از نورِ خودم خلق کردم و علی را از نور تو و اکنون که به حضور من آمده ای به قلب تو نظر کردم و دیدم که هیچ کس را به اندازه علی، دوست نداری، برای همین با صدایی همچون صدای علی با تو سخن می گویم تا قلب تو آرام گیرد».
اما اکنون خدا می خواهد اولین فرمان ملکوتی خود را به حبیب خود بدهد: «ای محمد! اکنون به زمین نگاه کن».
چرا خدا چنین فرمانی می دهد!
پیامبر، از زمین به اینجا آمده است!
مگر در زمین چه خبر است؟
و پیامبر نگاه می کند!
بین پیامبر و زمین، هزاران هزار پرده و حجاب است.
همه این پرده ها کنار می رود!
درهای هفت آسمان باز می شود.
و پیامبر چه می بیند؟
علی(ع) را می بیند که نگاه خویش به سوی آسمان دارد!
خدایا من چگونه بنویسم؟
چه بگویم؟
در این کار چه رازی نهفته است؟
آیا حضرت علی(ع)، دلش برای پیامبر تنگ شده است؟
آیا خدا می خواهد پیامبر خویش را خوشحال کند؟
شاید خدا می داند که هیچ چیز مثل دیدار حضرت علی(ع)، پیامبر را خوشحال نمی کند برای همین می خواهد دل حبیب خود را این گونه شاد کند.
آیا موافقی سخن خود رسول خدا را برایت نقل کنم: «علی را دیدم که سرش را به سوی من بالا گرفته است!
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_هفتم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #در_ساحت_قدس_الهی پیامبر از حجاب ها ع
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فصل_هفتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پس با او سخن گفتم و او هم با من سخن گفت».
نمی دانم میان پیامبر و حضرت علی(ع)، چه سخنانی رد و بدل شد.
و چون سخن آن دو تمام می شود، خداوند، پیامبر را خطاب قرار می دهد: «ای محمد! من علی را جانشین تو قرار دادم! همین الان این مطلب را به علی بگو زیرا که او اکنون سخن تو را می شنود».
پس پیامبر این تصمیم خداوند را به حضرت علی(ع) اعلام می کند.
و آنگاه خداوند به همه فرشتگان دستور می دهد به حضرت علی(ع) سلام کنند و به او تبریک بگویند.
و اینک بین خدا و حبیبش سخنانی رد و بدل می شود:
ـ ای محمد، چه کسی از بندگان مرا بیشتر دوست داری؟
ـ بار خدایا، تو خود بر قلب من آگاهی داری.
ـ آری، من می دانم، ولی اکنون می خواهم که از زبان تو بشنوم!
ـ پسر عمویم علی را بیش از همه دوست دارم.
و اینجاست که خداوند پیامبر را به دوست داشتن حضرت علی(ع) امر می کند و به او خطاب می کند: «آنانی که علی را دوست دارند دوست بدار».
و اکنون خداوند وعده شفاعت شیعیان حضرت علی(ع) را به پیامبر می دهد.
اینجاست که پیامبر به سجده می رود.
نمی دانم چقدر وقت در سجده شکر باقی می ماند.
و بار دیگر خطاب می رسد: «ای محمد! من علی أعلی هستم، من بودم که نام خویش را برای برادر تو برگزیده ام و او را علی نام نهاده ام».
«اگر بنده ای از بندگان من، به مقدار بسیار زیاد، عبادت مرا بکند اما ولایت علی را قبول نکند، او را به جهنم می افکنم.
هر کس او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس معصیت او کند معصیت مرا کرده است».
«علی صاحب پرچم حمد در روز قیامت است، علی صاحب حوض کوثر است، اوست که مؤمنان را از آب گوارای آن سیراب می سازد، من با خود عهد کرده ام که دشمنان علی، از آن آب، نیاشامند».
و بار دیگر خطاب می رسد: «ای محمد! تو بنده من هستی و من خدای تو! پس مرا عبادت کن و به من توکل نما! تو نور من در میان بندگانم هستی! من کرامت خویش را برای أوصیای تو قرار دادم».
پیامبر عرضه می دارد: «أوصیای من، چه کسانی هستند؟».
خطاب می رسد: «نام آنان بر عرش نوشته شده است».
پس پیامبر به عرش نگاه می کند و نام دوازده امام را می یابد،اول آنها علی(ع) و آخر آنها مهدی(ع).
اکنون خطاب می رسد: «اینان حجت های من بر مردم هستند! من دین خود را به وسیله آنان ظاهر می کنم و زمین را به وسیله آخرین آنها پاک می گردانم. و شرق و غرب زمین را به زیر فرمان او در می آورم».
«ای محمد! تو همچون تنه درختی هستی که علی، ریشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسین، میوه های آن می باشند».
و اکنون خدا برای امت پیامبر، نماز واجب می کند تا به وسیله آن به قرب خدا برسند.
پس خطاب می رسد: «من برای أمّت های پیامبران دیگر، پنجاه رکعت نماز، واجب کرده بودم.
اما اکنون به أمّت تو تخفیف می دهم.».
«برای آنان نمازهای پنج گانه قرار می دهم ولی این نمازها، ثواب پنجاه رکعت نماز را دارد.
و تمام زمین را برای أمّت تو، محل عبادت قرار می دهم».
و سخن های محرمانه دیگری میان خدا و پیامبر رد و بدل شد که خداوند پیامبر خود را امر به مخفی نمودن آن نمود.
و برای همین آن گفتگوها به رازی میان خدا و رسولش تبدیل شد و هیچ کس از آن خبر ندارد.
همفسر خوبِ من، آیا می خواهی بدانی خدا، چقدر مولای تو را دوست دارد؟
خداوند خطاب به پیامبر خود کرد و فرمود: «سلام مرا به علی برسان».
و آخرین سخن خدا این بود: «ای ابا القاسم! خوش آمدی! خوشا به حال تو و پیروان تو!».
#مهدی_خدّامیان_آرانی
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_هفتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پس با او سخن گفتم و
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قسمت_هشتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پایان_سفر_آسمانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اکنون لحظه بازگشت است!
پیامبر باید هفتاد هزار حجاب را پشت سر بگذارد تا دوباره به جبرئیل برسد.
اما پیامبر از هر حجاب که می گذرد صدایی را می شنود: «ای محمد! علی را دوست داشته باش».
همسفرِ خوب من، اکنون دیگر می دانی که چرا پیامبر ما، این قدر به حضرت علی(ع) عشق و علاقه می ورزید، زیرا در شب معراج، خداوند هفتاد هزار بار به او توصیه کرده است که محبّت علی(ع) به دل داشته باش.
عزیزم، می دانم که اشک شوق در چشمت حلقه زده است، همانطور که وقتی من این سطرها را برایت می نوشتم اشکم جاری شد.
وقتی که انسان این مطالب را می خواند تازه می فهمد که عشق چه مولای عزیزی را به دل دارد!
جبرئیل در انتظار پیامبر است.
و پیامبر از آخرین حجاب هم بیرون می آید.
جبرئیل خطاب می کند:
«دوست من، خوش آمدی! بگو بدانم میان شما و خدا چه گذشت؟».
پس پیامبر مقداری از آنچه گذشته بود را برای جبرئیل می گوید.
جبرئیل از آخرین سخن خدا سؤال می کند.
و پیامبر فرمود که آخرین سخن خدا این بود: «ای اباالقاسم، خوش آمدی، خوشا به حال تو و پیروان تو».
و جبرئیل عرضه داشت: «خدا تو را «ابا القاسم» خطاب کرد چرا که تو روز قیامت، رحمت را بین بندگان تقسیم می کنی».
آری! قاسم یعنی تقسیم کننده!
ابا القاسم، کسی است که روز قیامت، مهربانی خدا را میان بندگان تقسیم می کند!
و جبرئیل افزود: «گوارایت باد ای دوست من! به خدا قسم آنچه خدا به شما عنایت کرد به هیچ کسی قبل از تو نداده است».
و اکنون جبرئیل و پیامبر با هم به سوی «سدره منتهی »می روند.
آنجا چه خبر است؟
فرشتگان ایستاده اند و همه به پیامبر تبریک می گویند.
تبریک به پیامبر به خاطر اینکه جانشین او معین شده است و خداوند او و علی(ع) را مورد کرامت خود قرار داده است.
و پیامبر آسمان ها را یکی بعد از دیگری پشت سر می گذارد و به سوی زمین می آید.
به هر آسمانی که می رسد اهل آن آسمان می گویند: «وقتی به زمین بازگشتی، سلام ما را به علی و شیعیان او برسان».
و تو که این کتاب را تا به اینجا خواندی، بدان این کتاب، وسیله ای شد تا آن سلام اهل آسمان ها، امروز به تو برسد، چرا که در این کتاب، سخنان رسول خدا را شنیدی و خواندی.
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#مهدی_خدّامیان_آرانی
💐💐💐💐💐💐💐
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #قسمت_هشتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پایان_سفر_آسمانی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اکن
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قسمت_هشتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت_دوم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پیامبر دیگر به نزدیکی های شهر مکه رسیده است.
دیگر چیزی تا اذان صبح نمانده است.
پیامبر می خواهد از جبرئیل، خداحافظی کند.
آیا پیامبر از جبرئیل تشکر می کند؟
پیامبر به او می فرماید: «آیا کاری داری که من آن را انجام دهم».
خوب دقت کن، جبرئیل در این سفر دور و دراز، همراه پیامبر بوده است و اکنون می خواهد مزد خود را از پیامبر بگیرد.
به نظر شما او چه مزدی از پیامبر می گیرد؟
جبرئیل می گوید: «حاجت من این است که سلام مرا به خدیجه برسانی».
عجب، سلام به حضرت خدیجه(س) این قدر ارزش دارد!
خوبِ من، یادت باشد وقتی که به مکه سفر کردی به قبرستان «ابو طالب» برو و به خدیجه کبری(س) سلام بنما (چرا که قبر آن بانوی بزرگ اسلام آنجاست).
جبرئیل به آسمان بر می گردد.
و چون پیامبر با حضرت علی(ع) روبرو می شود به او می فرماید: «علی جان، آیا تو را بشارت بدهم؟ حضرت موسی و عیسی و همه انبیاء الهی، در مورد تو سخن می گفتند و توصیه تو را به من می کردند».
و اینجاست که حضرت علی(ع) اشک شوق می ریزد و چنین می گوید: «حمد خدائی را که مرا فراموش نکرد».
نگاه به دست پیامبر کن!
دو «صحیفه» می بینی!
آری، دو لیست که پیامبر از آسمان آورده است.
اینها سوغاتی شب معراج است که خدا به پیامبر داده است.
بر روی یکی از آنها نام اهل بهشت نوشته شده است و بر روی دیگری نام اهل جهنم.
پیامبر آنها را به حضرت علی(ع) می دهد...
آری، به راستی که حضرت علی(ع) قسیم النار و الجنة، تقسیم کننده بهشت و جهنم می باشد.
اکنون، حکایت معراج پیامبر را به پایان می بریم.
بار خدایا! از این که محبّت حضرت علی(ع) را در قلب ما قرار دادی از تو ممنونیم.
از این که چون فضائل آن حضرت را می شنویم، غرق شادی می شویم، تو را سپاس می گوییم.
خودت در شب معراج به پیامبرت فرمودی که دوستان علی(ع) را دوست داری!
تو خود شاهدی که ما محبت به مولایمان را با هیچ چیز عوض نمی کنیم.
تو به ما سرمایه ای ارزانی داشته ای که ارزش آن را از تمام دنیا بیشتر می دانیم.
کاری کن که لحظه مرگ، چشم ما به جمال آن مولای مهربان روشن شود و آن وقت است که مرگ برایمان از عسل شیرین تر است!
#پایان 💐💐💐💐💐💐💐
#مهدی_خدّامیان_آرانی
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@Mahfeloshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝