eitaa logo
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
117 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
686 ویدیو
94 فایل
《مراقبه کلید رسیدن به لقاءالله است.» ارتباط با خادم محفل جهت انتقادات و پیشنهادات، سفارش طراحی و... آی دی: ⁦🔰 @Mohammad_bagher
مشاهده در ایتا
دانلود
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#قصه_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #قسمت_اول🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #آغاز_سفر_معراج🌹🌹🌹🌹🌹 از خیلی ها سؤال کرد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خداوند می خواهد تا همه اهل آسمان ها به فیض دیدن رسول خدا برسند. او می خواهد تا فرشتگانی که در آسمان ها هستند از برکت وجود پیامبر استفاده کنند. آری، فرشتگان مدت ها است که در انتظار چنین شبی بوده اند. شبی که عزیزترین پیامبر خدا به آسمان ها می آید. جبرئیل، «بُراق» را می آورد. حتماً می گویی «بُراق» چیست؟ براق، مرکبی بهشتی است که خدا برای پیامبر آماده نموده تا پیامبر ما بر آن سوار شود و سفر خود را آغاز کند. من نمی دانم در وصف این براق چه بگویم؟ اگر اجازه بدهی سخن خود رسول خدا را برایت نقل کنم که فرمود: «خدا براق را برایم آماده ساخت که از دنیا و آنچه در دنیا می باشد،بهتر است». و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل! بُراق، همچون اسب بهشتی، دو بال دارد و با سرعت برق پرواز می کند و می تواند تمام دنیا را در یک چشم به هم زدن بپیماید. براق، بسیار نورانی است و خداوند او را به انواع جواهرات بهشتی، زینت نموده است. او مرکب مخصوص حضرت محمد است و تا به حال هیچ کسی بر آن، سوار نشده است گوش کن! براق، با پیامبر سخن می گوید: «ای پیامبر به من قول بده که روز قیامت، مرکبی جز من نداشته باشی». و پیامبر به او قول می دهد که روز قیامت هم "براق"، مرکب او باشد. و آن گاه سفر آغاز می گردد... آن جا را نگاه کن! آن زن آرایش کرده، این جا چه می کند؟ او برای چه جلو راه پیامبر آمده است؟ گوش کن! اما پیامبر به او توجهی نمی کند. آیا شما می دانید آن زن کیست؟ آیا می خواهید نام او را برای شما بگویم؟ نام او «دنیا» است. اما چرا پیامبر جواب او را نداد؟ اگر پیامبر امشب با «دنیا» سخن می گفت، تمام أمّت او، عاشق دنیا می شدند و همواره دنیا را بر آخرت ترجیح می دادند. پیامبر به سفر خویش ادامه می دهد... صدای ترسناکی به گوش می رسد! این صدای چیست؟ جبرئیل این چنین پاسخ می دهد: «هفتاد سال قبل سنگ بزرگی، به داخل جهنم انداخته شد و اکنون آن سنگ به قعر جهنم رسید و این صدا، صدای برخورد آن سنگ با قعرِ جهنم بود». خدایا از شرّ آتش جهنم به تو پناه می بریم. سفر ادامه پیدا می کند تا اینکه جبرئیل به براق دستور می دهد که توقف کند و جبرئیل با پیامبر سخن می گوید: «پیاده شو و نماز به جا بیاور! اینجا سرزمین پاکی است که بعداً به آن مهاجرت خواهی کرد. اینجا مدینه است». و پیامبر از براق پیاده می شود و نماز می خواند. حتماً می دانی که پیامبر در شهر مکه زندگی می کند و هنوز به «یثرب» هجرت نکرده است. اما این سرزمین آنقدر مقام و منزلت دارد که پیامبر، امشب اینجا نماز می خواند. بی جهت نیست که تو هم چون پا بر سرزمین مدینه می گذاری دلت بی قرار می شود! و واقعاً چه جای دنیا را با مدینه عوض می کنی! سفر ادامه پیدا می کند... بعد از مدتی جبرئیل می گوید: «ای رسول خدا! آیا می دانی اکنون کجا هستی؟ الان مقابل مسجد کوفه هستی». جبرئیل محل مسجد کوفه را نشان پیامبر می دهد و می گوید: «اینجا جائی است که حضرت آدم و همه پیامبران، در آن نماز خوانده اند». و پیامبر نیز در اینجا نماز می خواند. تو خوب می دانی که اینجا یک بیابان است. هنوز شهر کوفه بنا نشده است و اثری هم از مسجد نیست! اما اینجا مکان مقدسی است که بعدها در آن مسجد کوفه بنا خواهد شد. مسجدی که اگر در آن نماز واجب خویش را بخوانی خدا ثواب حج واجب به تو می دهد و اگر نماز مستحب بخوانی ثواب حج واجب به تو می دهد واگر نماز مستحب بخوانی ثواب عمره خواهی داشت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ____________ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @Mahfeloshohada ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #قسمت_دوم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت_اول🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #اینجا_بیت_المقدس_است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 امشب، حضرت محمد، امام جماعت همه انبیاء شده است. نماز تمام می شود. این سخن خداست که به گوش پیامبر می رسد: «ای محمد! از آنان سؤال کن که به چه چیزی مبعوث شده اند؟». و حضرت محمد از جا بر می خیزد و خطاب به پیامبران می کند: «شما به چه چیزی مبعوث شدید؟». و آنان جواب می دهند: «ما به خداپرستی و نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب(ع)، مبعوث شدیم». پیامبر از راه دوری آمده است. برای همین برای پیامبر، نوشیدنی می آورند آب و شیر و... پیامبر شیر را انتخاب می کند. نگاه کن! آن فرشته را می گویم که به سوی پیامبر می آید. او خدمت پیامبر می رسد! سلام می کند و در حالی که کلیدهای همه گنج های دنیا را به پیامبر عرضه می کند، می گوید: «خداوند به من مأموریت داده است تا این کلیدها را به شما بدهم و شما می توانید آن را قبول نموده و یا آن را رد کنید». اما پیامبر آن کلیدها را قبول نمی کند، زیرا او می خواهد پیامبری باشد که چون بندگان زندگی کند. در این میان چشم پیامبر به صخره ای در بیت المقدس می افتد. و بر روی آن نوشته ای می بیند. به نظر شما آن بر روی آن صخره چه چیزی نوشته شده است؟ این جملات را با دقت بخوان: «لا الهَ إلاّ اللّه، وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه، أیدْتُهُ بِوزیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ. خدائی جز اللّه نیست، محمد رسول خداست و من او را به وسیله وزیرش یاری کردم». و تو خود می دانی که منظور از وزیر پیامبر در این جا چه کسی می باشد. آری، او علی بن أبی طالب(ع) است. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @Mahfeloshohada ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_پنجم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #ورود_به_بهشت اکنون پیامبر می خواهد و
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پیامبر مدهوش این بو شده است. برای همین از جبرئیل سؤال می کند: «این عطر خوش چیست؟». جبرئیل می گوید: «این بوی سیب است! سیصد هزار سال پیش، خدای متعال، سیبی با دست خود آفرید. ای محمد! سیصد هزار سال است که این سؤال برای ما بدون جواب مانده است که خداوند این سیب را برای چه آفریده است؟». و ناگهان دسته ای از فرشتگان نزد پیامبر می آیند. آنان همراه خود همان سیب را آورده اند! پس خطاب به پیامبر می گویند: «ای محمد! خدایت سلام می رساند و این سیب را برای شما فرستاده است». آری، پیامبر ما، مهمان خدا شده است و خدا می داند از مهمان خود چگونه پذیرایی کند. خداوند، سیصد هزار سال قبل، هدیه پیامبر خود را آماده کرده است. هدف خدا از خلقت آن سیب خوشبو چه بود؟ به نظر شما آیا فرشتگان به جواب سؤال خود رسیدند؟. باید صبر کنی تا پیامبر این سیب را تناول کند و از آن حضرت زهرا(س)، پا به عرصه گیتی گذارد، آن وقت، رازِ خلقت این سیب برایت معلوم می شود. حتماً شنیده ای پیامبر بارها و بارها حضرت زهرا(س) را می بوسید؟ و عایشه (همسر پیامبر) که این منظره را می دید زبان به اعتراض گشود. یک روز پیامبر به او فرمود: «فاطمه من از آن میوه بهشتی خلق شده است، من هرگاه دلم برای بهشت تنگ می شود فاطمه ام را می بویم و می بوسم». چرا که فاطمه من بوی بهشت می دهد! آیا اجازه می دهی کلامی را به رسول خدا بگویم: ای رسول خدا! تو می آمدی و زهرا را می بوسیدی و از او بوی بهشت استشمام می کردی ولی چه شد که بعد از رفتنت، میخِ درب خانه همان جایی را بوسه زد که تو بارها و بارها می بوسید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @Mahfeloshohada ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #فصل_هفتم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #در_ساحت_قدس_الهی پیامبر از حجاب ها ع
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پس با او سخن گفتم و او هم با من سخن گفت». نمی دانم میان پیامبر و حضرت علی(ع)، چه سخنانی رد و بدل شد. و چون سخن آن دو تمام می شود، خداوند، پیامبر را خطاب قرار می دهد: «ای محمد! من علی را جانشین تو قرار دادم! همین الان این مطلب را به علی بگو زیرا که او اکنون سخن تو را می شنود». پس پیامبر این تصمیم خداوند را به حضرت علی(ع) اعلام می کند. و آنگاه خداوند به همه فرشتگان دستور می دهد به حضرت علی(ع) سلام کنند و به او تبریک بگویند. و اینک بین خدا و حبیبش سخنانی رد و بدل می شود: ـ ای محمد، چه کسی از بندگان مرا بیشتر دوست داری؟ ـ بار خدایا، تو خود بر قلب من آگاهی داری. ـ آری، من می دانم، ولی اکنون می خواهم که از زبان تو بشنوم! ـ پسر عمویم علی را بیش از همه دوست دارم. و اینجاست که خداوند پیامبر را به دوست داشتن حضرت علی(ع) امر می کند و به او خطاب می کند: «آنانی که علی را دوست دارند دوست بدار». و اکنون خداوند وعده شفاعت شیعیان حضرت علی(ع) را به پیامبر می دهد. اینجاست که پیامبر به سجده می رود. نمی دانم چقدر وقت در سجده شکر باقی می ماند. و بار دیگر خطاب می رسد: «ای محمد! من علی أعلی هستم، من بودم که نام خویش را برای برادر تو برگزیده ام و او را علی نام نهاده ام». «اگر بنده ای از بندگان من، به مقدار بسیار زیاد، عبادت مرا بکند اما ولایت علی را قبول نکند، او را به جهنم می افکنم. هر کس او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس معصیت او کند معصیت مرا کرده است». «علی صاحب پرچم حمد در روز قیامت است، علی صاحب حوض کوثر است، اوست که مؤمنان را از آب گوارای آن سیراب می سازد، من با خود عهد کرده ام که دشمنان علی، از آن آب، نیاشامند». و بار دیگر خطاب می رسد: «ای محمد! تو بنده من هستی و من خدای تو! پس مرا عبادت کن و به من توکل نما! تو نور من در میان بندگانم هستی! من کرامت خویش را برای أوصیای تو قرار دادم». پیامبر عرضه می دارد: «أوصیای من، چه کسانی هستند؟». خطاب می رسد: «نام آنان بر عرش نوشته شده است». پس پیامبر به عرش نگاه می کند و نام دوازده امام را می یابد،اول آنها علی(ع) و آخر آنها مهدی(ع). اکنون خطاب می رسد: «اینان حجت های من بر مردم هستند! من دین خود را به وسیله آنان ظاهر می کنم و زمین را به وسیله آخرین آنها پاک می گردانم. و شرق و غرب زمین را به زیر فرمان او در می آورم». «ای محمد! تو همچون تنه درختی هستی که علی، ریشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسین، میوه های آن می باشند». و اکنون خدا برای امت پیامبر، نماز واجب می کند تا به وسیله آن به قرب خدا برسند. پس خطاب می رسد: «من برای أمّت های پیامبران دیگر، پنجاه رکعت نماز، واجب کرده بودم. اما اکنون به أمّت تو تخفیف می دهم.». «برای آنان نمازهای پنج گانه قرار می دهم ولی این نمازها، ثواب پنجاه رکعت نماز را دارد. و تمام زمین را برای أمّت تو، محل عبادت قرار می دهم». و سخن های محرمانه دیگری میان خدا و پیامبر رد و بدل شد که خداوند پیامبر خود را امر به مخفی نمودن آن نمود. و برای همین آن گفتگوها به رازی میان خدا و رسولش تبدیل شد و هیچ کس از آن خبر ندارد. همفسر خوبِ من، آیا می خواهی بدانی خدا، چقدر مولای تو را دوست دارد؟ خداوند خطاب به پیامبر خود کرد و فرمود: «سلام مرا به علی برسان». و آخرین سخن خدا این بود: «ای ابا القاسم! خوش آمدی! خوشا به حال تو و پیروان تو!». ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @Mahfeloshohada ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
"《 محفل الشهداء و العرفاء 》"
#آغاز_سفر_معراج 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #قسمت_هشتم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #محفل_الشهدا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پایان_سفر_آسمانی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اکن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پیامبر دیگر به نزدیکی های شهر مکه رسیده است. دیگر چیزی تا اذان صبح نمانده است. پیامبر می خواهد از جبرئیل، خداحافظی کند. آیا پیامبر از جبرئیل تشکر می کند؟ پیامبر به او می فرماید: «آیا کاری داری که من آن را انجام دهم». خوب دقت کن، جبرئیل در این سفر دور و دراز، همراه پیامبر بوده است و اکنون می خواهد مزد خود را از پیامبر بگیرد. به نظر شما او چه مزدی از پیامبر می گیرد؟ جبرئیل می گوید: «حاجت من این است که سلام مرا به خدیجه برسانی». عجب، سلام به حضرت خدیجه(س) این قدر ارزش دارد! خوبِ من، یادت باشد وقتی که به مکه سفر کردی به قبرستان «ابو طالب» برو و به خدیجه کبری(س) سلام بنما (چرا که قبر آن بانوی بزرگ اسلام آنجاست). جبرئیل به آسمان بر می گردد. و چون پیامبر با حضرت علی(ع) روبرو می شود به او می فرماید: «علی جان، آیا تو را بشارت بدهم؟ حضرت موسی و عیسی و همه انبیاء الهی، در مورد تو سخن می گفتند و توصیه تو را به من می کردند». و اینجاست که حضرت علی(ع) اشک شوق می ریزد و چنین می گوید: «حمد خدائی را که مرا فراموش نکرد». نگاه به دست پیامبر کن! دو «صحیفه» می بینی! آری، دو لیست که پیامبر از آسمان آورده است. اینها سوغاتی شب معراج است که خدا به پیامبر داده است. بر روی یکی از آنها نام اهل بهشت نوشته شده است و بر روی دیگری نام اهل جهنم. پیامبر آنها را به حضرت علی(ع) می دهد... آری، به راستی که حضرت علی(ع) قسیم النار و الجنة، تقسیم کننده بهشت و جهنم می باشد. اکنون، حکایت معراج پیامبر را به پایان می بریم. بار خدایا! از این که محبّت حضرت علی(ع) را در قلب ما قرار دادی از تو ممنونیم. از این که چون فضائل آن حضرت را می شنویم، غرق شادی می شویم، تو را سپاس می گوییم. خودت در شب معراج به پیامبرت فرمودی که دوستان علی(ع) را دوست داری! تو خود شاهدی که ما محبت به مولایمان را با هیچ چیز عوض نمی کنیم. تو به ما سرمایه ای ارزانی داشته ای که ارزش آن را از تمام دنیا بیشتر می دانیم. کاری کن که لحظه مرگ، چشم ما به جمال آن مولای مهربان روشن شود و آن وقت است که مرگ برایمان از عسل شیرین تر است! 💐💐💐💐💐💐💐 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @Mahfeloshohada ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝