👆
@haghdaily
سوم فروردین: قبل از اینکه بیدار شوم، کمی #بغض کردم! خواب بدی دیدم! خواب دیدم؛ طهرانی [آقا] با قالیباف [مدیریت جهادی] حاضر به اتحاد شدهاند! قطعا وحدت چیز خوبی است، ولی نه تا این حد! تذکرات لازم را دادم! از یامین [پور] خواستم که علیه گروه پایداری موضع بگیرد و حاشیه درست کند! پذیرفتم شیطان [ابلیس] به جلد بعضی جوانان طرفدار ایشان برود! در خواب، نجفی [محمدعلی] هم بود که مدام داشت یاور فشنگها را استاد [میترا] میکرد! ۱۰ تیر شلیک کرد که دهمیاش خورد به سفیدران من و خواب مرا پراند! پاسدارها نیم [رو] آوردند که نخوردم! یکیشان خداحافظی کرد تا برای یکسال محافظ کروبی [آرای باطله] باشد! بغض کردم و تذکرات لازم را دادم! به نمازجمعه رفتم! خطیب محترم، عشقم آیتالله [خامنهای] بود! عشق دیگرم بهشتی [دکتر] نیز بود! در قنوت، چون به عربی سخت بود، با همین زبان فارسی از خدا خواستم که هیچوقت علیه خامنهای [آیتالله] موضع نگیرم ولی وسط دعا بودم که مکبر، تغییر حالت امامجمعه از قنوت را متذکر شد! بغض کردم! تذکرات لازم را در سجده دادم! به جماران برگشتم! در ارتفاعات برف میبارید! برای سوم فروردین کمی عجیب است! عفت از مرا [کش] زنگ زد که فاطی در کانادا نگران حال یاسر در لندن است و او نیز به نوبهی خود نگران حال مهدی در قشم! محسن را از هنگام [جزیره] فراخواندم! آقایان شریعت [مداری] و صفار [هرندی] آمدند! گفتند؛ «در ادارهی سیاسی سپاه، بهتر است کداممان رئیس باشیم؟!» پیشنهاد شورایی را دادم! خانم جلو [دارزاده] و آقای جوب [مح] آمدند و گزارشی از وضع انتخابات دادند! دهن [سرویسها] من در بهرمان بچه بودم که نامزد بودند و الان هم نامزدند! زوج سیاسی هستند! بغض کردم و تذکرات لازم را دادم! محمدعلی [کلی] آمد و چند مشت زد و رفت! آنیلی [ادواردو] آمد و گفت که مادرش از قول پدرزن باجناق زینالدین [زیدان، نه شهیدان مجید و مهدی] شنیده که امام با رهبری بعد از خودشان به شکل شورایی مخالف است! تذکر دادم که سرش به کار خودش باشد! کم مانده دیگو [دست خدا] هم بفهمد که نظر امام روی آیتالله [خامنهای] است! بغض کردم! از پاسدارها خواستم کسی را نفرستند! بهزاد [نبوی] تماس گرفت که روحانی [حسن] خواهان الزامی کردن نمازجماعت در ایران [کاوه] شده! کمی افراط دارد! صیاد [شیرازی] از جبهه تماس گرفت! از خوبان ارتش است! پاسدارها گفتند؛ مقدم [طهرانی] میخواهد بیاید! پذیرفتم! زاده [حاجی] هم همراهش بود! ادعا داشتند؛ موشکی بهزودی پیشرفت ویژه میکند! پذیرفتم ولی با این شرط که برد موشکها #شورایی باشد! بغض کردم!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
👇
👆
@haghdaily
پنجم فروردین: شب در کرخه خوابیدم! نصفشب یک عقرب آمد که نیشم بزند ولی جاخالی دادم! پاسدارها از آمادگی بدنیام لذت بردند! صبح برای نماز [جماعت] بلند شدم! رزمندهها اصرار کردند که نماز را به امامت من بخوانند! پذیرفتم که بپذیرم! حسین [خرازی] آمد که چون مواظب نبودم، او را از فرط تواضع در میان بسیجیها گم کردم! از خدا داشتم میخواستم که هیچوقت راهم از راه سردارانی چون خرازی [آن آستین خالی که با باد تکان میخورد] جدا نشود که عفت از تهران تماس گرفت که محسن در قم، کرولا [تویوتا] گرفته! عیسی [حاج] از بالکن تماس گرفت که حاج [احمد] دلش برای من [اکبر] تنگ شده! بغض کردم و تذکرات لازم را دادم! روحانی [حسن] آمد و خواهان اعدام رزمندههایی شد که دیروز در کرخه بدون تور، والی [بال] بازی میکردند! کمی افراط دارد! تا آمدم از خدا بخواهم که در هیچ انتخاباتی به حسن [شیخ] رأی ندهم، نجفی [محمدعلی] تماس گرفت و مدعی شد که کرونا [ویروس] گرفته! تقاضا داشت برای غلبه بر ویروس [کرونا] ۴۱ تانک از لشکر ۱۴ امام حسین تحویل بگیرد! بیشترین تأکیدش روی این مسئله بود که یگان زرهی لشکر، ابتدا دستهایشان را با آب و صابون شسته و سپس با الکل، تانکها را ضدعفونی کنند! ظهر برای بسیجیها سخنرانی کردم و بعد با پاسدارها به سمت شوش [دانیال] رفتیم! پاسدارها بستنی [هویج] آورند که نخوردم! صیاد [شیرازی] از مقدم [خط] تماس گرفت که در یکی از محورهای فتحالمبین تعدادی شهید دادهایم! بغض کردم! پذیرفتم پاسدارها به اکبر [من] تسلیت بگویند! به خامنهای [آیتالله] زنگ زدم که خبر را به امام [خمینی] ندهیم که فهمیدم حضرت امام پیامشان را هم دادهاند! بغض شدیدی کردم! شب فهمیدم کمی تب دارم! سرفه هم میکنم! مقداری فین کردم و به یاد امیر [کبیر] بغض کردم! دکترها آمدند و احتمال دادند که کرونا [ویروس] گرفته باشم! آزمایش خون گرفتند و رفتند! عفت تماس گرفت که منافقین در تجریش میخواستند فائزه را در کیش و مهدی را در اتریش به کرونا آلوده کنند که تذکرات لازم را دادم! شب به تهران برگشتم و یکراست به جماران رفتم! پاسدارهای امام به پاسدارهای من اجازه ندادند داخل بشوم! تذکر دادم که #ویروس_کرونا ندارم و فقط مقداری زا [آنفلون] دارم! به خانه رفتم! عفت از قم تماس گرفت که ماشینشان را در عوارضی گم کردهاند! دعاهای اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم و هشتم صحیفه [سجادیه] را به شکل شورایی خواندم! پاسدارها متمرکز بر دعای هفتم بودند! تذکر دادم که من، آقای خامنهای را بیشتر از شما دوست دارم و بغض شدیدی کردم!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
خاطرات هاشمی به زبان طنز
#حق ۵
حسین قدیانی:
دوم فروردین: شب خیلی دیر خوابیدم! نمازصبحم نزدیک بود قضا شود که پاسدارها نگذاشتند! با خدا [الله] هستند! تذکرات لازم را دادم! روحانی [برو کار میکن] آمد! مدعی بود که در خدمترسانی، بهترتیب خودش اول است، من دومم، سوم لاری [جانی] و چهارم قالی [باف] که زیر بار نرفتم! حرفش پوچ بود! تنها محاسنش همین ریشی است که خوب اتو میکند! یادم باشد اگر نامزد انتخابات شد، آبرویم را با او معا [مله] نکنم! باقر [قالیباف] را از دوران جبهه میشناسم! تواناییهایی دارد! خلبان است! آقایان قاسم [سلیمانی] و حاجی [زاده] خیلی روی توان مدیریتی #قالیباف اصرار دارند! پاسدارها برای صبحانه چلوکباب آوردند که خوردم! کمی ورزش کردم! عرفات [یاسر] تماس گرفت که محمدعلی نجفی، دو نفربر زرهی حماس را که با زور از طریق لیبی گرفتهایم، برای حفاظت از خودش میخواهد! به تلفات گفتم: «نجفی عاشق اسلحه است ولی در دلش چیزی نیست و کمی هم ضعف در نشانهگیری دارد!» پذیرفتم که بپذیرد! خانم بی [نظیر بوتو] آمد! مذاکرات خوبی داشتیم! عفت از مرا [کش] زنگ زد و نگران بود! دلداری دادم که منافقین نخواهند توانست به بچهها آسیبی برسانند، لذا ما باید جوری محسن، مهدی، یاسر، فاطی و فائزه را تربیت کنیم که آنها هم نتوانند آسیبی به انقلاب بزنند! نپذیرفت که بپذیرم! تذکرات را دادم و با حاج [احمد] به دیدار امام رفتیم! از بازتابهای مثبت پیام نوروزی امام گفتم که خیلی حال نکردند! از مدح و تعریف بدشان میآید! بغض کردم! رادیو سخنان رئیسجمهور [آیتالله خامنهای] را پخش میکرد که امام گفتند: «ایشان واقعا برای رهبری از همه شایستهتر است!» بغض نکردم! پذیرفتم که عادی جلوه کنم! به امام گفتم: «اگر رهبری، شورایی باشد و من گاهی در این شورا باشم و گاهی نباشم، آیا باز هم با شورایی مخالفت میکنید؟!» پذیرفتم که نپذیرند! تذکرات لازم را در دلم نگه داشتم! ظهر جمعی از اقوام رفسنجانی به دیدار من آمدند! با دیدن مادرم بغض کردم! زن خوبی است! بدهیهایی به ایشان دارم! بهشت را زیر پایش تشخیص دادهام! سراغ عفت را گرفت که گفتم رفته کش [مرا] برای رایزنی با زنان کشورهای عدم تعهد در کنسرسیوم اینتلجنت پروداکشن که مادرم خندید! تلویزیون سخنان خامنهای [آیتالله] را پخش میکرد که مادرم گفت: «شنیدهام امام روی ایشان برای رهبری نظر دارند و واقعا نظر درستی هم هست!» از مادرم، خالهنرگس و زن عموابی بهرمانی، نظرشان را دربارهی شورایی پرسیدم که مخالفت کردند! #بغض کردم! شب به منزل آیتالله [خامنهای] رفتم و عید را به شکل شورایی تبریک گفتم! #عاشق ایشان هستم!
#حسین_قدیانی —-چند بار بخوانید—-
@haghdaily
👇
👆
@haghdaily
▪️بیا فضا را کمی تلطیف کنیم! راست است که میگویند مردهها قد میکشند؟
اقلا دروغ نیست! والله من در این ۸ سال، هر میتی را چال کردم، نسبتا قدبلند بوده! احتمالا از لحظهی فوت تا تدفین، باید ۲۰ سانتی اضافه شود به قد میت! ننویسی این را! حالا اینطورها هم نیست...
▪️تا بهحال قبر آدمهای مشهور را هم کندهای؟
نه! من که هیچ کدام از مردههایی که دفن کردهام را نشناختهام تا به حال، ولی کسی که قبر هاشمی رفسنجانی را کند، میشناسم!
▪️بگو به خدا؟
به خدا! از اقوام است و مجرب این شغل!
▪️روز خواستگاری، گفتی شغلت چیست؟
پرسنل بهشتزهرا! ولی جلسهی محرمیت، راستش را گفتم!
▪️الان بروی بانک و شغلت را بپرسند، چه میگویی؟
راستش را میگویم!
▪️واکنش؟
اغلب فکر میکنند دارم خالی میبندم! میدانید! مردم جوری شدهاند که از مردهشور یا گورکن بیش از مرده میترسند! ولی خودت فکر کن که اگر کسی حاضر نباشد گورکنی کند، چه اتفاقی میافتد!
▪️در چه ماهی، بازار کار شما رونق بیشتری دارد؟
اسفند و فروردین!
▪️چه ماههایی!
بله! مرگ همسایهی زندگی است!
▪️داستایوفسکی را میشناسی؟
نه!
▪️سحر قریشی؟
نه!
▪️حسن روحانی؟
شاید باور نکنید ولی تا بهحال ۳ نفر را دقیقا با همین نام خاک کردهام!
▪️تا بهحال مردهای با نام حسین قدیانی هم داشتهای؟
کی هست؟
▪️خودمم!
شما حالا بمیر، خودم برایت قبر میکنم!
▪️از مرگ نمیترسی؟
وحشتناک است!
▪️مردهای چقدر میگیری؟
حقوق ما ثابت است!
▪️بیمه؟
هستم!
▪️شیعه؟
هستم!
▪️یک چیز بگو تا مصاحبه را تمام کنیم!
خدا به همه سلامتی بدهد ولی آرزو دارم قبر ۲ نفر را هرچه زودتر خودم بکنم؛ یکی ترامپ و یکی هم...
▫️توضیح: روزنامهدیواری «حق» از انتشار آخرین کلمهی این مصاحبه معذور است!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
👆
@haghdaily
آیا حیف آن «نوا» نبود که مصاحبه با «صدای دشمن» کند؟! آنهم با آن محتوا؟! آیا حیف آن «ربنا» نبود که برود اباطیل «رسانههای کدخدا» را باور کند؟! شما به واسطهی بعضی شیطنتها، دروغ بزرگ دشمنی را باور کردید که این روزها حتی کدخداشمارندگانش هم گلههای بلندبالا از بدعهدی و عدم صدق او دارند! واقعا علت چیست که از هم دور افتادهایم؟! علت گمانم آن است که فتنه حتی برای شما هم «نقشه» کشیده بود! نقشهی جدایی! نقشهی دورافتادگی! که به جای اجماع بر سر صدای شما، دعوا باشد روی موضع سیاسی شما! آقای شجریان! سرکشی من به آرشیو روزنامه، اصلش به مقصد دیگری بود لیکن مشاهدهی «از هم دور افتادهایم» شما را گرفتم به فال نیک! و از نوشتهی مد نظر خود گذشتم، بلکه بعد از دورانی دورافتادگی، ناظر بر تحبیب قلوب، چند کلامی با شما سخن گفته باشم! قطع به یقین ما مثل آن نامزد انتخابات نیستیم که از صدای شما، برای خودمان خرج کنیم! مخلص کلام! همه باید برگردیم به «ربنا»! «همه از خداییم، به سوی خدا برویم»! ربنا لاتزغ قلوبنا… خدایا! دلهای ما را به باطل میل مده، پس از آنکه به حق هدایت فرمودی، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشاینده بیمنت.
#حسین_قدیانی
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
✅ 🇮🇷 @MAHOUR24
از قضا سخنی با شجریان
#حق ۵
حسین قدیانی: سپیدهدم دیروز که در جستوجوی متنی قدیمی از آرشیو سایت «وطن امروز» ناگهان چشمم به مصاحبه با شجریان افتاد، «مرغ سحر» ناله سر کرد و داغ مرا تازهتر کرد؛ «از هم دور افتادهایم!» این سخن اما بیش از آنکه تیتر یک آن روز ما باشد، گلهی خود ایشان بود از روزگار! و شکایت از جدایی! القصه! رفتم به روزهای دور! دورتر! دههی ۶۰! و آن شبهایی که با کاست شجریان سپری میشد! در آن ضبطصوت قدیمی! شبهایی که شجریان گوش میدادیم و تازه صبح، اول دعوا بود! دعوا با جماعتی که ما را رسما مسخره میکردند! نیز موسیقی سنتی و اصیل را! کد میدادند به ما که برویم مبتذلهای آنسوی آب را گوش دهیم! یا که هم غربی! اساسا جامعهی متدینی که انسی با موسیقی داشت، عمدتا شجریان و ناظری و از این دست گوش میداد! و این علاقه آنقدر عمیق بود که حتی اصحاب موسیقی سنتی را در منازعات موسیقایی دههی ۶۰ تنها نگذارد! فیالحال سئوال! آیا من و ما که آن روزها، این همه از سنتیخوانان در برابر حامیان موسیقی عاری از ادب و خالی از هنر «ای قشنگتر از پریا» یا سینهچاکان موسیقی غربی دفاع میکردیم، منباب این بود که شجریان مثلا موضع سیاسی مطابق با جریان مورد علاقهی ما اتخاذ میکرد؟! قطعا نه! نه خودش به این معنی سیاسی بود و نه ما او را برای این معنی میخواستیم! قصه این بود که اولا شجریان، موسیقی را اصیل و سنتی اجرا میکرد، ثانیا برای همه میخواند، نه برای خوشایند تنها فلان گروه! دقت شود! داریم دربارهی یک «چهره هنری» حرف میزنیم، نه یک «عنصر سیاسی»! جناب پروفسور سمیعی عنصر سیاسی نیست، پس چه باک اگر ایشان را همهی آحاد ملت دوست داشته باشند؟! مثال از این دست بسیار است! جناب استاد فرشچیان! یا بازیگر توانمند عرصهی سینما، علی نصیریان! این عزیزان را همهی ملت، صرفنظر از اختلاف سلیقه و عقیده، دوست میدارند، چرا که «چهرهی فراگیر» محسوب میشوند! و صدالبته خود ایشان مراقب هستند که همچنان اینگونه باقی بمانند! از این رو وارد «سیاستبازی» نمیشوند! این عدم ورود، قطعا به معنای «تنزهطلبی» نیست! و ناظر بر وحدت کلمهی آحاد ملت، اتفاقا بد هم نیست چهرههایی همهپسند داشته باشیم! چهرههایی محبوب هم من و هم آن روزنامهنگار مخالف خط من! سال ۸۸ امثال من هرگز از شجریان متوقع نبودیم که چون روزگاری «دود عود» گوش میدادیم و علاوه بر این، دفاع هم از امثال او میکردیم، ایشان هم منباب جبران، به صحنه بیایند و موضع کذا اتخاذ کنند لیکن متوقع این هم نبودیم که به واسطهی شماری از افراد سوءاستفادهچی، به ورطهی همراهی و همصدایی با دشمن تمام این مرز و بوم بیفتند! ما با فهم دقیق ماجرا، از قضا قائل بودیم به فرق میان «چهرههای هنری» و «عناصر سیاسی» و لذا کی و کجا خرده بر مثلا استاد مشایخی گرفتهایم که چرا فتنه را عینا مثل جوانان انقلابی محکوم نکردهاند؟! باورم هست در آن مقطع، اشتباه بزرگی مرتکب شدند آقای شجریان! و انشاءالله که ناخواسته! عاقبت، جمع و جماعتی را از خود رنجاندند که در منازعات دههی شصتی، کم در مقام دفاع از موسیقی سنتی و اصحابش بلند نشده بودند! طرفه حکایت اینجا بود؛ همانها که پیش از این، حتی از در تمسخر هم بلند شده بودند و «هاهاهاها» میکردند و همانها که در مواجهه با موسیقی مبتذل و موسیقی غربی، مدام به من و ما بد و بیراه میگفتند، ناگهان شدند مرید شجریان! ضمن طلب شفای عاجل برای ایشان، از خوانندهی «ایران، ای سرای امید» میپرسیم؛ ما شما را برای چه میخواستیم، سینهچاکان سیاست منهای صداقت، شما را برای چه میخواستند؟! آیا جز این است که ما شما را، نه برای مطامع سیاسی، که تنها و تنها برای همهی مردم میخواستیم؟! و میخواهیم؟! مگر «ربنا»ی حضرتعالی در خط جناح مورد علاقهی ما در میدان سیاست بود؟! در خط خدا بود انشاءالله! ما نمیخواستیم شما را با نیرنگ، تنها به یک رنگ خاص درآورند، بلکه میخواستیم حکایت خسرو شکیبایی هر رنگی و هر طیفی و هر طایفهای، شما را دوست داشته باشند. آری! حکایت «خسرو شکیبایی»! لیکن آیا جریان «شجریاناولی» هم همین قصد را داشت یا ضمن سوءاستفاده از جایگاه شما، مسبب بعضی دورافتادگیها شد؟! آیا شما را برای همه خواستن بد بود یا اتفاقا این بد بود که شما را بردارند هزینه کنند برای دشمن همهی این مردم؟!
#حسین_قدیانی
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
✅ 🇮🇷 @MAHOUR24
👇
نجوایی از موضع غربت با حضرت حجت
کجایی پس گل نرگس؟!
#حق ۵
حسین قدیانی: بچگیهایمان سیچهل سال پیش نبود! ما اطفال اولالزمان بودیم! همسایهی ازل! سایهی «آدم» بالای سرمان بود! نفس در هوای «حوا» میکشیدیم! یک چیزهایی از #بهشت یادمان هست هنوز! نوح را دیده بودیم! دیده بودیم ابراهیم را آن زمان که داشت خشت روی خشت کعبه میگذاشت! ما همبازی اسماعیل بودیم در کوه فاران! نمرود در گوش ما نیز سیلی زده بود! ما زخم تاریخ بر دل داریم! تازیانهی بیرحمترین پادشاهان! و انقلاب ابراهیم هنوز در خاطرمان هست! بتشکن بزرگی بود! تبرش را دیده بودیم! و دیده بودیم که انتقام ما را گرفت! یکچیزهایی یادمان هست! ما موحدهای عصر دیروزیم! وادی به وادی رفتیم با اسحاق! با یعقوب! کلبهی ما نیز احزان بود! ما فقط دو آبادی با کنعان فاصله داشتیم! صدای ضجههای پیامبر پیر خدا به خانههای گلی ما نیز میرسید؛ کجایی یوسف؟! صحرا به صحرا گشتیم دنبالت، آخر مژدگانی میداد یعقوب! دلش هوس پیرهن پسر کرده بود! روشنای دیده میخواست! نور بصر! رفتیم مصر! با کاروان برادران! ما از ناحیهی مقدسهی حوا، نسبمان به #عزیز میرسید! یا ایهاالعزیز! ما هم بچههای آدمیم! خوردهایم به پست قحطی! خسارتزدگانیم! پیمانهی خالی آوردهایم! سفرمان دراز است، رهتوشه میخواهیم! برادری کن برادر! کمی آرد، کمی گندم، کمی جو، کمی ارزن، کمی کرامت، یا کریم! کمی عشق، کمی محبت، کمی عزت، یا عزیز! ببخش ما را! عمدی نداشتیم! شیطان گولمان زد! جبران میکنیم! اصلا چرا تو را انداختیم در چاه؟! تقصیر یهودا بود! ما در جناح ابلیس نبودیم! فریبمان داد! جبران کردیم با موسی! صبحها برای امموسی نان میگرفتیم! و دانه میپاشیدیم برای یاکریمهای حیاطش! دعا میکردیم موسی سالم به دنیا بیاید! نیل، بوی اسفند ما را گرفته بود! یادمان هست! یادمان هست که حواسمان بود مبادا فرعون، بیپیامبرمان کند! باورمان نشد کلیمالله کوچک، سر از کاخ فرعون درآورده باشد! تا مرز کفر رفتیم! نزدیک بود باطل شویم، حضرت حق نگذاشت! ما بچههای جبههی #حق بودیم! بازیگوشهای پشتخط بادیه! سنگ میزدیم به شیشهی قطاری که هنوز نیفتاده بود روی ریل! ما از ازل، کمی تخس بودیم! انگار میکردیم شایعه باشد، دروغ باشد، در تصورمان نمیگنجید! نه، در تصورمان نمیگنجید که خدا زحمت بزرگکردن موسی را عدل انداخته باشد گردن فرعون! و در کاخ فرعون! عمهخانم میگفت: «خدا کم کارهای عجیب و غریب نمیکند!» عمهخانم، مادر شهید بود! شهیدی هماسم موسی که هنوز وصیتنامهاش یادمان هست! وصیت کرده بود امموسی را تنها نگذاریم! سفارش کرده بود پنجشنبهها به مادرش سربزنیم! و به مادر موسی کلیمالله! ما از دور، آنورتر از طور، از نزدیکیهای هور، دیدیم که موسی دارد در حیاط کاخ فرعون، بازی میکند! آسیه محافظش بود! و فرعون برایش شکلک درمیآورد تا موسی بخندد! همان موسایی که داشت دنبالش میگشت! ایمانمان به خدا بیشتر شد! به روح ابراهیم درود فرستادیم! دیگر به هیچچیز شک نداشتیم! حتم کردیم صحت روایت پشه را! و باز به روح ابراهیم درود فرستادیم! و دوباره حواسمان جمع موسی شد! و چه زود موسی تنها شد! گریه کردیم! گریه کردیم و همسینهی مسافر سینا شدیم! دلمان با کلیم بود! ذکرمان یا کریم بود! پیاده میرفتیم وادی مقدس طوی تا دم غروب! تا غم غروب! عمود به عمود شمردیم و... اللهاکبر! ناگهان عیسی را دیدیم؛ روحالله را که در آغوش مادر، زبان به سخن میگشود، حال آنکه نوزادی بیش نبود!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
👇🌹🌹🌹جمعه 8 فروردین ماه
✅ 🇮🇷 @MAHOUR24
👆🌹🌹🌹جمعه 8 فروردین ماه
✅ 🇮🇷 @MAHOUR24
@haghdaily
ما در خطمقدم مریم بودیم! و علیه زخمزبانهای ساکنین اورشلیم، بسیج شدیم! ما بدون حقوق، رفتیم سپاه قدس، اول انقلاب یحیی! و زکریا! ما همدورههای حسین و قاسم بودیم! رنجدیدههای کربلای پنج! گوشسپردههای بلندگوی مجروح حاجبخشی در سهراهی شهادت! ما ایوب را میشناسیم! دیده بودیم صبرش را در شکم دردهای روزگار! «ایوب بلندی» همموجی ما بود در لیالی موشکباران! ۷۵ درصد جانباز بود و ۲۵ درصد شهید! مجنون محله بود! عاشق لیلای شهادت! صبحها میرفت داخل کیوسک تلفنعمومی و سکه میانداخت و بنا میکردم تماس با بیسیم حاجاحمد! از متوسلین به متوسلیان بود! حدیث کسا میخواند! زنش سفرهی امالبنین داشت! نرگسخانم را یادمان هست! ما دههی ۶۰ را یادمان هست! یادمان شهدای شرهانی را یادمان هست! و صف بقالی برای کوپن شکر! و آن ترازو که به شکل غریبی میزان بود! آه! ما در صفوف بههم فشردهی اولالزمان، شنیده بودیم که آخرالزمان، پر از مرگ و میر میشود؛ شد! شنیده بودیم دنیا پر از فتنه و فساد میشود؛ شد! شنیده بودیم پرچم مبارزه دست مجروح سید خراسانی میافتد؛ شد! شنیده بودیم در عربستان، جنگ قدرت میشود؛ شد! شنیده بودیم تعدد حوادث، جان جهان را میگیرد؛ شد! شنیده بودیم حال اولاد آدم، بد میشود؛ شد! شنیده بودیم صبر ایوب تمام میشود و عاقبت جان میسپارد؛ شد! شنیده بودیم راه کربلا باز میشود؛ شد! شنیده بودیم حاجقاسم «شهید زنده» میشود؛ شد! فقط مانده تحقق یک شنیده! شنیده بودیم مهدی فاطمه میآید و به دادمان میرسد... مگر نمیبینی حال بشریت را؟! کجایی پس گل نرگس؟!
#حسین_قدیانی
@haghdaily
هدایت شده از قطعهی بیست و شش
خاطرات هاشمی، هفت فروردین
سحر، لاری [جانی] تماس گرفت که #کرونا گرفته! تذکر دادم برود قرنطینه تا ناقل ویروس به برادرانش جواد، صادق، رسول، محمد، تقی، بیژن و سعید نباشد! برادران زیادی هستند و احتمال میدهم بعضی اسامی را درست ننوشته باشم! بعد از صبحانه، گروهی از پاسدارها به مناسبت جشن نیمهشعبان، پانتومیم برایم اجرا کردند که نپسندیدم! عاشق امام زمان هستم و ایشان را منجی عالم بشریت تشخیص دادهام! گمانم اگر در عصر ظهور، عیسی [حضرت] بهشکل #شورایی به کمک گل نرگس بیایند، بهتر بتوان امور را جلو برد! تا ناهار کمی قرآن خواندم و دربارهی یونس نبی به تفاسیر جدیدی رسیدم! رفتنشان به شکم ماهی را نپسندیدم ولی چارهای هم نداشتند گویا! یاد مظلومیت کبیر [امیر] افتادم و بغض کردم! شیرازی [صیاد] از جبهه تماس گرفت که انشاءالله دهم اردی [بهشت] عملیات الی بیتالمقدس انجام میشود. هدف این عملیات، آزادسازی شهر [خرم] است. امام [خمینی] خیلی به این عملیات امید بستهاند و از غیرت رزمندگان، خیالشان راحت است. بغض کردم و حتی گریه هم کردم! صیاد را از اولیاءالله میدانم اما هیچکس برای من، جای روحانی [حسن] را نمیگیرد! تنها معایبش، عدم اهتمام به کار، دوستی با دشمنان، دشمنی با دوستان، توجه بیش از حد به محاسن، دیر بلند شدن از خواب، ناراستی در سخن و خلف وعده است! ناهار پاسدارها ماهی [تن] آوردند که چون هنوز ذهنم درگیر حضرت [یونس] بود، نخوردم! عفت از کهک [خانهی ملاصدرا] زنگ زد که نگذارم محسن و مهدی به جبهه بروند! استدلال آورد که اگر اسیر شوند، برای کشور خوب نیست! بغض کردم و یاد مرحوم [ابوترابی] افتادم! حاجعیسی [مستخدم امام] تماس گرفت که احمد [حاج] علاقهی شدیدی به پولیس [پرس] دارد و در جوانی هم در تیم عقاب قم، فوتبالیست بوده! نپذیرفتم! اندکی خوابیدم! پاسدارها ۳ نسخه از روزنامهی الکترونیکی «حق» را آوردند که در آنها هیچ ذوق و هنر و تعهدی ندیدم! قدیانی [حسین] را برای آیندهی کشور مفید نمیدانم! نجفی [محمدعلی] تماس گرفت و از تماس چند روز پیش خودش با عرفات [یاسر] و معمر [قذافی] به قصد تهیهی ۳ نفربر زرهی پرده برداشت! فکر کنم آخرش ما را به فنا بدهد! نجفی را از مردان خدایی نمیبینم که قادر باشند بدون خشونت و سروصدا، پردهی گمان [پندار] را بدرند! حالا ضعفهایش در نشانه [گیری] بماند! عفت از سلفچگان زنگ زد که گویا منافقین، فائزه را در کیش، فاطی را در قشم و یاسر را در کوچک [تنب] شناسایی کردهاند! مادر است خب! از من گله داشت که حواسم بیشتر به بچهها باشد! بغض کردم و تذکرات لازم را دادم!
#حسین_قدیانی
@gheteh26
https://www.instagram.com/p/B-60_yUA1vr/?igshid=1olzonxkkjfjy
hagh 01.pdf
10.77M
#نهایی
حق: شمارهی اول روزنامهدیواری «حق» در ۱۲ صفحه
#حسین_قدیانی
@haghdaily
🗓امروز دوشنبه:
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
۳ رمضان ۱۴۴۱
۲۷ آوریل ۲۰۲۰
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
🇮🇷 @MAHOUR24
hagh 02.pdf
29.08M
#نهایی
حق: شمارهی دوم روزنامهدیواری «حق» در ۲۴ صفحه
#حسین_قدیانی
@haghdaily
🗓امروز دوشنبه:
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
۳ رمضان ۱۴۴۱
۲۷ آوریل ۲۰۲۰
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
🇮🇷 @MAHOUR24
hagh 03.pdf
36.86M
#نهایی
حق: شمارهی سوم روزنامهدیواری «حق» در ۲۸ صفحه
#حسین_قدیانی
@haghdaily
🗓امروز دوشنبه:
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
۳ رمضان ۱۴۴۱
۲۷ آوریل ۲۰۲۰
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
🇮🇷 @MAHOUR24