فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ چه عاجزانه مینگارم از کسی که امام زمانش او را دوست خود می نامد
و چه لبریزم از این همه عشق که توانسته وجود مقدس #امام_زمان را نیز شیفته خود کند
خدایا چه میشود من نیز گم شوم در خیال تو
تا امام عصرم دوستش را بر بالینم بفرستد و مرا به جای امنی که تو هستی برساند
سلام بر یار #امام_زمان ، ابراهیم هادی✋♥️
#سلام_بر_ابراهیم
فاتح وقت اذان حالش دگرگون می شد و بی تابی می کرد، این بی تابی را می شد در حرکاتش مشاهده کرد، او وقتی به نماز می ایستاد طوری نماز می خواند که گویی کسی روبرویش ایستاده و او را می نگرد و انگار فاتح با او سخن می گفت و بعد از نماز آرامش و لبخند عجیبی بر چهره شهید نقش می بست و این آرامش را به دیگران نیز انتقال می داد.
شهید_رضا_بخشی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
وقتی تصمیم میگیری که یه عادت جدید توی خودت ایجاد کنی و سبک زندگیت رو تغییر بدی...
باید با تموم وجودت بخوای که رشد کنه و تا به وجود اومدنش ازش مراقبت کنی...
و احتمالا تا یه مدت میوفتی توی دره ناامیدی، جایی که نتیجه نمی بینی و می خوای بیخیال بشی...
اما همونجاست که باید ادامه بدی و بدونی که خیلی زود شرایط تغییر میکنه، چون تلاشی که گذاشتی هدر نرفته، فقط زیر خاکه و دیده نمیشه و خیلی زود خودش رو نشون میده....
مهمترین عامل ثبات و پایداری در تغییر و تحول، توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به افکار و اعمال خود می باشد، زیرا هر گونه غفلتی می تواند آثار مخربی در زندگی انسان ایجاد کند.
غفلت، زندگی را نابود می کند.
بودن تو نباید با غفلت همراه باشد.
بودن انسان در هوشیاری، زیباتر است.
خودنگری لحظه به لحظه، منجر به خودشکوفایی دائمی میشود.
After the Rain.mp3
8.27M
#موسیقی_بیکلام
چند لحظه آرامش 😌
تا حالا بیکلام ترکیب گیتارو بارون شنیدید؟خیلی ترکیب فضایی و قشنگی هست، آرامش و حس خوبی میده...
باران برهمه یکسان نمیبارد
برخی زیر آن میرقصند
برخی زیر آن میلرزند ...👌🏻
1319_D1737054T15813619(Web) (mp3cut.net).mp3
739.3K
زیارت حضرت امیر المومنین در روز یکشنبه🌹
#زݧڳ.خڹڊہ
مگه نمیگی بسیجی ها و آخوندا ..
نصف پول مملکتو خوردن؟
خو بچه هاتونو بفرستید ..
پایگاه و حوزه ثبت نام کنن ..
نصف دیگشو با هم بخوریم . .
والا خب ...😐😂
#تلنگر🖐🏼
اگہتعریفتازآزادۍاینہ ..
ڪہ خودتومثہنمایشگآهبہهمہ نشونبدی،
بدونڪہ اینتونیستۍڪہآزادۍ ..
اینبآزدیدازتوعہڪہآزادھ ..
همونۍڪہبآلاشمینویسن ..
#بازدیدبرایعموم!
هعی...😔
#ارزشخودتوبدون خواهر💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه
0⃣1⃣ قسمت دهم
✅ صدقه دادن برای سلامتی امام زمان (عج)
🎙 #ابراهیم_افشاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه
1⃣1⃣ قسمت یازدهم
✅ یاد کردن مداوم امام زمان(عج)
🎙 #ابراهیم_افشاری
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
#ختم جزء 1
ختم قرآن به نیابت از
شهیده مریم رحیمی
سلامتی و تعجیل درظهور حضرت مهدی (عجل الله)🌸🥺💗
۱🌸
۲🌸
۳🌸
۴🌸
۵🌸
۶🌸
۷🌸
۸🌸
۹🌸
۱۰🌸
۱۱🌸
۱۲🌸
۱۳🌸
۱۴🌸
۱۵🌸
۱۶🌸
۱۷🌸
۱۸🌸
۱۹🌸
۲۰🌸
هر صفحه ای رو خواستید شخصی اطلاع بدید🌸
@Fatemeh83833
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 #ختم جزء 1 ختم قرآن به نیابت از شهیده مریم رحیمی سلامتی و تعجیل درظهور ح
سلام
خوب هستید همونطور که میدونید ما یک قرآن را تا الان ختم کردیم با کمک همه ی دوستان ان شاءالله از همگی قبول باشه
و دوباره شروع کردیم ان شاءالله از کسانی که شرکت میکنند برای ختم قرآن هم قبول باشه 🌸😍
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼 🍂از سيم خاردار نفست عبور کن🍂 #پارت_۲۱۱ –خیلی بهتر شده، چون جوون هستید زود جوش خورده، ولی هن
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خاردار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۱۲
کردم این بچه با تمام سلولهای بدنش طالب این نوازش است.
مثل کویری که طالب آب است.
کویری که روزی برای خودش گلستانی بودبه لطف مادرش، ما
باعث تشنگی بی حدش شدیم، من و سعیده...
شاید اگر مواظبت بیشتری می کردیم این اتفاق نمی افتاد.
ما با سبک سریمان یک خانواده را از هم پاشیدیم.
کاش آن شب سر سعیده فریاد میزدم و اجازه نمیدادم با سرعت
رانندگی کند.
اصال کاش آن روزمثل حاال پایم می شکست ونمی توانستم تکان
بخورم.
با این فکرها دلم گرفت، نمیدانم آقامعلم درچهره ام چه دید
که، پرسید:
–حالتون خوبه؟
سعی کردم غمم را پشت لبخندم پنهان کنم. سرم را به عالمت
مثبت تکان دادم.
ــ بریم از رستوران غذا بگیریم ببریم خونه بخوریم.
ــ نه، رسیدیم خونه، خودم یه چیزی درست می کنم.
با چشم های گرد شده گفت :
–شما؟ با این پاتون، اونم حاال که بعد از مدتها مهمون ما
شدید؟ اصال حرفشم نزنید.
فوری جلو رستوران پیاده شدو بعد از یک ربع، غذا به دست
امد.
در طرف من را، باز کردو گفت :
–خسته شدید. ریحانه رو بدید به من بزارمش عقب.
وقتی رسیدیم خانه، ریحانه باالوپایین می پریدو حرفهایی
میزد که من نمی فهمیدم.
کمیل با حسرت نگاهش کردو گفت:
–ببینید چقدر خوشحالی میکنه، حداقل به خاطر این بچه گاهی
بیایید اینجا.
چطوری می گفتم که مادر به آمدنم زیاد راضی نیست.
با فکر کردن به مادرم یادم افتاد اینجا امدنم رابه او خبر
ندادهام. گوشی را برداشتم و پیام دادم.
گوشی را که باز کردم چند پیام از آرش داشتم.
بعد از این که برای مادر پیام فرستادم.
پیام های آرش را باز کردم ...از این که نامه اش را خوانده
بودم و هیچ عکس العملی نشان نداده بودم ناراحت شده بودو....
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خار دار نفست عبور کن 🍂
#پارت_۲۱۳
–اون حرف هایی که تو نامه نوشته بودم دل سنگ رو آب می
کرد، اونوقت تو حتی یه پیامم نفرستادی؟
در دلم خدارا شکر کردم که نامه را نخوانده ام .
ــ خیلی خوش امدید.
صدای کمیل بود.
لبخندی زدم و گفتم:
–ممنون، انشاهللا سال خوبی داشته باشید.
–سالی که اولین مهمونمون شما باشید حتما خوبه.
با تعجب گفتم:
–یعنی خواهرتون نیومدن؟
ــ قرار امشب بیان، ما قبل از مسافرتشون رفتیم خونشون،
دیگه وقت نشد اونا بیان.
روی مبل نشستم، ریحانه فوری خودش رادرآغوشم جاداد.
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که کمیل میز را چیدو گفت :
–تشریف بیارید.
همانطور که ریحانه بغلم بود پشت میز نشستم و شروع کردم
به ریحانه غذا دادن.
کمیل اشاره کرد به چند طعم دلستری که خریده بودوگفت:
–نمی دونستم چه طعمی دوست دارید واسه همین همه ی طعم هارو
خریدم. بعد یک لیوان راگذاشت کنار بشقابم و ادامه داد :
–کدوم رو براتون بریزم.
–راستش هیچ کدوم.
باتعجب گفت :
–کال دلستر دوست ندارید.
قاشق دیگهایی در دهان ریحانه گذاشتم و گفتم :
–نه که دوست نداشته باشم، به خاطر ضررهاش اصال نمی خوریم.
یعنی کال ما عادت نداریم بین غذا نوشیدنی، حتی آب بخوریم،
اصال مامانم سر سفره آب نمیزاره.
بعد لبخندی زدم وگفتم:
–اولش برامون سخت بود ولی سخت تر از اون این بود که
خودمون از سر سفره بلندشیم بریم آب بیاریم. چون نه من
حالش رو داشتم نه خواهرم، دیگه کمکم عادت کردیم.
بعد تکهایی از جوجه در دهانم گذاشتم و ادامه دادم :
–کال نوشابه خوردن که جرم نابخشودنیه تو خونهی ما.
🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه گل دادم به دستت ...😂🤷🏻♀