eitaa logo
شخصیت شناسی|مجید بيات
8.4هزار دنبال‌کننده
784 عکس
77 ویدیو
1 فایل
✅️ مجید بيات هستم ✅️ مشاور و مدرس توسعه فردی / سازمانی ✅️ مشاور و مدرس شخصیت شناسی ✅️اینجا از ارتباط با خودت تا خدا صحبت می‌کنیم. ✅️"ما همراه شما در سفری به سوی آرامش و بهترین خودشناسی هستیم " ارتباط با من : @Majiid_Bayat ☎️ ۰۹۱۲۴۶۰۶۰۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 : آینه‌ی جادویی در یک دهکده‌ی کوچک، زنی به نام سارا زندگی می‌کرد که به زیبایی و موفقیت‌های خود بسیار می‌بالید. 🪞 او هر روز ساعت‌ها جلوی آینه می‌ایستاد و به خودش نگاه می‌کرد. سارا به قدری به ظاهر و موفقیت‌هاش اهمیت می‌داد که دیگران رو نادیده می‌گرفت و تنها به تحسین و تمجید اون ها دلخوش بود. 🪄یک روز، سارا در بازار دهکده با پیرمردی روبرو شد که آینه‌ای جادویی به او پیشنهاد داد. پیرمرد گفت: “این آینه به تو نشان می‌دهد که دیگران چگونه تو را می‌بینند.” سارا با خوشحالی آینه رو خرید و به خانه برد. وقتی جلوی آینه‌ی جادویی ایستاد، به جای تصویر زیبای خود، چهره‌ای غمگین و تنها دید. ☹️ اونجا متوجه شد که خودشیفتگی‌اش باعث شده تا دوستان و خانواده‌اش از او دور بشن و اونو تنها بگذارند. سارا با دیدن این تصویر، به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت تغییر کنه. 🤝 از آن روز به بعد، سارا کمتر به ظاهر خودش اهمیت می‌داد و بیشتر به دیگران توجه می‌کرد. او یاد گرفت که زیبایی واقعی در محبت و همدلی با دیگران است. به مرور زمان، سارا دوستان جدیدی پیدا کرد و زندگی‌اش پر از شادی و محبت شد. https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
📚 "لیلا هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد که زندگی با فردی کمال‌گرا مثل رضا، او رو به چالشی اینچنین عمیق بکشونه. هر روز صبح که بیدار می‌شد، باید راهی جدید پیدا می‌کرد تا لبخندی بر لبان رضا بشینه، در حالی که زندگی پر از نقص‌ها و کاستی‌ها بود..." رضا فردی کمال‌گرا و دقیق بود که همیشه دوست داشت همه چیز در بهترین حالت ممکن باشه. او همیشه به دنبال درست و غلط بود و از هر اشتباه یا نقصی احساس ناراحتی می‌کرد. لیلا، عاشق هنر و طبیعت بود و دوست داشت همه چیز رو به طور طبیعی بپذیره. بارها می‌دید که رضا از کارهایی که انجام داده بودن راضی نیست و همیشه تلاش می‌کرد چیزی رو بهتر کنه. این موضوع گاهی باعث نگرانی و استرس لیلا می‌شد، چون احساس می‌کرد که رضا هیچ‌ وقت از زندگی و دستاوردهاشون رضایت کامل ندارد. یکی از دغدغه‌های بزرگ لیلا این بود که چطور می‌تونه به رضا کمک کنه تا از کمال‌گرایی مداومش رها بشه و لحظات خوش زندگی را ببینه. او می‌دونست که این ویژگی‌های رضا ناشی از ویژگی‌های شخصیتی اوست و تغییرش آسان نیست. اما با محبت و صبوری، سعی می‌کرد به او نشون بده که زندگی پر از لحظات کوچک زیبایی است که باید از آنها لذت ببره، حتی اگر کامل نباشند. خلاصه یه روز لیلا تصمیم گرفت رضا را به یک پیک‌نیک در طبیعت ببره و تمام تلاشش رو کرد تا همه چیز رو به بهترین شکل ممکن آماده کنه، اما در حین سفر، برخی از وسایل را فراموش کرد. رضا از این موضوع ناراحت شد، اما لیلا با لبخند گفت: "رضا جان، بیا از لحظه‌های کوچک لذت ببریم. همیشه همه چیز کامل نیست، و لحظات زیبایی در نواقص هم وجود دارند." ادامه 👇
📚 فرصت‌هایی که از دست می‌روند سارا همیشه ایده‌های جالبی داشت، اما هر بار که می‌خواست شروع کنه، به خودش می‌گفت: «باشه برای بعد! الان سرم شلوغه، یه روزی وقتش می‌شه.» این یه روزی هیچ‌وقت نرسید.‼️ سال‌ها گذشت و حسرتِ چیزهایی که می‌تونست انجام بده ولی انجام نداد، مثل یک سایه سنگین روی زندگیش افتاد. سارا همیشه می‌گفت: «ای کاش زودتر شروع کرده بودم...» 😔 🔰 گاهی این حس برای همه ما پیش میاد. تنبلی، به تعویق انداختن کارها و موندن توی منطقه امن، ممکنه ما رو از مسیر موفقیت دور کنه. 💭 اما خوبه بدونیم که این وضعیت قابل تغییره و می‌شه بهش غلبه کرد. https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
. علی همیشه در تصمیم‌گیری‌ها مشکل داشت. بعد از شناخت تیپ شخصیتیش، متوجه شد که تصمیم‌گیری سریع براش چالش‌زاست و باید بیشتر تحلیل کنه. این تغییر بهش کمک کرد کار بهتری پیدا کنه و در روابطش موفق‌تر باشه. 📖 https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
📚 بیاید اول این داستان رو با هم بخونیم احمد یه آدم پرانرژی و جدی بود که توی کار همیشه دنبال نتیجه گرفتن بود. از اون آدمایی که هیچ چیزی رو نصفه‌نیمه نمی‌ذارن و دوست دارن همه چیز تحت کنترل خودشون باشه. اما خب، همین اخلاقش گاهی باعث می‌شد با همکاراش به مشکل بخوره. مخصوصاً با علی. علی دقیقاً نقطه مقابل احمد بود؛ آروم، صلح‌جو و از اونایی که تا مجبور نشن، نظرشون رو نمی‌گن! احمد از این اخلاق علی حسابی کلافه می‌شد. همیشه تو جلسات می‌گفت: «علی! چرا حرف نمی‌زنی؟ چرا نظرت رو نمی‌گی؟» اما علی نه‌تنها حرفی نمی‌زد، بلکه بعدش هم کلاً از احمد فاصله می‌گرفت. یه روز احمد تو یه کارگاه شخصیت‌شناسی شرکت کرد. اونجا بود که فهمید خودش یه تیپ ۸ انیاگرامه؛ یعنی آدمایی که دوست دارن مدیریت کنن و از تعارض نمی‌ترسن. ولی فهمید که همین ویژگی‌ش ممکنه برای بقیه سنگین باشه. تازه اونجا بود که فهمید علی یه تیپ ۹ه؛ یعنی آدمایی که آرامش براشون از هر چیزی مهم‌تره و از تنش فراری‌ان. این اطلاعات برای احمد مثل یه تلنگر بود. با خودش گفت: «خب، شاید من دارم اشتباه می‌کنم که به روش خودم به علی فشار میارم.» از اون به بعد تصمیم گرفت تو جلسات دیگه علی رو تحت فشار نذاره. به جاش، بهش فرصت می‌داد بعد از جلسه فکر کنه و ایده‌هاش رو به آرومی بگه. تو مکالماتش هم سعی کرد لحنش مهربون‌تر باشه و به علی حس ارزش بده. ادامه 👇 https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
📚 داستان مریم | نقطه قوتی که زندگی‌ش رو تغییر داد مریم یه دانشجوی پرانرژی و سخت‌کوش بود، اما همیشه یه مشکل بزرگ داشت: مدیریت زمان! ⏱ هر چقدر هم که تلاش می‌کرد، باز هم نمی‌تونست کاراش رو سر وقت انجام بده. همیشه استرس داشت، کاراش عقب می‌افتاد و حتی شب امتحانا تا صبح بیدار می‌موند که درس‌هاش رو تموم کنه.📋 💁‍♀️ یه روز یکی از دوستاش بهش گفت: «مریم! چرا یه بار درست و حسابی فکر نمی‌کنی که نقطه قوتت چیه؟ شاید همین مشکل مدیریت زمانت رو بتونی با یکی از توانایی‌هات حل کنی.» مریم اولش خندید و گفت: «من؟ نقطه قوت؟ من فقط توی دیرکرد و استرس قوی‌ام!» ولی بعد تصمیم گرفت این حرف رو جدی بگیره. 📔نشست و یه دفترچه برداشت. شروع کرد به نوشتن چیزایی که حس می‌کرد توش خوبه. بعد یادش افتاد که همیشه وقتی یه لیست کار می‌نویسه، انگار یه حس نظم و آرامش بهش دست می‌ده. اینجا بود که فهمید توی برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی یه استعداد فوق‌العاده داره، ولی هیچ‌وقت از این توانایی برای خودش استفاده نکرده بود. 🗓 از اون روز مریم تصمیم گرفت همه کاراش رو لیست کنه، براشون زمان‌بندی دقیق بذاره و به این برنامه پایبند باشه. کم‌کم دید که نه‌تنها کاراش سر وقت انجام می‌شه، بلکه وقت آزاد بیشتری هم داره! حتی استرسش کمتر شد و شب امتحانا راحت‌تر می‌خوابید. 👌 جالب اینجا بود که همین مهارت برنامه‌ریزی، بعدها باعث شد مریم توی کارش هم موفق بشه. بعد از فارغ‌التحصیلی، توی یه شرکت شروع به کار کرد. مدیرش خیلی سریع متوجه شد که مریم توی مدیریت پروژه‌ها و زمان‌بندی چقدر عالی عمل می‌کنه و بهش سمت مدیریت پروژه رو پیشنهاد داد.
📚 ضعف به نقطه قوت تبدیل شد 💁‍♀️ سارا همیشه وقتی باید توی جمع حرف می‌زد، دست‌پاچه می‌شد. هم دلش می‌خواست نظرش رو بگه، هم می‌ترسید بقیه بهش بخندن. 📝 یه بار توی جلسه‌ای که باید ایده‌ش رو مطرح می‌کرد، به‌قدری استرس گرفت که حرفاش رو گم کرد و جلسه رو نصفه‌نیمه تموم کرد. این اتفاق باعث شد به خودش بگه: "دیگه بسه! باید این ترسم رو کنار بذارم."💪 👌 از اون روز، سارا شروع کرد به تمرین جلوی آینه. خودش رو تصور می‌کرد که داره با حرف می‌زنه. بعد از چند روز تمرین، کم‌کم از جمع‌های کوچیک‌تر شروع کرد. مثلاً وقتی با دوستاش بود، ایده‌هاش رو با صدای بلندتر می‌گفت. جالب اینجا بود که بقیه چقدر از ایده‌هاش استقبال می‌کردن! ✅ یه روز توی یه جلسه رسمی، سارا تونست با و اعتمادبه‌نفس کامل ایده‌ش رو ارائه بده. همه از خلاقیتش تعریف کردن و حتی مدیرش گفت: "این یکی از بهترین ایده‌هایی بود که شنیدم." حالا سارا به یکی از بهترین ارائه‌دهنده‌های تیمش تبدیل شده. 📔 درس: ضعف‌ها مثل سایه‌هایی هستن که تا وقتی باهاشون روبرو نشیم، بزرگ‌تر از چیزی که هستن به نظر می‌رسن. ولی وقتی روشون کار کنیم، می‌تونن به قوی‌ترین ویژگی‌هامون تبدیل بشن. 🌟 📎 https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
📚 2️⃣ : رابطه‌ای که با شخصیت‌شناسی بهتر شد حامد و الهام از اون زوج‌هایی بودن که سر خیلی از چیزهای کوچیک به مشکل می‌خوردن. حامد تیپ ۸ بود؛ پرقدرت، تصمیم‌گیر و عاشق مدیریت اوضاع. 🤨 اما الهام تیپ ۶ بود؛ همیشه نگران و دنبال امنیت و اطمینان. 😒 🔰 هر وقت حامد یه تصمیم سریع می‌گرفت، الهام حس می‌کرد که به حرف‌هاش توجه نمی‌شه و نادیده گرفته شده. از طرفی، حامد هم فکر می‌کرد الهام با این نگرانی‌هاش فقط داره اوضاع رو پیچیده‌تر می‌کنه. 💠 یه بار حامد توی یه تصمیم‌گیری کاری، بدون مشورت با الهام یه بزرگ کرد. وقتی الهام فهمید، از عصبانیت حسابی شاکی شد و گفت: «چرا همیشه فکر می‌کنی فقط نظر خودت مهمه؟ چرا نمی‌پرسی من چی فکر می‌کنم؟» 👌این جرقه‌ای بود که باعث شد هر دو تصمیم بگیرن روی رابطه‌شون بیشتر کار کنن. ✅ یه روز، یکی از دوستای الهام یه کارگاه شخصیت‌شناسی معرفی کرد. اول حامد کلی مخالفت کرد و گفت: «این چیزا فقط وقتمون رو می‌گیره.» ولی الهام تونست راضیش کنه که شرکت کنن. توی اون کارگاه بود که هر دو فهمیدن رفتارها و تصمیم‌هاشون از کجا نشأت می‌گیره. حامد فهمید که الهام، به عنوان یه تیپ ۶، همیشه دنبال اینه که احساس کنه و براش مهمه که در تصمیم‌گیری‌ها شریک باشه. از طرفی، الهام هم متوجه شد که حامد، به عنوان یه تیپ ۸، نیاز داره حس کنه مسئولیت‌ها به‌خوبی کنترل می‌شن و نیازی نیست دائم نگرانی نشون بده. ادامه 👇 📎 https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2
📚 آرامش در رفتار تیپ ۲ "دوستی داشتم که همیشه به دیگران کمک می‌کرد ولی هیچ وقت به خودش توجه نمی‌کرد. وقتی تصمیم گرفت که در آرامش به نیازهای خودش هم توجه کنه، خیلی راحت‌تر توانست به دیگران کمک کنه. ✅ آرامش به تیپ ۲ کمک می‌کنه تا از مرزهای سالم استفاده کنه و در عین حال خودشو فراموش نکنه." 🔗 https://eitaa.com/joinchat/1655242933C78a96180c2