eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
743 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 برای بار چندم امروز دوباره وارد کردن 😱 سینه چاکان و دلسوختگان انقلاب چرا صداشون در نمیاد ؟؟ 🤔🤔 مگه نفرمودن واکسن انگلیسی و آمریکایی ؟ ⛔️😠😠 سکوت 🤫🤫 فقط واکسن بزن 😏😏 eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 نخست‌ وزیر انگلیس می‌گوید: پاسپورت‌ ، محدودیت‌های اجتماعی، و اجبار شھروندان‌ به پوشیدن‌ ماسک‌ صورت، در انگلیس‌خاتمه می‌یابد. از این‌ به بعد‌ دولت‌ هیچ‌ سرویسی‌ را منوط‌ به تزریق‌ واکسن‌ و یا داشتن‌ ماسک‌ صورت‌ نخواهد کرد. ⚠️⚠️ و انتظار می‌رود اخبار شوک‌آوری‌ درباره‌ عدم موفقیت‌ واکسن‌ها و آنھا در آینده‌ نزدیک‌ پخش‌ شود🤔 eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 همه بیماران‌ کوویدی‌ که😳‌••• در بیمارستان‌ها‌ جان‌ خود‌ را‌ ا‌ز دست‌‌‌ داده‌اند‌، به قتل‌ رسیده‌اند!!! eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️در این ویدیو سیستم اعتبار اجتماعی که در اجرایی شده معرفی می‌شود. ⭕️ که قرار است در ایران عملیاتی شود، چیزی شبیه به همانی است که در ویدیو می‌بینید! 🔹 در ایران و جهان که از اهداف ۲۰۳۰ است گامی به سوی اجرا شدن این سیستم کنترلی است. 🔸تمامی دولتها، اقدامات یکسانی را انجام دادند. ابتدا ، سپس اجباری و در مرحله‌ی بعدی اجباری از طرح هایی بود که عملیاتی شد. 🔰در مرحله‌ی بعد ارائه‌ی خدمات منوط به ارائه ی دیجیتال خواهد بود. ❌در نهایت به مرحله ای می‌رسیم که همگی وارد سیستمی به نام «سیستم اعتبار اجتماعی» خواهیم شد. در این سیستم برای اینکه از خدمات محروم نشوید باید تمام مواردی که دولت به شما می‌گوید انجام دهید. در غیر این صورت اعتبار اجتماعی خود را از دست می‌دهید و از خدمات شهروندی محروم خواهید شد. 🔻ترس از دولت جایگزین ترس از خدا می‌شود و باید و نباید هایی که دولت تعیین می کند جایگزین باید و نبایدهای خدا می‌شود. قدرت تفکر بی معناست چون سیستم می‌گوید چه کاری خوب و چه کاری بد است. به کارهای شما امتیاز داده می‌شود و همه جا تحت نظر خواهید بود. ⭕️چین در اجرای این سیستم پیشگام بوده و موفق به کنترل شهروندان خود شده. ❌چین مدینه فاضله این شیاطین است❌ ❓سوال: آیا جمهوری اسلامی ایران در حال اجرای اهداف نظم نوین جهانی ست؟ ✅پاسخ: نشانه ها می‌گویند بله! eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های زیبای .... در ۲۹ دی، سالروز شهادت شهید بزرگوار بیضایی، یاد و نامش و اهداف عالیه اش را گرامی می داریم eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برویس جانسوس: و را حذف می‌کنیم 🔸نخست وزیر : به مرور همه محدودیت‎های کرونا از جمله جریمه عدم ماسک نزدن، اجباری بودن گواهینامه واکسن و قرنطینه‌ها را پایان خواهیم داد eitaa.com/fatemiioon_news
سفیر غاصب در سازمان ملل در تازه ترین سیرک خود یه سنگ برده تو سازمان ملل و گفته مارو با اینا میزنن ما خیلی مظلومیم اونا تروریستن ما رو اوخ میکنن😁😁 وی قبلش سرب داغ های فرورفته در سینه فرزندان فلسطین را در جیبش مخفی کرد eitaa.com/fatemiioon_news
💠 دستور کار وسیعی را پیش رو داریم 🔰 رئیس‌جمهور در دیدار با : از زمان تحلیف جناب‌ عالی، ما در تماس دائم هستیم اما در هر صورت ویدیو کنفرانس یا تماس تلفنی نمی ‌تواند جای دیدار حضوری را بگیرد؛ می ‌توانیم بگوییم دستور کار وسیعی را پیش رو داریم. 🔹از شما خواهش می ‌کنم که سلام و بهترین آرزوی سلامتی را از طرف من خدمت ایران منتقل کنید. 🔹حمایت ‌های ایران و روسیه به عبور از تهدید‌های تروریستی در خاک سوریه کمک کرده است. eitaa.com/fatemiioon_news
🎉 نصب اولین دعوت به حذف در محور چالوس به نمک آبرود منطقه سردآبرود توسط افسران آتش‌به‌اختیار جبهه #⃣ #⃣ eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ باور کنید یه دروغه‼️❗️ 🌀 سؤال این‌جاست که آیا واقعاً ما داریم از اینستاگرام استفاده می‌کنیم یا اینستاگرام از ما⁉️😱😱 eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 آیا به خاطر نپذیرفتن سلطه‌ی زیر سلطه‌ی چینی‌ها رفته؟🤔🧐 🔻 کارشناس مسائل بین الملل پاسخ می‌دهد eitaa.com/fatemiioon_news
⚠️سربازان در داخل کشور به هوش! ☠☠☠ 👈 هم برای مقابله با کافی نیست! eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قادری، کارشناس مسائل بین الملل: چرا مقامات باید نگران رابطه‌ی و باشند، با گسترش روابط راهبری ما بازیگری فعال غربی‌ها تحت تاثیر قرار می‌گیرد eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر به جای میلیون درخت و درختان ، درخت می کاشتیم دیگر نیاز نبود کسی هزینه ای برای میوه پرداخت کند = eitaa.com/fatemiioon_news
: بعد از افطار به آقا گفتم: دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود: امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم: صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود: یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌ قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند! eitaa.com/fatemiioon_news
🍂 مردى به حضرت (علیه السلام) عرض کرد؛ من دوست دارم بدانم که شما مرا چقدر دوست دارى؟ 🍃فرمودند: مراجعه به دلت کن، ببین تو مرا چقدر دوست دارى، من هم همان اندازه تو را دوست دارم. 📚 کتاب «مفاتیح الحیات» eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید مجید حسینی 👆👆👆 😭😭چرا بچه هايمان را می‌فرستيم به استقبال بی‌مهارتی و بيكاری و تعويق زندگی كه چرخ دانشگاه‌های خصوصی بچرخد! ✊بياييد بچه‌ها را نجات دهيم از اين سناريوی سرمايه داری آموزشی!» تصمیمش جرأت می خواهد💪💪 😱 eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رسیدن به مواظب باش... چشـــ👁ـمی که گـناه ندید و خـداوند چه زیبـا آنهـــا را خرید... 🤲🌷 🍂🌺🌺🍂 eitaa.com/fatemiioon_news
به نام الله م.ا. بازی بین دو تیم کوچه عراقی و خیابون احمد اینا برگزار می‌شه، دیری دی دی دید دید دید دید دیدید دیدید. توپ دست احمده، احمد یه پاس به علی، علی به سمت دروازه نزدیک دروازه با داور تک به تک می‌شه نه! پاس به احمد دروازه بان، غافلگیر می‌شه یه شوت کات دار از احمد و بله توپ به سمت بیرون زمین... توپ زبون نفهم! دروازه به این گل و گشادی رو ول کرده بود، کوچه به این پهنی که تمام راسته‌اش کارخونه‌های تعطیل بود رو ول کرده بود رفته بود نبش یه کوچه فرعی توی یه خونه‌ی خاص... علی بی حوصله گفت: أی بابا! احمد گفتم اونجوری شوت نکن، اینجا خیابون ما نیست. حالا خودت برو توپّو بیار‌! دروازه‌بان در حالی که با نگاه وحشت زده‌اش مسیر توپ رو دنبال می‌کرد گفت‌: بچه‌ها توپ بی توپ، رفت تو خونه‌ی پیرزنه... بچه‌های کوچه همه ترسیدن و توی سکوت و بهت گیر کردن، بچه‌های خیابون مقدم اما با همهمه ضعیفی می‌پرسن چی شده؟ یکی با افتخار گفت: گفته بودیم! شوت‌های احمد یه چیز دیگه است. یکی دیگه گفت: خب می‌ریم زنگ می‌زنیم، توپّو بدن اون یکی گفت: خب می‌پریم توی حیاط‌، توپّو میاریم. اما سکوت بچه‌های تیم کوچه عراقی یه چیز دیگه است. علی رفت سمت دروازه‌بان که خشکش زده بود: چی شده مهدی؟ دروازه بان آب دهنش رو قورت داد: علی! این خونه داستان داره چیه؟ چرا کپ کردی؟ این خونه‌ی پیرزنه است خب جون بکن بگو چی شده؟ أی بابا! تو چقد خنگی! اون دفعه از پایگاه اومده بودیم حاج عباس گفته بود کمک به نیازمندا و این حرفا... جو گرفته بودمون رفتیم کمکش کنیم نزدیک شدیم دیدیم قیافه‌اش مثل جادوگراست. چادر مشکیش افتاده بود روی چشمش، یه چشمش کور بود. تو به پت پت افتاده بودی جلوش، گفتی خانوم کمکتون کنم؟ اون خندید دندون نداشت ترسیدیم در رفتیم. علی با چشم‌های گرد شده گفت: إإإ؟ راس میگی؟ احمد گفت: بابا جوّ ندید از یه پیرزن می‌ترسید. همه با اخم به احمد نگاه کردن، انگار بهشون فحش داده باشن. مهدی سینه‌اش رو صاف کرد و با صدای کش‌داری گفت: باشه! پسر شجاع! شما شوت زدی خودت می‌ری توپّو میاری. و بعد هم در حالی که دستش رو به نشونه دعوت به سمت در خونه باز کرده بود، یه لبخندی زد که بقیه فکر کردن مهدی داره احمد رو می‌فرسته قربانگاه حیدر دوید و با نگاه و چهره‌ی التماس آمیز گفت: احمد! خر نشو من می‌رم توپ می‌خرم پول دارم نرو احمد اما نمی‌خواست کسی بفهمه ته دلش یه کم ترسیده گفت: حالا خیلی هم... مهدی پرید وسط حرفش: چیه ترسیدی؟ نه، میگم... چیز... خونه مردم بدون اجازه... فوری مهدی راه فرارش رو بست: پس چرا اون هفته تو خونه پشتی اکبر اینا پریدی؟ احمد به غرورش برخورد رفت سمت در قهوه‌ایِ رنگ و رو رفته‌ای که انگار فقط اندازه یه آدم کوتاه بود. تا اومد دستگیره در رو بگیره، حیدر اومد جلو گفت: احمد تو رو خدا بیخیال‌! تا امروز یه نفرم توی این خونه نرفته، هفته پیش حاج عباس خواست بیاد ببینه توی این خونه چه خبره، اصلا با گل و شیرینی اومده بود برای رد گم کنی، فکر کرد ما نمی‌فهمیم می‌خواد ببینه چه خبره توی این خونه، اصن نتونست بره توو فکر کنم جادوگری، چیزیه. بعد با صدایی که خوف از توش معلوم بود گفت: اصن بعضیا می‌گن این آدم نیست، از ما بهترونه احمد آب دهنش رو قورت داد، اما وقتی نگاه عاقل اندر سفیه مهدی رو دید که معنیش "دیدی ترسیدی" بود، گفت: حیدر! ببین! من بمیرمم باید توپّو بیارم؛ کَل اینو بخوابونم. فوری دستش رو از دست حیدر بیرون کشید و قبل از این که کسی وقت کنه چیزی بگه از دیوار آجری قدیمی کنار در آویزون شد و پاهاش رو با تر و فرزی خاصی جای پاهای قبلی گذاشت و خودش رو رسوند بالای دیوار... یه نگاه پیروزمندانه‌ای به بچه‌ها کرد. به غیر از مهدی که از نگاهش پشیمونی می‌بارید، بقیه نگاه‌ها منتظر یه حادثه بود. احمد در حالیکه خم شده بود و یه دستش رو سایه‌بون چشم و ابروی مشکی‌اش کرده بود و دست دیگه‌اش روی زانوش بود، داخل حیاط مستطیلی قدیمی رو نگاه کرد. بچه‌ها اینجا چقدر درخته، توپّو دیدم. هیچ کس جرأت حرف زدن نداشت. یه خیز برداشت و نرم پرید پایین. مستقیم وسط حیاط بود. صدای خش خش برگ‌های زیر پاش سکوت رو می‌شکست. با احتیاط رفت پشت یکی از درخت‌های تنومند، توپ درست افتاده بود وسط حوض، با خودش گفت: عجب شوتی زدم از بالاسرِ این همه درخت رد شده افتاده وسط حوض، آخه این همه فاصله، نکنه کسی برش داشته گذاشته اونجا که... بعد آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد به ترس خودش غلبه کنه. نه بابا این حرفا مال ترسوهاست. یه دقیقه با پنج تا گام بلند میدوم وسط حوض بعد تا کسی برسه با ده تا گام روی دیوارم... یه نگاه به دور تا دور حیاط انداخت که با درختای بلند و بدون برگ محاصره شده بود و خونه رو شبیه خونه ارواح کرده بود. قار قار قار قار، یهو دلش ریخت و با حالت عصبی با صدای بدون جوهر گفت: أأءه، ترسیدم... ادامه دارد... eitaa.com/fatemiioon_news