eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
759 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین و آخرین نماز یک شهید❗️ یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران. رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه . یه دفعه داد زد کچل با توأم! شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی! شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود، وسط ، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...! @fatemiioon110
🔹داستان رضا یه لات بود تو .* هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! 🔸یه روز داشت می‌رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگ‌های نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. 🔹 از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت: بروبچه‌ها که اینجور می‌گن...!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم !! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...! مدتی بعد... 🔹شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد...! چند لحظه بعد با دستبند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام...! “ 🔸یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!! چمران: ”آقا رضا چی می‌کشی؟!! برید براش بخرید و بیارید...!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر... رضا به چمران گفت: می‌شه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده‌ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده...! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه... 🔸شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی...! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب می‌ده! هِی آبرو بهم می‌ده... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده...! 🔹منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم…! 🔸رضا جا خورد!... ... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟ 🔸اذان شد. رضا اولین عمرش بود. رفت وضو گرفت. ... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد... 🌹رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد...! (فقط چند لحظه بعد از کردنش)🌹🌹 🌹🌹🌹یه توبه و نماز واقعی... *✍️خاطرات * http://eitaa.com/fatemiioon_news
🌷 🌷 💎خون خود را بر زمین می‌ریزم تا شاید کسی به هوش بیاید، تا مگر وجدانی بیدار شود، ولی افسوس که منافع مادی و حب حیات همه را به زنجیر کشیده است. 💎من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش و محبت سوزاند. مقیاس‌ها و معیار‌های جدید بر دلم گذاشت و خواسته‌های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهم‌ترین و اساسی‌ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد. 💎خدایا از تو می‌خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت، قلب‌های ما را تیره و تار ننماید. 💎خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی‌ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابر عظمت تو خود را نبینم. http://eitaa.com/fatemiioon_news
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/fatemiioon_news