داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘شیخ مرتضی انصاری(٣) شیخ انصاری در بین راه سفر به مشهد با علمای زیادی دیدار کرد، درحالی
#احسن_القصص
☘شیخ مرتضی انصاری (۴)
در آن زمان آیت الله شیخ علی کاشف الغطا و آیتالله حاج شیخ محمد حسن نجفی صاحب کتاب "جواهرالکلام" در فقه، در رأس حوزه علمیه نجف بودند. شیخ انصاری که همواره بدنبال کسب علم بود از محضر ایشان نیز بهره مند گردید، تا اینکه در سال ١٢۶۶ ه.ق صاحب جواهر بیمار گشت، همه علما برای عیادت و برگزاری مجلس روضه در منزل ایشان جمع شدند، جناب شیخ محمد حسن همه علما را در مجلس حاضر دید جز شیخ انصاری. سپس عده ای را بدنبال شیخ انصاری فرستاد.
⚡️⚡️⚡️
آنها شیخ انصاری را در گوشه حرم مطهر امیرالمؤمنین علی علیه السلام یافتند که برای شفای استاد دست به دعا برداشته بود. ایشان را به مجلس روضه دعوت کردند. وقتی شیخ انصاری وارد مجلس شد، حاج شیخ محمد حسن ایشان را بر بالین خود نشاند و دست او را روی قلبش گذاشت و گفت: حالا مرگ بر من گوارا است و سپس به علما و حضار در مجلس فرمود: ایشان بعد از من مرجع شما هستند و به شیخ هم گفت: از احتیاط خود(در فتوا) کم کن، چرا که دین مقدس اسلام سهل و آسان است.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗مجله منتظران شماره 22
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماز_رفع_فقر_و_تنگدستی_و_سختی_زندگی
#رزق
از امام صادق علیه السّلام روایت شده :
چون امری بر تو مشكل شود وقت ظهر
دوركعت_نماز بخوان؛
در رڪعت اول حمد و توحید و سه آیه اول از سوره فتح
و در رڪعت دوم حمد و توحید و سوره انشراح، ڪہ بسیار مجرب است
وبعداز نماز 《100》مرتبہ صلوات بفرست.....
📚دعای روزانه
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت سوم): #امام_زمانﷻ با خودم سه تا سوال طرح کردم که از این آقا بپرسم: ۱. این
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت چهارم):
#امام_زمانﷻ
گفتم: این مسجد برای جن است یا ملائکه؟ فرمود: نه برای جن است نه برای ملائکه، بلکه برای آدمیزاد است، اینجا می شود آبادی. گفتم: بفرما من که می خواستم اینجا قضای حاجت کنم هنوز که مسجد نشده، پس چرا شما مرا نهی کردید؟ فرمود: در آنجا جنازه یکی از عزیزان فاطمه زهرا "سلام الله علیها" بر زمین افتاده و شهید شده، آنجا که من مربع مستطیل کشیده بودم افتاده زمین، آنجا می شود محراب، اینجا که می بینی جای قطرات خون اوست که مأمومین می ایستند نماز می خوانند.
✨💫✨
سپس اشاره کرد به طرف دیگر فرمود: آن گوشه می شود دستشویی، دشمنان خدا و رسول در آنجا به خاک افتاده اند و کشته شده اند. اینجور که ایستاده بود یک دفعه برگشت، مرا هم برگرداند، گفت: آنجا می شود حسینیه، و اشک از چشمان مبارکش جاری شد، من هم بی اختیار با گریه ایشان گریه کردم. گفت: اینجا می شود حسینیه، پشت اینجا می شود کتابخانه، تو کتابهایش را می دهی. گفتم به سه شرط پسر پیغمبر، اولش این است که من زنده باشم. گفت: ان شاء الله. گفتم: شرط دومش این است که اینجا مسجد بشود. گفت: بارک الله.
✨💫✨
گفتم: شرط سومش اینکه من به قدر قوه و استطاعتم ولو یک دانه کتاب هم شده برای اجرای امر تو پسر پیغمبر بیاورم بگذارم، ولی خواهش می کنم برو درست را بخوان آقاجان، این هوا را از سرت بیرون کن، خندید، دومرتبه مرا چسباند به سینه اش. گفتم: آخر نفرمودی اینجا را چه کسی می سازد؟ گفت: ید الله فوق ایدیهم. گفتم: آقاجان من اینقدر درس خوانده ام، یعنی دست خدا بالای همه دستهاست. فرمود: آخر سر می بینی، وقتی ساخته شد، به سازنده اش از قول من سلام برسان، بگو حاجی اینجا را ارزان نفروش. دو مرتبه مرا چسباند به سینه اش و فرمود: خدا به تو خیر آخرت بدهد.
ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
11.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_امام_زمانم
-آقٰاےمَڻ☆
۔نآمتاڻ عَجیبأست..
۔ تٰابہزبآڻ مۍآوࢪمَشآࢪٰا۾مےشَو۾ْ۔۔۔♡
#امام_زمانﷻ
@Manavi_2