#سلام_امام_زمانم
﴿بہِ شُما سَـــــلٰام مےڪُنَم..𑁍 ﴾
و نٰاگهآن غُصہ هآیم؛
رَنگ مےبٰازَد ۔۔
و رَنگیـــ🌈 ــن ڪمآنے أز اُمیـــــد،
بومِ زندگےأم رٰا ؛
پُرأز ا؏ـــجآز رَنگ هـــــآمےڪُند ...♡
أز شمــᰔـــآ سِپـــــآسگزارم ڪِہ ؛
رُخصَت مےدَهید سَلامتٰان ڪُنم۔۔ ...
#امام_زمان ﷻ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
﴿امآم خُمینے(ره)۔۔𔘓﴾:
جَنـــــگ مٰا فَتـــــح« فِلسطیـــــنْ..𑁍» را؛
بِہ دُنبـــــآل خٰواهد دٰاشتـــــ.۔۔♡
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#حاج_قاسم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
سه دقیقه در قیامت قسمت0⃣6⃣ 🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مداف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5783158543347615948.mp3
32.51M
سه دقیقه در قیامت
قسمت1⃣6⃣
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه شصت و یکم
* بخشش حقالناس
* حقالناس سن و سال ندارد
* داستانهایی جالب از شیخ حسین انصاریان پیرامون امانت و حقالناس
* انواع امانتداری
* اجازه در سه مورد لازم نیست
* بشارت به افراد حریص در امانتداری
* دو ویژگی که مقام امیر المومنین ع را نزد پیامبر اکرم ص را بالا برد
* پیامدهای خطرناک خیانت در امانت در دنیا و آخرت
* قابل توجه مستاجران و صاحبخانهها
* فضیلت جبران حقالناس
* هاویه در قرآن
* دچار حقالناس تاوان نشویم
⏰ مدت زمان: ۱:۳۰:۱۱
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#بیداری_از_خواب_غفلت (100) #راهکارهای_تقویت_ایمان (۴١) 🔸ایمان به غیب و ایمان به شهود 🎤: حضرت استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5931581355988092064.mp3
1.86M
#بیداری_از_خواب_غفلت (101) #راهکارهای_تقویت_ایمان (۴۲)
❓چرا در صورت گرانی، غصه رزق و روزی را می خوریم؟ چون ایمان نداریم!
🎤: استاد حاج آقا زعفری زاده
زمان: ده دقیقه
#سخنرانی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_چهارم علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_چهارم علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانست
#معجزه_چله_شهدا
#قسمت_پنجم
به سمت یخچال رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم.
احساس سردرگمی داشتم.
خدایا باید خوابمو باور کنم؟? در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که میگذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی …. واقعا نمیتونم بگم چه حالی داشتم.
شک و تردید دست از سرم بر نمیداشت. پیش خودم این را مرور میکردم که من بنده ی خوبی برای خداوند نیستم و فرد خاصی هم نیستم مگر میشود یک انسانی که نه عالم است نه اعمال مستحبی و…… انجام میده و فقط به نمازهای یومیه و اعمال واجب اکتفا میکنه رویای صادقانه ای آن هم با این عظمت ببیند آیا یک فرد بسیار معمولی می تواند شهدا را با این وضوح در خواب ببیند ؟؟؟؟?
با این افکار منتظر بودم تا مجدداً خواب آلودگی و ضعف و سایر علائم به سراغم بیاد ولی بعد از گذشت یک ساعت متوجه شدم که خبری از این علائم وجود نداره.
به فکر افتادم که بهتره در مورد خوابم تحقیقی کنم. آیا افرادی که در خواب دیدم واقعی بودن؟؟؟ آیا شهیدی بنام علیرضا یاسینی با آن چهره داریم؟؟ آیا علی اصغر قلعه ای واقعا همان شهید بود؟؟؟؟و…………
گوشی تلفن را برداشتم و به دو تن از بستگانی که اهل جبهه و جنگ بودند تماس گرفتم. در مورد خوابم چیزی نگفتم و فقط از ایشان در مورد چندتن از شهیدانی که در خواب دیده بودم سوال کردم.
و هنوز تردید داشتم و احتمال میدادم که شاید چنین شهدایی نداشته باشیم.
ولی هر چه بیشتر پرسش و پاسخ و تحقیق میکردم حال روحیم بدتر میشد چون به صادق بودن خوابم نزدیکتر میشدم.?
احساس میکردم که اگر صد در صد صحت خوابم تایید بشه چه باید کنم؟؟؟ ?
برای خداوند بواسطه ی لطفش قربانی کنم ، مستحبات رو انجام بدم، زندگی رو رها کنم و فقط عبادت کنم ?
خدایااااااااا چه کنم؟؟؟
چه جوری جبران کنم چنین لطف و مهربانی رو ?
فقط یک عبادت خشک و خالی؟؟؟
قربانی کنم به نیت شهدا؟؟؟؟
ولی…………… بالاخره
متوجه شدم که این عزیزان کاملا حقیقی بودن? واقعا شهدایی که در خواب دیدم وجود داشته و چهره های زیباشونم کاملا همان بوده که در خواب دیدم.?
و جزو شهدای دفاع مقدس می باشند بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد ضربان قلبم به گونه ای بود که گویا قفسه سینه من گنجایش قلبم را نداشت به گونه ای می زد که گویا قلبم می خواست از قفسه سینه بیرون بزند.
خدایا این چگونه آزمایشی است که بنده ای غافل از عظمتت را اینگونه مورد عنایت خود قرار می دهی در حالی که از دست من برای تشکر و قدردانی کاری بر نمی آید و نمی توانم آنگونه که شایسته و بایسته است تشکر و قدردانی کنم یا عبادت خاصی داشته باشم در حد عبادت های روزانه و روزمره.
ذهنم بسیار درگیر بود مانند مرغ پر کنده بودم و می خواستم فریاد بکشم از شهدا بگویم درحالیکه نمیدانستم اجازه تعریف کردن خوابم را برای کسی خواهم داشت؟؟؟؟
? تمام کانالهای تلویزیون شده بود صحبت در مورد شهدا ? یا نماهنگ و تصویر شهدا ?
خدایا مگه اینها همگی میدونن که من چه خوابی دیدم و چه اتفاقی افتاده؟؟؟
در افکارم سرگردان بودم.?
از منزل بیرون رفتم. سر تمام کوچه ها تابلوهای آبی رنگی نصب شده که با نام زیبای شهدا مزین شده است. روی دیوارهای شهر عکسهایی از شهدای عزیز کشیده شده.
بیشتر دقت کردم. ?
این عکسها جدید هستن؟؟?
از روی چکه های آب باران که بر روی عکس شهدا نقشی انداخته بود مطمئن شدم که مدتهاست این تصاویر و این تابلوها و نماهنگ های تلویزیون به یاد شهدا و قدردانی از ایثار و فداکاریهایشان کشیده و ساخته شده ولی……………………….. ?بنده …عجب غافل بودم??? گویا چشم و گوشم بسته بوده.
حالا رنگ و بوی شهر برام عوض شده بود.
تمام خیابانها و کوچه ها بوی عطر شهدا رو میدادن.
از در و دیوار شهر و انسانهایی که در خیابانها با خیال راحت و با آسایش و آرامش و بدون نگرانی در حال انجام امور روزمره ی زندگی خود بودند چیزی را نمیشد دید ، جز ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دلیر مردان بی ادعایی که حالا شاااید روزهای زیادی حتی فراموش کنیم اسمشان را یاد کنیم.???
ادامه دارد..
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2