⇠بـــَــرٰا؎ پیـــــروز؎ِجِبـــــهہ مُقـــٰــاومَـــــت و ⇠پیـــــروز؎ اســـــلٰام دَر بـــــرٰابـــــر کُفــٰـــار و ⇠ظُهـــــور آقــــٰـا جــــٰـانـــِــمون ↡↡
⇇هَمگے نَفـــــر؎﴿سِہ³ صلّـــــوات𔘓↷ ﴾
بِفـــــرستـــــید و
◇تـــٰــا میتـــــونیـــــد ایـــــن پیــٰـــام رٰا ،
_نَشـــــر بـــِــدیـــــد➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻به کمک جبهه مقاومت بشتابید..!
امروز روزیه که باید دست ولی مقتدر خدا رو پر کنیم. جنگ و مقاومت هزینه داره.
برای کمک مالی به جبهه، وارد سایت رهبر انقلاب بشید و از بخش پرداخت وجوهات و انتخاب گزینه "کمک به جبهه مقاومت"، کمک های مالی خودتون رو واریز کنید:
https://www.leader.ir/fa/monies
🔺هرچقدر در توان دارید کمک کنید، ولو هزار تومان..
امام خمینی (ره) فرمودند: اگر مسلمین مجتمع بودند هرکدام یک سطل آب به اسرائیل می ریختند او را سیل می برد.
🖤⃟
✅ واریز مستقیم کمکهای مردمی به حساب دفتر رهبر معظم انقلاب برای کمک به رزمندگان مقاومت #لبنان
1️⃣ابتدا تعیین گزینهی #انتخاب_وجوهات
2️⃣و سپس از قسمت #بابت ، انتخاب گزینهی #کمکها
3️⃣و نهایتاً
#کمک_به_مردم_مظلوم_لبنان
و یا
#کمک_به_رزمندگان_مقاومت_لبنان
را انتخاب کنید.
واریز مستقیم از طریق سایت مقام معظم رهبری:
https://www.leader.ir/fa/monies
🚨به اشتراک بگذارید
✅ اطلاعیه دفتر رهبر انقلاب برای كمكهاي نقدي به مردم مسلمان جنوب لبنان
بسماللهالرحمنالرحيم
🔸به اطلاع امت حزبالله و هميشه در صحنه ايران اسلامي ميرساند در پي حملات وحشيانه و گسترده رژيم صهيونيستي عليه جنوب لبنان كه بر اثر آن ضايعات جاني و خسارات مالي سنگين بر مردم مظلوم و محروم و در عين حال با ايمان و مقاوم اين منطقه تحميل شده است، بدستور مقام معظم رهبري حساب مخصوصي با شماره ۵۷۵ نزد شعبه مركزي بانك ملي ايران جهت دريافت كمكهاي نقدي امت حزبالله براي مردم مسلمان جنوب لبنان اختصاص يافته است.
🔸حضرت آيتالله خامنهاي همچنين اجازه فرمودند مؤمنين ميتوانند از وجوهات شرعيه خود يك سوم از سهم مبارك امام را به اين حساب واريز كنند.
🔸حمايت ايران اسلامي از رزمندگان مقاومت اسلامي در جنوب لبنان و كمكهاي انساندوستانه ملت مسلمان و انقلابي ايران به مردم مظلوم اين منطقه پشتوانه دلگرم كنندهاي براي تداوم مقاومت اسلامي در برابر تجاوزهاي رژيم صهيونيستي خواهد بود.
دفتر مقام معظم رهبري
https://eitaa.com/namazjomeh_dastgerd
دوستان کمک به جبهه لبنان را رهبر عزیزمون واجب کردند پس حتی اگه شده از هزینه هامون کم کنیم باید کمک کنیم
الان موقعیه که اسممون تو لیست امام زمان عجل الله ثبت میشه که یاریش خواهیم کرد یا نه
الان وقتشه ثابت کنیم سربازیشونو میکنیم
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۰ فراز ۱ سفارش به ترس از خدا 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✅ضرورت شكرگزاري خدا را برابر نعمتهايش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۰ فراز ۱ سفارش به ترس از خدا 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✅ضرورت شكرگزاري خدا را برابر نعمتهايش
خطبه ۱۹۰
فراز 2
🎇🎇🎇#خطبه۱۹۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇
✨آينده پرهيزكاران
و در آن ميان (پرهيزكاران را گروه، گروه، به سوي بهشت رهنمون مي شوند) آنان از كيفر و عذاب در امانند، و از سرزنش ها آسوده، و از آتش دورند، در خانه هاي امن الهي، از جايگاه خود خشنودند، آنان در دنيا رفتارشان پاك، ديدگانشان گريان، شبهايشان با خشوع و استغفار چونان روز، و روزشان از ترس گناه چونان شب مي ماند، پس خداوند بهشت را منزلگه نهايي آنان قرار داد، و پاداش ايشان را نيكو پرداخت، كه سزاوار آن نعمتها بودند، و لايق ملكي جاودانه و نعمتهايي پايدار شدند. اي بندگان خدا، مراقب چيزي باشيد كه رستگاران با پاس داشتن آن سعادتمند شدند، و تبهكاران با ضايع كردن آن به خسران و زيان رسيدند، پيش از آنكه مرگ شما فرا رسد با اعمال نيكو آماده باشيد، زيرا در گرو كارهايي هستيد كه انجام داده ايد، و پاداش داده مي شويد به كارهايي كه از پيش مرتكب شديد. ناگهان مرگ وحشتناك سر مي رسد، كه ديگر بازگشتي نيست، و از لغزشها نمي توان پوزش خواست، خداوند ما و شما را در راه خود و پيامبرش استوار سازد، و از گناهان ما و شما به فضل و رحمتش در گذرد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند پنجاه و هفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند پنجاه و هشتم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
□گـــُــفتہ بـــــود:
أگـر شَهـــــٰـادت نَبــــــود،
_دَسـتِ دیـن
◇◇بِـہ جٰـایے نمِےرِسیــــــد...!➺
|↑↑شَهیـــــدسیّدمحمّـــــدبِهشتـے↑↑|
#شهیدانه
#سخن_بزرگان
#سید_حسن_نصرالله
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♦️ ولی خدا کنه موشکباران تمام نشده باشه، بلحاظ روحی یه دور دیگه نیاز دارم😌😍😍😍
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و هفتم✍ بخش دوم 🌹چراغ رو خاموش کردیم ولی تورج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و هفتم✍ بخش دوم 🌹چراغ رو خاموش کردیم ولی تورج
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_بیست و هفتم ✍ بخش سوم
🌹پرسیدم : با دوست دختر ؟ گفت هم دختر هم پسر با بچه های دانشگاه میایم یک چیزی می خوریم و استراحتی می کنیم ….
چی می خوری ؟ می خوای خودم انتخاب کنم ؟ گفتم آره اون چیزی که گفتی تا حالا نخوردم رو بگو بیاره …. خوب شروع کن ببینم چی می خوای بگی که اینقدر مهمه ….
تورج اول سفارش داد و بعد روبروی من نشست و ساکت شد احساس کردم یک کم بلاتکلیفه پرسیدم مسئله ی مهمی باید باشه که تو این طوری می کنی ؟
🌹گفت راستش آره ….هر چی فکر کردم دیدم باید به تو اول بگم …(یک کم جا بجا شد مثل اینکه نمی دونست از کجا شروع کنه ) یک دفعه یاد حرف مینا افتادم اون می گفت تورج تو رو دوست داره و این برای من خیلی بد بود یک آن می خواستم از اونجا فرار کنم تا چیزی که ممکنه اون به من بگه رو نشنوم …… ادامه داد ببین … راستش نمی دونم از کجا شروع کنم …. میشه اول یک کم درد دل کنم بعد بگم …..
🌹گفتم : آره خوب اگر دوست داری منم خیلی مایلم گوش کنم ….(ولی دست و پام داشت می لرزید با خودم گفتم اگر احساس کردم می خواد چنین چیزی رو به من بگه زیر بار نمی رم و نمی زارم حرفشو تموم کنه) ……. خوب حتما تا حالا فهمیدی که من الکی خوشم؛؛ خودمو سر گرم می کنم… تنها کسی که روش حساب می کنم در واقع ایرج اون همه ی زندگی منه اگر بگه بمیر میمیرم … خوب بقیه رو هم دوست دارم ولی از هر کدوم یک جوری دلخورم مخصوصا از بابام خودت دیگه فهمیدی نمی خوام وارد اون بحث بشم من آرزو داشتم که خلبان بشم نگذاشتن نقاشی کشیدم مسخره کردن دانشگاه قبول شدم رشته ی منو نپسندیدن …. ولی حالا می خوام زندگیمو خودم اتنخاب کنم … دیگه نمی زارم کسی سد راهم بشه باید به آرزوم برسم …….. من گوش می کردم و هنوز نمی دونستم اون می خواد چی بگه!
🌹گفتم : خوب آرزوت چیه ؟ گفت : اگر بدونی چیکار کردم؟ توی خونه بمب منفجر میشه تو باید کمکم کنی اگر نه از پسش بر نمیام ….
من توی بهمن ماه رفتم و اسممو برای دانشگاه خلبانی یعنی افسری نوشتم امتحان دادم و قبول شدم از آخر این ماه میرم آموزشی و لباس می پوشم اگر بابا و مامانم یا حتی ایرج بفهمن غوغا راه منیدازن …. می خوام پشتم باشی … بعد دستشو گذاشت روی سینه شو گفت آخیش گفتم بالاخره …..
منم همین کارو کردم و گفتم آخیش بالاخره گفتی تورج به خدا جون به لبم کردی هزار تا فکر کردم باور کن خیلی تحمل کردم که بهت چیزی نگفتم این که چیز مهمی نبود …..
گفت : تو نمی دونی علیرضا خان اگر بفهمه نمی زاره که برم برای همین مخفی کردم باید تا روز آخر که من میرم کسی ندونه وگرنه همه چیز خراب میشه …. پرسیدم چرا به ایرج نمیگی … گفت : بَه اون از بابا بد تره …اگر اون موافقت کنه ایرج نمی کنه هر وقت گفتم عصبانی شده و گفته اسمشو نیار … اصلا نمی زاره در موردش حرف بزنم …..
🌹گفتم : من حالا باید چیکار کنم ؟ گفت : اول باید سه شب دیگه تو رفتن به من کمک کنی دوم بعد از اینکه رفتم ایرج رو راضی کنی اون به حرف تو گوش میده من بهتون خبر میدم کجام و چیکار می کنم …
گفتم : یک چیزی بهت بگم ؟ بیا باهاشون رو راست باش این طوری نرو من بهت کمک می کنم ولی تو راستی ….. اگر من تو پنهون کاری کمکت کنم بقیه دیگه روی من حساب نمی کنن تو که اینو نمی خوای … بزار من بهشون بگم باور کن کاری می کنم جلوی تو رو نگیرن توام به آرزوت برسی ولی با اینکه اون طوری ناراحت شون کنی مخالفم … تورج خواهش می کنم برای رسیدن به خواسته هات از روی کسی رد نشو موفق نمیشی رو راست باش…….
🌹اون موقع ها که حق داشتن با تو مخالفت کنن تو هنوز بچه بودی ولی الان برای خودت مردی هستی کسی حق نداره جلوی تو رو بگیره خودت این حق رو برای خودت قائل باش … الان بیست و چهار سالته داری میری تو بیست و پنج سال یعنی چی؟ مثل پسر بچه ها رفتار کنی؟ من نمی فهمم برو مرد و مردونه وایسا بگو با اجازه ی شما می خوام این کارو بکنم یعنی باید اجازه بدین …….
گفت : می ترسم دعوا بشه …گفتم اگر می خواد بشه بزار در حضور خودت بشه فرار نکن اونوقت همیشه خودت ناراحت می مونی بیا با هم راضی شون می کنیم ….
🌹بزار اول من حرف بزنم آماده بشن بعد تو بگو مطمئن باش هر چی بشه از اینکه بی خبر بزاری و بری بهتره اون جوری هیچوقت قبول نمی کنن و همیشه ناراحتی برای همه باقی میمونه …. رفت تو فکر و گفت :آخه تو نمی دونی وقتی بابام عصبانی میشه چقدر خطر ناک میشه حتی ممکنه اون وسط تو رو هم بزنه ….. گفتم نه انشالله این طوری نمیشه اونوقت به من و تو مجوز میده که یواشکی این کارو بکنیم ولی مطمئن باش اونم آدم عاقلیه با فرهنگه اگر از راه درست وارد بشی اونوقت همه جوره حق با توس ……
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و هفتم ✍ بخش سوم 🌹پرسیدم : با دوست دختر ؟ گفت
#رمان "
#رویای_من"بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_بیست و هفتم ✍ بخش چهارم
🌹خیلی باهاش حرف زدم تا راضی شد ، ولی هنوز تردید داشت و منم می ترسیدم واقعا کاری بشه که اون نتونه به آرزوش برسه در عین حال
نمی خواستم در کار بدی که می کنه شریک باشم ……
تورج اصرار داشت که بریم شام بخوریم ولی اون بستنی مخصوصی که برای من آورده بودن برای من کافی بود و دیگه اشتها نداشتم ….
تازه بهش گفتم بریم شاید همین امشب موضوع رو گفتیم ولی خواهش می کنم تا من شروع نکردم تو حرف نزن …..
احساس من نسبت به تورج جور دیگه ای شد صورت دیگه ای از اونو دیدم مصمم و به فکر آینده بدون شوخی و لودگی فکر نمی کردم اون هرگز به فکر چیزی باشه …..
وقتی رسیدیم خونه همه تو حال بودن و من ایرج رو دیدم که اصلا حالش خوب نبود و شاید با من قهر هم بود ، با تندی از تورج پرسید تا حالا کجا بودی ؟
تورج گفت : چی شده مگه داداش حرف می زدیم با هم …. برا چی دلواپس شدی ؟ جوابشو نداد و رفت نشست عمه گفت : خیلی دیر کردین آخه ما فکر کردیم نکنه اتفاقی براتون افتاده باشه … ایرج بازم با تندی گفت : بشین …بشین اینجا بگو چی شده که به رویا می خواستی بگی ؟ هر چی می خواستی بگی الان جلوی همه بگو ….
تورج یک نگاهی به من کرد و گفت : آخه چیز مهمی نبود که ……
بازم ایرج با همون لحن گفت : مهم بود یا نبود بشین بگو ما باید بدونیم …. راستش منم از ایرج ترسیده بودم ولی نمی خواستم مثل آدمهای گناه کار باهام رفتار بشه و متوجه شده بودم که برای همه سوء تفاهم پیش اومده و من می دیدم که طور دیگه ای به من نگاه می کنن …….. آب دهنم رو قورت دادم و با چشم به تورج اشاره کردم …. و گفتم : آره تورج می خواست یک چیزی به شما ها بگه که می ترسید باعث ناراحتی بشه پس می خواست با یکی در میون بزاره تا تصمیم بگیره چطوری عنوانش کنه این بود که رفتیم بیرون و با هم حرف زدیم مسئله فقط مربوط به خودشه و فقط می خواست با من مشورت کنه …..
این حرفا رو به خاطر ایرج گفتم و بالافاصله احساس کردم که ایرج تغییر حالت داد و پرسید خوب مگه ما غربیه ایم بگو ما که بد خواه تو نیستیم ….. علیرضا خان که تا حالا وا نمود می کرد ، تلویزیون نگاه می کنه … پرسید : کار بدی کردی ؟ گندی بالا آوردی ؟
تورج اومد حرف بزنه من بهش اشاره کردم الان چیزی نگو …. من به جای اون گفتم : راستش منم اول همین فکر شما رو کردم ولی وقتی بهم گفت نظرم نسبت بهش عوض شد فهمیدم که بر خلاف چیزی که نشون میده …خیلی به آینده و زندگیش اهمیت میده …..فقط می ترسه شما باهاش مخالفت کنین ….
خودش با صدای بلند گفت: آقا می خوام برم خلبانی….دانشکده ی افسری قبول شدم …
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
⁉️کسانی که شب زنده دار هستند و در برابر عظمت الهی سر تعظیم فرود می آورند، روزها چگونه هستند و چه می کنند؟
اثر نمازشب در آنها چگونه ظاهر می شود؟
✅امام علی علیه السلام می فرمایند:
همین ها که چنین شب زنده داری می کنند و تا این حد روح شان به دنیای دیگر پیوسته است، روزها مردانی هستند اجتماعی، بردبار، نیک و پارسا.
📚نهج البلاغه،خطبه184
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
امروز چهارشنبه۱۴۰۳/۷/۱۱😍
نحن ابناء الحیدر✌️
#وعده_صادق
#سید_حسن_نصرالله
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2