داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم) #امام_زمان 💥بعد از مسافتی به کوچه رسیدیم، در کوچه تاریکی مطلق بود، چشم چشم
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
یکی از علمای معروف نجف نقل می کند: در حرم مطهر امیرالمؤمنین مشغول زیارت بودم و اطراف ضریح مطهر چند نفری بیشتر نبودند و حرم بسیار خلوت بود. آقای بزرگواری( که بعدا متوجه شدم حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بوده اند) را دیدم که با حال خاصی این دعا و جملات را می خواند:
✨خدایا این دین توست که اکنون بخاطر غیبت ولیّت گریان شده، بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست و فرج ولیّت را برسان تا به دین خود رحم کرده باشی.
✨خدایا این کتاب توست که برای فراق ولیّت گریان شده، پس بر محمد و آل محمد رحمت فرست و در فرج ولیّت تعجیل کن تا به کتابت رحم کرده باشی.
✨خدایا این چشمهای مؤمنین است که در فراق ولیّت گریان شده، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ولیّت تعجیل فرما تا به مؤمنین رحم کرده باشی. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
آن عالم بزرگوار فرمود: پس از شنیدن این جملات جانسوز به طرف آن شخص رفتم تا او را از نزدیک زیارت کنم ولی با آنکه چند نفر انگشت شمار بیشتر در حرم نبودند هرچه گشتم ایشان را پیدا نکردم و مطمئن شدم وجود مقدس حضرت بقیة الله را زیارت کرده ام.
📗در اوج تنهایی/ص39
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان یکی از علمای معروف نجف نقل می کند: در حرم مطهر امیرالمؤمنین مشغول زیارت ب
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
از علامه مجلسی (ره) نقل شده است که فرمودند:
چون به نجف مشرف شدم، برای اینکه لیاقت تشرف حرم علوی را پیدا کنم، تصمیم گرفتم که چند روزی عبادت کنم. روزها در مقام مقائم و شبها در رواق مطهر مشغول بودم. شبی در عالم مکاشفه، حضرت بقیةالله ارواحنافداه را در حرم پدر بزرگوارش دیدم. فردا به سامرا مشرف و چون وارد حرم شدم، مٙهدی روحی فداه، آن پاره ماه آنجا بود. ایستادم و از دور به طور مداحی و در حالی که با انگشت اشاره به او می کردم، زیارت جامعه را خواندم. فرمودند: بیا جلو! ابهت و عظمت او مانع می شد، تا بالاخره جلو رفتم. به من تلطف کردند و فرمودند: "نعم الزیارةُ هذه" خوب زیارتی است این زیارت.
📚 بحارالانوار، ج 52 ص 353
🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان از علامه مجلسی (ره) نقل شده است که فرمودند: چون به نجف مشرف شدم، برای اینک
#تشرف
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان
💥باقی بن عطوه علوی که از سادات حسینی بوده نقل کرده است:
پدرم زیدی مذهب بود و او به مرضی مبتلا بود که بهیچوجه اطبا نمی توانستند او را معالجه کنند و از من و چند پسر دیگرش که همه شیعه و دوازده امامی بودیم ناراحت بود و دوست نداشت که ما در غیر مذهب او باشیم و گاهی که ما برای او استدلال حقانیت مذهب تشیع را می نمودیم و به او می گفتیم که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه زنده است.
✨💫✨
می گفت: اگر راست می گویید، بگویید او بیاید و مرا شفا بدهد تا من باور کنم و معتقد به مذهب شما بشوم و مکرر می گفت: من شما را تصدیق نمی کنم و به مذهب شما قائل نمی شوم مگر آنکه صاحب شما، امام زمان شما، حضرت مهدی شما بیاید و مرا از این مرض نجات بدهد!
✨💫✨
تا آنکه یک شب بعد از نماز عشاء که ما همه یکجا جمع بودیم و پدرم در اتاق خودش بستری بود شنیدیم که صدا می زند و می گوید: بیایید، بشتابید، عجله کنید که آقای شما اینجاست!...
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول): #امام_زمان 💥باقی بن عطوه علوی که از سادات حسینی بوده نقل کرده است: پدرم ز
#تشرف
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان
💥ما خود را با عجله نزد او رساندیم، کسی را ندیدیم ولی او به طرف در اتاق نگاه می کرد و می گفت: پی او بدوید و به خدمت مولای خود برسید، زیرا همین لحظه او از نزد من از این اتاق بیرون رفت ما به دستور او از در اتاق بیرون رفتیم و هرچه اینطرف و آن طرف دویدیم، کسی را ندیدیم.
✨💫✨
به نزد پدر برگشتیم و از او سؤال کردیم که چه بود و چه شد؟ او می گریست و می گفت: شخصی نزد من آمد و گفت: یا عطوه! گفتم: شما که هستی؟! فرمود: من صاحب پسران تو، امام زمان پسران تو هستم، آمده ام تو را شفا بدهم، بعد از آن دست دراز کرد و در جای مرض گذاشت و به کلی مرا از آن کسالت نجات داد و من سلامتی کامل خود را یافتم و آثاری از آن کسالت در من نیست.
✨💫✨
و لذا متوجه شدم که او امام زمان شما، حضرت حجة بن الحسن علیه السلام است و به همین جهت شما را صدا زدم که او را زیارت کنید که متاسفانه به مجردی که شما آمدید آن حضرت از در اتاق بیرون رفت.
بعد از این قضیه عطوه علوی از مذهب زیدی خود دست برداشت و شیعه اثنی عشری شد.
📗ملاقات با امام زمان
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم): #امام_زمان 💥ما خود را با عجله نزد او رساندیم، کسی را ندیدیم ولی او به طرف
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
⚠️کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!!
مرحوم حاج حسن خیِّر همیشه در سفرها به زواری که می آوردند و یا مخارج سفر عتبات آنها را حساب میکردند تاکید داشتند که حتما برای فرج زیر قبه مبارکه دعا کنید و من راضی نیستم از کسی که با من به کربلا بیاید و برای فرج دعا نکند
ایشان داستانی تعریف میکردند و میگفتند:
✨💫✨
حدود ۲۰ سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدم به کربلای معلی و با خیلی سختی و پیاده روی چند روزه و خستگی فراوان به حرم رسیدم. چند روزی را در کربلا بودیم و بعد از زیارت عتبات قصد برگشت داشتیم. در راه برگشت خسته شده و چند ساعتی استراحت کردیم و خوابم برد. در عالم رویا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم. رفتم خدمت حضرت دستبوسی. حضرت سوال کردند: کجا بودید و به کجا میروید؟ عرض کردم: آقاجان کربلا بودیم و در راه برگشت به شهرمان هستیم.
✨💫✨
حضرت فرمودند این چه کربلایی بود که مقبول نشد!! رنگ از رخسارم پرید. عرض کردم: چرا آقاجان؟ حضرت فرمودند: "کربلا رفتید ولی برای فرج من دعا نکردید مگر نه اینکه من منتقم خون جدم حسین علیه السلام هستم..."
از خواب پریدم و بلافاصله برگشتیم برای زیارت کربلا به نیت فرج آن حضرت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان ⚠️کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!! مرحوم حاج حسن خیِّر همیشه در سفر
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
💥مؤمن متدین شیخ هاشم بن عبدالباقی که از شیعیان سامراست نقل می کند: در سن طفولیت که به مکتب می رفتم یکی از بچه های شیعه اهل ایران به نام کاظم، روزی به من گفت: بیا به سرداب مقدس برویم و نامه های استغاثه را از چاهی که در آنجا هست در بیاوریم! آنوقت روز خلوت بود، وقتی از پله های سرداب پایین رفتیم در پله پهن وسط پله ها سید بزرگواری با پیراهن سفید و لباس های سبز یکدست و عمامه و عبا و قبا و کفش سبز حضور داشتند.
✨💫✨
ایشان قامتی موزون داشتند و گندمگون بودند و طرف راست چهره منوّرشان خال سیاهی داشت. به مجرد دیدار مهابت و جلالت آن بزرگوار ترس عظیمی در دلمان افتاد، فریاد زدم و به رفیقم گفتم: فرار کن که این آقا صاحب الزمان است. و به سرعت برگشتیم. آن بزرگوار اظهار ملاطفت کردند و فرمودند: "ابنای انتم ما یخالف غیرکم لا" فرزندانم اشکال ندارد شما بیایید دیگران نباید بیایند.
✨💫✨
من و رفیقم گریزان دویدیم. در کفشداری پیرمردی از سنّیان خوابیده بود، صدایش زدیم و گفتیم: برخیز که صاحب الزمان (علیه السلام) در سرداب است. آن مرد برخاست و ما پشت سر او روانه شدیم. وارد سرداب شدیم و همه گوشه کنارهایش را جستجو کردیم، اما ابدا اثر و علامتی از آن بزرگوار نیافتیم.
📗ملاقات با امام زمان در کربلا ص 161
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان 💥مؤمن متدین شیخ هاشم بن عبدالباقی که از شیعیان سامراست نقل می کند: در سن
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
عبد صالح شیخ حسین مسئول شمعهای حرم مطهر حسینی و از خدام پیر حضرت سیدالشهداء علیه السلام که فرد مورد اعتمادی است فرمود: من و سید جلیل، مرحوم سید هاشم نایب التولیه مسئول بستن و باز کردن درهای حرم مطهر بودیم و در صحن مقدس بیتوته میکردیم. برنامه ما این بود که اول شب تمام زوایای رواق مقدس و حرم را جستجو مینمودیم، آنگاه درها را میبستیم و صبح هم بعد از باز کردن درها تمام زوایا را تفحص مینمودیم که کسی مخفی نمانده باشد.
✨💫✨
شبی طبق معمول تمام کنار و گوشه ها را تفحص کردیم و درها را بستیم و خوابیدیم. آن شب من کمی زودتر از شبهای دیگر بیدار شدم و سیدهاشم را بیدار کردم. گفت: نیمساعت وقت باقی است و بد نیست در حرم مشغول نماز شویم و وقتی زمان باز شدن درها رسید آنها را باز کنیم. در رواق مقدس را باز کردیم و آن را از داخل بستیم و یکی از سه در حرم را که پیش روی مبارک است باز نمودیم و داخل شدیم تا به بالای سر مقدس رسیدیم، ناگاه دیدیم سیدی نورانی در آنجا ایستاده و مشغول نماز است و در حال قنوت میباشد.
✨💫✨
سید هاشم گفت: فلانی، مگر اول شب و وقت بستن درها جستجو نکردی؟ گفتم: چرا جستجو کردم و دقت نمودم و احدی باقی نمانده بود. گفت: پس چراغ بیاور تا به صورت او نگاه کنم و ببینم او را میشناسم یا نه! چراغ آوردم و نظر کردیم، گفت: من او را نمیشناسم و هرگز ندیدهام. ایستادیم و منتظر ماندیم تا از نماز فارغ شود، ولی آنقدر نمازش طول کشید که ما خسته شدیم و او همچنان در قنوت بود. سیدهاشم گفت: بیا برویم بگردیم و ببینیم غیر از او کسی را در حرم مییابیم یا نه.
✨💫✨
از پشت ضریح به طرف پیش رو رفتیم و از آنجا به طرف بالای سر مقدس برگشتیم، ولی با کمال تعجب او را در جای خود ندیدیم. این بار مشغول تفحص از او شدیم اما ابدا اثری نیافتیم. سیدهاشم گفت: درها که بسته است پس از کجا خارج شد؟ آنگاه عمامه خود را از سر انداخت و بنا کرد بر سر خود زدن. گفتم: سید تو را چه میشود؟ گفت: یقین کردم که این آقا مولایمان حضرت صاحب الزّمان أرواحنا فداه بوده است ولی ما حضرتش را نشناختیم و نفهمیدیم و گریه زیادی کرد.
📗ملاقات با امام زمان در کربلا ص ۵۷
اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان عبد صالح شیخ حسین مسئول شمعهای حرم مطهر حسینی و از خدام پیر حضرت سیدالشهد
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
آقای شیخ حسین کاشانی مؤلف کتاب " گفتار بزرگان" می گوید:
در زمان تحصیل در اصفهان "در مدرسه عرب ها" که پشت مسجد جامع میدان نقش جهان واقع است، اشتغال به تحصیل کتب فقه و اصول داشتم و به اندازه ای سرگرم تحصیل بودم که در ایّام نوروز که اجباراً دروس تعطیل بود و هر کس به موطن خود سفر می کرد، ناراحت بودم که چند روزی درس تعطیل می شود. غالباً برای اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب زیارت کنم، اعمالی را که در کتاب "مفاتیح الجنان" مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه نوشته است، انجام می دادم ولی توفیق حاصل نمی شد. من دیگر عادت کرده بودم و اعمال مخصوص دیدن آن حضرت را انجام می دادم.
✨💫✨
تا این که یک شب در عالم خواب مشاهده کردم که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در بالای حجره مقابل درب نشسته اند و من در مقابل آن حضرت قرار دارم، گفتم:《السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا نبی الله》. حضرت طوری تبسم کردند و لبخند زدند که دندان های مبارک آن حضرت مشاهده شد و با دست مبارک خود اشاره فرمودند که در طرف راست آن حضرت بنشینم.
اما با خود گفتم: در مقابل رسول خدا صل الله علیه و آله باید ایستاده باشم، ولی بدون اینکه حرکتی داشته باشم ملاحظه کردم که در همان مکان که حضرت فرموده اند، نشسته ام. با خود گفتم: وقت را مغتنم بدارم و سوالی از آن حضرت بنمایم. در خاطرم مجسم شد که سوال کنم آیا آقا امام زمان ارواحنا فداه به زودی ظاهر میشوند یا نه؟
✨💫✨
و در فکر بودم که زمان ظهور آن بزرگوار حتی برای خود امام عصر ارواحنا فداه معلوم نیست. در هر صورت سوال را طرح کردم. زیرا هیچ مطلبی در خاطرم نبود که سوال کنم.
حضرت فرمودند: 《بطیئی نیست》
یعنی: خیلی طول نخواهد کشید و ظهور آن حضرت نزدیک است. بعد از خواب بیدار شدم و برخاستم در حالی که بوی بسیار خوشی در حجره به مشامم می رسید. فردای آن روز، پس از درس مرحوم "حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی" ، در مدرسه ی "جّده" کیفیت خواب خود را با ایشان در میان گذاشتم، آقای نجف آبادی بسیار خوشحال شد و دعا کرد و گفت: خوشا به حال شما که مورد توجه صاحب شریعت هستید و به مقامات عالیه خواهید رسید و از شما استفاده خواهد شد و مرا بوسید.
📗مجله منتظران شماره 33
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان آقای شیخ حسین کاشانی مؤلف کتاب " گفتار بزرگان" می گوید: در زمان تحصیل در
#تشرف
#تشرفات (قسمت اول)
#امام_زمان
جناب حجة الاسلام اعتمادیان نقل کردهاند:
ایامی که به کشور انگلیس جهت تبلیغ رفته بودم، با زنی مواجه شدم که برای او حادثه ای عجیب اتفاق افتاده بود. آن زن گفت: قبل از ازدواج، من مسلمان نبودم، روزی جوانی به خواستگاریم آمد، ابتدا تصور می کردم او نیز مسیحی است. ولی آن جوان گفت: من یک مسلمان شیعه هستم. قصد دارم با شما ازدواج کنم. ولی شرط ازدواج من با شما، مسلمان شدن شماست! من تا آن زمان چیزی از اسلام و بخصوص تشیع نمیدانستم.
✨💫✨
ابتداء فرصتی خواستم تا اسلام و تشیع را دقیقا بشناسم، از آن روز به بعد تحقیقات زیادی پیرامون اسلام و تشیع کردم و آن جوان که خود پزشک بود مرا در این تلاش واقعا یاری کرد مسائل بسیاری برایم حل شد. تنها سوالی که باقی ماند مسئله طول عمر حضرت بقیه الله ارواحنافداه بود که واقعا برایم قابل تصور نبود، بالاخره مسلمان و شیعه شده و زندگی مشترک را با همسرم آغاز کردم. پس از سالها زندگی، روزی با همسرم تصمیم گرفتم که اعمال حج را انجام دهیم.
✨💫✨
پس مقدمات آن را تدارک دیده و بالاخره پیش از رسیدن ایام حج خود را در عربستان و سپس به شهر مقدس مکه رسانیدیم به هنگام ورود به مسجد الحرام با اولین نگاه به کعبه، حال عجیبی بر من عارض شد که واقعا توصیف نشدنی است. ناگهان متوجه شدم پروانه ای بر دوشم نشسته و مجددا به پرواز در می آید و در میان آن بسته طواف کنندگان دوباره بر دوشم می نشیند. با فرا رسیدن زمان اعمال حج تمتع ابتداء به صحرای عرفات و سپس به منی رفتیم. در همان روز نخست اقامت در منی...
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمان جناب حجة الاسلام اعتمادیان نقل کردهاند: ایامی که به کشور انگل
#تشرف
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان
با فرا رسیدن زمان اعمال حج تمتع ابتدا به صحرای عرفات و سپس به منی رفتیم. در همان روز نخست اقامت در منی، وقتی با همسرم به قصد رومی جمرات به راه افتادیم شوهرم را گم کردم، به زبان انگلیسی از هر کسی آدرس و نشانی از شوهرم می پرسیدم، کسی نمی توانست مرا راهنمایی کند. پس خسته شده و در گوشه ای با وحشت و اضطراب تمام نشستم. ساعت ها گذشت. نزدیک غروب آفتاب بود. نمیدانستم چه باید بکنم؟
✨💫✨
ناگهان مردی در مقابلم ظاهر شد وبه زبان انگلیسی فصیح حالم را پرسید. وقتی وضع خویش را با گریه برایش گفتم، فرمودند: پاشو باهم برویم رمی جمراتت را انجام بده، الان وقت میگذرد. من نیز به دنبالش راه افتادم، او مرا به سوی جمرات بود و من اعمالم را در میان انبوه جمعیت به آسانی انجام دادم. آنگاه در زمان اندکی مرا به چادرمان باز گردانید. سخت حیرت کردم زیرا صبح وقتی با شوهرم به سوی جمرات راه افتادیم مسافت بسیار طولانی را پیموده بودیم ولی اینک که باز میگشتم در زمانی اندک خود را کنار چادرمان یافتم.
✨💫✨
باری آن مرد مرا به خیمه ام رساند از او بسیار تشکر کردم او به هنگام خداحافظی چنین فرمود: *وظیفه ماست که به محبان خویش رسیدگی کنیم، در طول عمر ما نیز شک نکن، سلام مرا به دکتر -شوهرم- برسان!*
وقتی به خیمه وارد شدم، شوهرم سخت نگران حالم بود. بیشتر خوشحال شد، وقتی داستان نجات یافتنم را برایش گفتم، او با خوشحالی گفت: این مرد امام زمان ارواحنا فداه بوده اند که به یاری تو آمده اند. بلافاصله از خیمه بیرون دویدم، ولی دیر شده بود و اثری از آن حضرت نبود.
📗کتاب تشرف یافتگان
📚ملاقات با امام عصر جلد دوم(ملاقات بانوان خدمت امام زمان ارواحنا فداه)
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم) #امام_زمان با فرا رسیدن زمان اعمال حج تمتع ابتدا به صحرای عرفات و سپس به
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
💥زهری می گوید: من تلاش فراوانی برای زیارت حضرت صاحب الامر داشتم، اما به این خواسته نرسیدم. تا آن که به محضر حضرت محمد بن عثمان عمروی (نائب دوم حضرت بقیه الله در غیبت صغری) رفتم و مدتی ایشان را خدمت نمودم، روزی التماس کردم که مرا به محضر امام زمان روحی فداه برساند. قبول نکرد. ولی چون زیاد تضرع کردم فرمود: فردا اول وقت بیا. روز بعد، اول وقت به نزد او رفتم، دیدم شخصی آمد و جوانی خوش رو و خوش بو در لباس تجار همراه او بود و جنسی با خود داشت.
✨💫✨
عمروی به آن جوان اشاره کرد و به من فهماند این است آن که می خواهی. من به محضر آن حضرت رفتم و آنچه خواستم سوال کردم و جواب شنیدم . بعد حضرت به در خانه ای که خیلی مورد توجه نبود رسیدند و خواستند داخل مسجد شوند. عمروی گفت: اگر سوال داری بپرس که دیگر او را نخواهی دید. رفتم که سوالی بپرسم، اما حضرت گوش ندادند و داخل شدند و فرمودند: "ملعون است ملعون است کسی که نماز مغرب را تا وقتی که ستاره در آسمان زیاد شود به تأخیر بیندازد، ملعون است، ملعون است کسی که نماز صبح را تا وقتی که ستاره ها غائب شوند، به تأخیر بیندازند."
📚کرامات ملاقات با امام زمان، ص42
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان 💥زهری می گوید: من تلاش فراوانی برای زیارت حضرت صاحب الامر داشتم، اما به ا
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
حاج میزرا مقیم قزوینی نقل می کند:
چله ای گرفته بودم. نزدیک اتمام آن در حرم امیرالمومنین علیه السلام بالای سر مبارک از سمت پیش رو، به طرف قبر منور حضرت سید الشهداء علیه السلام ایستاده بودم و آن حضرت را زیارت میکردم. دیدم سید جلیلی بالای سر، رو به قبله متصل به ضریح مطهر ایستاده است و دست ها را به طرف آسمان بلند نموده و مشغول دعاست و چنان اثر جلال و مهابت از آن بزرگوار ظاهر بود که به وصف نمی آید. ایشان در دست عصایی داشت تعجب کردم و با خود گفتم: یعنی چه، این بزرگوار جوان است و محتاج به عصا نیست! تازه خدام نمی گذارند کسی به حرم مطهر عصا بیاورد.
✨💫✨
در همین خیال بودم که به سمت پایین برگشتم و با خود گفتم این سید جلیل چه کسی بود که در بالای سر ایستاده بود و دعا می خواند؟ خواستم برای ملاقات او برگردم گفتم مناسب نیست تا زیارت را تمام نکرده ام این کار را بکنم. از ضریح مطهر دور شدم و بین دو در ایستادم و چشم خود را به درِ پشت سر دوختم که آن سید جلیل از هر یک از آن سه در که بخواهد بیرون برود او را ببینم و به دنبالش بروم. زیارت را تمام کردم؛ اما ندیدم بگذرد. به سمت بالای سر رفتم نظر کردم ولی سید را ندیدم. از زیارت حضرت «آدم علیه السلام» و «نوح علیه السلام» دست کشیدم و به سمت رواق دویدم و به اطراف رواق و کفشداری ها سر زدم؛ اما اثری نیافتم.
✨💫✨
در چله ای دیگر، باز نزدیک اتمام آن چله روزی در مدرسه معتمد در حجره خوابیده بودم در عالم رویا دیدم یکی از رفقا که شخص متدین و با ورعی بود از در حجره وارد شد و به من خطاب نمود: فلانی مطلب تو چیست و حاجتت به درگاه حضرت بقیه الله صلوات الله علیه چه می باشد؟ گفتم: حاجت خود را برای غیر حضرتش اظهار نمی کنم و وقتی به حضورش مشرف شدم از آن بزرگوار سوال خواهم نمود. گفت: شما که هفته پیش خدمتش مشرف شدید، چرا عرض حاجت نکردید؟ گفتم: چه کنم، سعادت مرا یاری نکرد و ایشان را نشناختم. و از خواب بیدار شدم.
📚عبقری الحسان ج١، ص ٢۵٩
📚ملاقات با امام زمان در کربلا ص ٢٧۶
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2