#احسن_القصص
#شعبان
#سوم_شعبان
به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند که امّ ایمن شب و روز گریه میکند، وی را به حضور آوردند، پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: چرا گریه میکنی؟
گفت: خوابی دیدم که بسی دردناک است.
فرمودند: خوابت را بگو.
گفت: بر من سخت و ناگوار است که خواب را بر زبان آورم.
فرمودند: خوابت آن گونه نیست که تو میپنداری؛ آن را بگو.
گفت: خواب دیدم که پارهای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد.
پیامبر لبخند زده و فرمودند: آسوده باش، فاطمه پسری به نام حسین به دنیا میآورد که تو او را پرورش میدهی و نگهداریاش مینمایی و او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود.
روز هفتمِ ولادت، أمّ ایمن حسین علیه السلام را به بغل گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر با خوشحالی بسیار فرمودند:«مَرْحَبا بِالْحامِلٍ وَالْمحْمُولِ، هذا تَأْویلُ رُؤیاکِ»؛ آفرین بر تو و کودکی که در بغل داری، این است تعبیر خوابی که دیده بودی.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#احسن_القصص
#سوم_شعبان
#شعبان
رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به حسین علیه السلام محبت شدیدی داشت و در مناسبتهای مختلف و حوادث زیادی با رفتار و گفتار گرانمایهاش این محبت را ابراز میداشت.
ابوهریره میگوید: با دو چشمان خود دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله، دو دست حسین علیه السلام را در دست نهاده بود و پاهای حسین علیه السلام بر قدمهای پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«تَرَقَّ عَیْنَ بَقّة» بالا بیا کوچولو!
حسین علیه السلام بالا آمد تا قدمهایش را بر سینه مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله نهاد، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دهانت را باز کن، وقتی حسین علیه السلام دهانش را باز کرد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله دهان حسین علیه السلام را بوسید و فرمود:«اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فَإِنّی اُحِبُّهُ» خدایا! حسین علیه السلام را دوست بدار، من او را دوست دارم. پس هرکه مرا دوست دارد، باید این دو (امام حسن و امام حسین) را دوست بدارد.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#احسن_القصص
#سوم_شعبان
علی بن الحسین علیه السلام،از اسماء بنت عُمَیس چنین نقل میکند:
من در ولادت حسن و حسین علیهماالسلام، قابله جدهات فاطمه علیهاالسلام بودم … وقتی حسین علیه السلام به دنیا آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به سراغ من آمد و فرمود: ای اسماء! فرزندم را بیاور.
من حسین را در پارچه سفیدی پیچیدم و او را به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله دادم. پیامبر گرامی اسلام در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و در دامنش نهاد و گریست.
عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت! چرا گریه میکنی؟
فرمود: بر این پسرم
عرض کردم: او که هم اکنون به دنیا آمده است
فرمود: ای اسماء! این پسرم را گروه ستمگران میکشند. خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند
آنگاه فرمود: ای اسماء! این مطلب را به فاطمه مگو، چون او تازه فرزند به دنیا آورده است
امام سجاد میفرمایندپرسیدم: آیا با همه کوششها، این راز دردناک از زهرای مرضیه مکتوم ماند؟
اسماء ادامه داد: نه به خدا سوگند! چگونه پوشیده بماند در حالی که هر روز گروه فرشتگان شرفیاب میشدند و خبر شهادت حسین عزیز را میآوردند و ماتم او را ساعت به ساعت تازه میکردند
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4