eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
💥یکی از موالیان صالح اهل بیت علیهم السلام می گوید: شب ولادت باسعادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام یک دعایی را دیدم که ابتدای آن نوشته بودند: هر کس این دعا را بخواند، امام زمان ارواحنا فداه را در خواب می بیند، من نیز چون شب ولادت بود، با خودم اندیشیدم، آن را می خوانم شاید شب ولادت سعادتی نصیبم شود و دیدار روی محبوبم را عیدی بگیرم. آنرا خواندم و خوابیدم. ✨💫✨ شب در خواب صورت و رخسار شریف امام زمانم روحی فداه را دیدم که از نور بود، ایشان فرمودند: 👈"برای فرجم دعا کنید، اگر دعا کنید من به اندازه ( سپس چشمان مبارکشان را بستند و باز کردند) چشم بر هم زدنی می رسد." وقتی بیدار شدم، بقدری سخن ایشان اثر عمیقی در وجودم نهاده بود که قابل توصیف نیست. هنوز هم بعد از سالها، آن چهره پر از نور در ذهنم باقی مانده است. 📗برگرفته از مجله خورشید مکه ج ۲ 😞براستی چقدر ما انسانها در خواب غفلت هستیم که " یک چشم بر هم زدن" را تبدیل به ١١٨٧ سال کرده ایم! ✍لطفا نشر دهید. 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿📖 📕سؤال آیا دوست داشتن نشان صلیب و انداختن آن بر گردن، با مسلمان بودن انسان منافات دارد؟ 📗پاسخ استفاده مسلمان از شعائر بیگانه مانند صلیب جائز نیست ولی در صورتی که به اعتقادات اسلامی پای بند باشد، به مسلمان بودن شخص آسیب نمی رساند. 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
📿📖 📕سؤال دعا و یا نفرین به ناحق پدر چه حکمی دارد. آیا باید به خاطر راضی شدن به ناحق پدر خواسته او را تمکین کرد؟ 📗پاسخ در صورتی که خواسته پدر از امور غیر شرعی است تمکین لازم نیست. 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
🌼 در کلام عصمت و طهارت علیهم السلام 🔸️امام سجاد علیه السلام: هرگز قبل از طلوع خورشید نخواب که من آن را برایت خوب نمی دانم؛ زیرا خداوند در آن وقت، روزیِ بندگانش را به دست ما تقسیم می کند. 📚تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۹۸ 🔸️امام صادق علیه السلام: فرشتگان، روزی فرزند آدم را بین طلوع صبح تا طلوع آفتاب تقسیم می‌کنند؛ بنابراین کسی که در آن فاصله بخوابد از روزی خود خواب مانده است. 📚تهذیب الاحکام، ج۱۳۹،۲؛ ج۶، ص۴۹۸ 🔸️پیامبر اکرم ص: هرکس در مکانی که نماز صبح را خوانده بنشیند و ذکر خدا گوید تا آفتاب طلوع کند، پاداش او همانند کسی است که حج خانه خدا را به جا آورده است. 📚بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۳ @Manavi_2
کلیپ تولد را هر روز در این کانال میزارم @Manavi_3
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این همون پیرمردی است که با حاج آقا بهلول با طیّ‌الارض به کربلا رفت. از زبان خودش بشنوید👆🏻 🔰 خیلی خیلی شنیدنیه
پاینده باد ایراااااااااااان🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی توانم سر نگاهش را بخوانم و فقط می توانم نگاه بیچاره ام را تقدیمش کنم خدایا این چه ضعفی هست که من مقابل این مرد دارم؟ -می دونی تا کجاها دنبالت گشتم؟ آرام آرام است. خوب این خیلی خطرناک می تواند باشد. -می دونی تو خیابونا، کلانتری ها، بیمارستان ها، سرد خونه ها،دنبال عزیزدلت گشتن یعنی چی؟ صدایش خش دار می شود. -می دونی ببرنت شناسایی جسد یه زن سوخته که ببینی عزیزت هست یا نه یعنی چی؟ اوه خدایا من فکر اینجاهایش را نکرده بودم که ! -می دونی بری کلانتری بگی زنم نیست بگن آمار زنای فراری زیاد شده یعنی چی؟ آمده بود فقط مرا مواخذه کند؟ -نا امیدم کردی سارا! اوه طلبکار هم شده است آقا؟ -اومدی اینجا دق و دلیتو خالی کنی؟ اگه اره که کارتو خوب انجام دادی به سلامت! نمی دانم این اعتماد به نفس را از کجا آوردمو این چند کلام را گفتم... خنده ی هیستریکش ترس و اخمم را هماهنگ می کند. خنده اش را تمام می کند و با جدیت به طرفم گام بر می دارد توانایی این که یک قدم همبردارم ندارم به فاصله ی یک بند انگشت از من می ایستد! ضربان قلبم درقفسه ی سینه ام به شدت بالامی شود سرم را برای دیدن چشمانش بالا می گیرم نگاهش روی کبودی صورتم است و زمزمه می کند:- نبودنت درده! قدمی عقب برمی دارد؛ می ایستد دوباره خیره خیره نگاهم می کند و دوباره قدمی به عقب بر می دارد کلافه دستی پشت گردنش می کشد و از اتاق خارج می شود من همان جا پای پنجره سر می خورم و از این هم نزدیکی پر از دوری و دلخوری تنم می لرزد! انقدر درد داشت که به آغوشم نکشد؛ آنقدر درد داشتم که در یک میلیمتری اش وا ندهم! تمام روز را گشنه و تشنه و عصبی و گریان در اتاق می مانم از عمه مهناز خبری نیست و هیچ صدایی از او هم بلند نمی شود ! اوه یک قهر واقعی در پیش داریم... خدا هم کنار مدد جان تماشا می کند حال و احوالمان را؛ یک موقع برای کمک نیایی ها !!! تعداد مددت هایت کم می شود! چه کار به خدا داری آخر برو ...   خر این شوهر دیوانه ات را بگیر که مثل این دیوانه ها گوشه ی دیوار خفتت کرد و درد،درد راه انداخت! والامردک فرق نداشته ی پرمدعای پرروی دوست داشتنی یک معذرت خواهی نکرد بوس بخورد بر سرش! دیدی نازت خریدار ندارد سارا... آری که دیدم. ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
شب عمه مهناز بر می گردد و بالافاصله به اتاق می آید و به زور مرا همراه خودش می کند. روی مبل نشسته با یک من اخم! شوهر بود پیدا کردم من؟ نه می خواهم بدانم شوهر بودواقعا؟ با یک من عسل هم نمی توان خوردش! روبرویش می نشینم عمه هم با چای و شیرینی به کنارمان می آید با خوشرویی از ارسلانمی خواهد که راحت باشد و اینجا را خانه ی خودش بداند ، او فقط به لبخندی اجباری اکتفا میکند و اخم هایش را هم دریغ نمی کند البته از من! بغض می کنم سرم را پایین می اندازم وفکر میکنم که هیچ جایگاهی در هیچ کجای زندگی اش ندارم! چقدر راحت این دل را میشکند، دلم گناه کرد مگر عاشقت شد اصلا من نبودم چه کسی تو ی عصا قورت داده ی همیشه طلبکار را تحمل می کرد هاا؟ چه کسی؟ کی هست که قدر بداند حیف شدم رفت! با صدای عمه به خودم می آیم ، سارا جان عمه... تقریبا شانه هایم به بالا می پرند و سردرگم نگاهش می کنم وبله ی گیجی می گویم نگاه متاثر عمه چشمانم را سمت او می لغزاند خیره نگاهم می کند! کمی هم رحم در چشمانش نمود پیدا کرده که می خواهم نکند! بچه ها من نمی خواستم تو رابطتون دخالت کنم اما با این وضعیتی که می بینم وظیفه ام میدونم که یه سری حرف ها رو بزنم این سکوتتون برام قابل هضم نیست بهتر نیست به جای قهر کردن و شال و کلاه کردن بشینین سنگاتونو باهم وا بکنید ! من نمی دونم اختلافتون سر چی بود ... اما هر راهی یه چاره داره باهم حرف بزنید به نتیجه رسیدین که خداروشکر نرسیدین هم که تو این دور و زمونه طلاق گرفتن شده مثل آب خوردن! من و ارسلان همزمان تکان سختی می خوریم و به عمه مهناز نگاه می کنیم من با چشمان گرد شده و ارسلان هم با صد من اخم اضافه! عمه مهناز اما بی تفاوت از جایش بلند می شود... و می گوید که شامش را خورده و می خواهد که بخوابد ! عمه که می رود نگاهمان به سمت هم سوق می خورد به سرعت هر دو برای هم اخم می کنیم و من زیر لب گند اخلاقی برایش زمزمه می کنم به خدا که می شنود و با چشمانش برایم خط و نشان می کشد از جایم بلند می شوم و بی توجه به حضورش به سمت اتاق خواب می روم حس کوفت خوری ام زده است بالا! اما میدانم اینبار قصد زود کوتاه آمدن ندارم البته بستگی به عملکرد آقای خودشیفته ی دوست داشتنی دارد! ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2