eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺هر روز بیست《20》 بار این ذکر را بگو زیرا روزی را افزایش دادہ و متاع و کالا را رواج می دهد (بعـــــد از نماز صبح) ✨ بسم الله الرحمــــن الرحیـــــم✨ 🌺 لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ فَإِنَّهُ لَا يَمْلِكُهُمَا أَحَدٌ غَيْرُكَ 📚مصباح کفعمی ص 170 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘سید ابوالحسن اصفهانی(۱) سیدابوالحسن در سال ۱۲۸۴ ق در دهکده کوچک ((مدیسه )) لنجان اصفه
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۲) سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود روستای ((مدیسه )) لنجان نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان که در آن عصر یکی از حوزه های مهم شیعی به شمار می رفت مهاجرت نماید. برای این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهای دروان طلبگی بر فرزند اندیشناک بود با وی موافقت نکرد. این ممانعت رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر می ساخت ⚡️⚡️⚡️ تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت. سیدابوالحسن در اوایل بلوغ هنگامی که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه صدر حجره ای گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شب هاى زمستان پدرآیت الله اصفهانی براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت. او با وضع نابهنجارى روبرو شد و حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى و نه چراغى براى روشن کردن حجره. ⚡️⚡️⚡️ دلسوزی هاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش با کلماتى مأیوس کننده روح او را آزرده خاطر و دل شکسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشکبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى کارساز را تقاضا کرد. در پى آن توسل، روح امید و گشایش به جان و راه او دمید و برتوفیقات وى افزود. طولی نکشید که ایشان پس از مدتی فراگیری علوم دینی با قلبی شادمان به مدیسه بازگشت. @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍پـروردگارا 💫به ما بیـاموز حرمت 🤍دل‌ها را از یـاد نبریم 💫به ما بیـاموز که 🤍دوست داشتـن را 💫فـراموش نکنیم 🤍و آنان که دوستمان دارند را 💫از خاطـر نبریم روزتون سرشار از مهر خدا 🤍 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعاهای زیر را 《101 》مرتبه بر شیرینی در روز بخواند و بدمد و به مطلوب بخوراند او از محبت بی قرار خواهد شد فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم 📚 دو هزار دستور العمل مجرب ص 314 و 315 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات جریان تشریف‌فرمایی امام زمان علیه‌السلام به بیت مرحوم شیخ مرتضی زاهد رحمة‌الله‌
(قسمت اول) جناب حجه الاسلام حاج سید جواد گلپایگانی به نقل از مرحوم آیه الله مستنبط فرمود: روزی طلبه ای موثق به نام شیخ محمد از مدرسه سالمیه قزوین به نجف آمد و در بین سخنانش چنین نقل کرد: در سالهایی که در آن مدرسه علمیه حضور داشتم، مردی بنام شیخ علی وجود داشت که خود را وقف طلاب کرده بود. در حالیکه برخی حریم او را پاس نمی داشتند، هرکس در مدرسه کاری داشت او را صدا میزد و او نیز بدون کوچکترین ناراحتی آن خواسته ها را انجام می داد حتی گاه وقت و بیوقت برخی از او پر شدن آفتابه شان را می خواستند و او در کمال شادابی آن تقاضاها را اجابت می کرد. ✨💫✨ تا آنکه نیمه شبی نیاز به آب پیدا کردم، از حجره بیرون آمده تا نزد وی رفته و از او تقاضا کنم آب برایم تهیه کند ولی به محض رسیدن به اتاقش آن جا را فوق العاده پر نور یافتم. تعجب و حیرت من زمانی زیادتر شد که صدای مرد دیگری که با او سخن می گفت را می شنیدم و او مرتب می گفت: بله سیدی، بله سیدی. قدری ایستادم ولی دیگر طاقتم طاق شد و او را صدا کردم، به محض صدا کردن نور خاموش شد، او سراسیمه بیرون دوید و با دستپاچگی گفت: جنابعالی چه می خواهید؟ می خواهید برایتان آب بیاورم؟چشم الان می آورم. ✨💫✨ دستش را گرفته و گفتم: باید بگویی با چه کسی صحبت می کردی، او که بود؟ ولی او التماس کنان همچنان تکرار می کرد: می خواهی برایت آب بیاورم. الان... ولی من ول کن نبودم، او راتهدید کردم که اگر جریان رانگویی باتکبیر همه طلبه ها را از خواب بیدار می کنم و قضیه را به همه می گویم..... ادامه دارد... 🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا