eitaa logo
من و کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ manvaketab.ir ما اینجاییم قم خ معلم مجتمع ناشران واحد 36 سوالاتتون رو با عشق پاسخ میدیم: @Shahidkazemi313 ثبت سفارش و پشتبانی: @manvaketab_admin پاسخگویی از ۸ صبح تا ۸شب
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
. 🔹️نام کتاب: روایتی از ۶۶ 🔹️پدیدآورندگان: 🔹️ناشر: .
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
. 🔹️نام کتاب: روایتی از ۶۶ 🔹️پدیدآورندگان: 🔹️ناشر: . 📚درباره‌ی کتاب: حادثه دلخراشی که مهرماه ۱۳۹۴ در سرزمین منا رخ داد، منجر به شهادت بیش از ۷ هزار تن از حاجیان در ، برای ما ایرانی‌ها خاطرات تلخ را در جمعه نهم مرداد سال ۱۳۶۶ زنده کرد. در هر دو حادثه، و غیر ایرانی به شهادت رسیدند. در بحبوحه اخبار منا برخی از رسانه ها به یادآوری این کشتار نیز پرداختند، اما مانند بسیاری از حوادث و اتفاقات دهه ۶۰ تنها چند عکس، خاطره و مصاحبه از این واقعه به جا مانده بود که همان‌ها منتشر شد. روایت جمعه سیاه مرداد۱۳۶۶ ، بخش مهمی از تاریخ پس از انقلاب است. زیرا این واقعه تاثیر مستقیمی بر چگونگی گذاشت؛ پس از این واقعه بر آتش در افزوده شد. ایران برای عملیات تلافی جویانه به ناوها و کشتی‌های هم پیمانان عربستان حمله کرد. نیز به حمایت از هم پیمانان به کشتی‌ها، پایانه‌های نفتی و ناوچه‌های ایران حمله کرد. در نهایت این حملات دوجانبه با حمله ناجوانمردانه به پایان یافت. واقعه کشتار حجاج، چنان برای ایرانی ها تلخ و سنگین بود که امام خمینی (ره) فرمود: "اگر از صدام بگذریم، از آل سعود نمی‌گذریم." ‌. کتاب شامل سه بخش است: ✔خاطرات فرمانده پلیس ضدشورش عربستان در مصاحبه با شبکه‌های تلوزیون آلمان ✔مصاحبه‌هایی با مسئولان وقت و شاهدان عینی واقعه توسط مولفان. ✔ خاطرات شاهدان عینی که در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد.
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
شهادت مظلومانه زائران 🔹️ روایتی از ۶۶ 🔹️ 🔹️ناشر: خرید اینترنتی: lish.ir/Xan 02537840844
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
شهادت مظلومانه زائران 🔹️ 🔹️نام کتاب: روایتی از ۶۶ 🔹️پدیدآورندگان: 🔹️ناشر: . ✂️برشی از کتاب: از ترس خم شده بودم. غافل از این که گلوله‌ها از بالا به روی مردم شلیک می‌شد، ناگهان فشنگی از کنار سرم گذشت و به برادری که با من می‌دوید اصابت کرد و در جا جان سپرد. دست و پایم را گم کرده‌ بودم، عده زیادی از محاصره شده بودند، فرصت فکر کردن نبود. به جمعی پیوستم که آن طرف خیابان بودند. همه بیمناک و نگران پشت ماشین‌هایی سنگر گرفتیم که پارک شده بود تا از گلوله‌ها در امان باشیم. تیرباری بالای سر ما را نشانه گرفته بود و ساختمان‌ها و سردر مغازه‌ها را سوراخ می‌کرد، طوری که تکه‌های سیمان بر سر ما می‌ریخت. میان ما که حدود ۴۰ نفر بودیم، انداختند و هم که در فضا بود. چشم‌هایمان می‌سوخت. اما گازهای خفه کننده نفس را می‌گرفت، سر و گردن را می‌سوزاند و همه را دچار سرفه عجیبی کرد. ۱۵ دقیقه روی زمین افتاده بودیم. کم کم هوا تاریک می‌شد. خودمان را بلند کردیم و مثل نابینایان دست هم را گرفتیم و راه می‌رفتیم. عده‌ای قصد عبور از کوچه باریکی را داشتند که منتهی به کوه می‌شد. ضربه چوب به سر چند نفر خورد. خلاصه کوه را بالا رفتیم. در خانه‌ای به روی ما باز شد و مسلمانان ساکن کوه‌ها، برادر مجروحی را بردند و سر او را پانسمان کردند. مدتی بالای کوه ماندیم. فقط صدای آژیر آمبولانس و رفت وآمد ماشین‌ها می‌آمد.... خرید اینترنتی: lish.ir/Xan 02537840844