eitaa logo
شهیدسیدحسن‌نصراللّٰه 🇵🇸
102 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
943 ویدیو
21 فایل
•﷽ 💡هـم‌سنگࢪها : @sangar2 کـپـی؟! ذکــر پنــج صـلـوات -رَئیسی‌عَزیز‌، خَستِگی‌نمی‌شِناخت..!-
مشاهده در ایتا
دانلود
-ص۳۹ | حس‌عجیب‌برادری رابطه برادری من با محمودرضا دو جور بود؛ یک نوع رابطه به لحاظ خونی با او داشتم یک نوع برادری هم به اعتبار اینکه بسیجی و پاسدار بود با او داشتم این دومی به مراتب پررنگ تر از ارتباط خونی بین من و او بود. این ارتباط دوم خیلی خاص بود. من به برادری با محمودرضا به هر لحظه اش افتخار کرده ام. شاید هیچ کس به اندازه من چنین حس افتخاری را تجربه نکرده باشد. من هر وقت با محمود رضا رو به رو میشدم حس عجیبی درونم را پر می کرد. حسی بود که وقتی محمودرضا نبود نداشتمش اما با آمدنش در من ایجاد می شد. از بچگی خیلی دوستش داشتم اما بعد از اینکه پاسدار شد و به نیروی قدس سپاه پیوست علاقه ام به او توصیف نشدنی بود. با اینکه سن و سالش از من کمتر بود انگار اما برادر بزرگم بود. حریمی داشت برای خودش که من زیاد نمیتوانستم آن را رد کنم و به او نزدیک شوم. گاهی از او خجالت میکشیدم ادبش چیز دیگری بود برای خودش این اواخر وقتی روبوسی میکردیم، شانه ام را به عادت بچه های بسیج میبوسید آب میشدم از این حرکتش. [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۰ | تحلیل‌می‌کرد روزنامه خوان بود و کیهان را هر روز می خواند. تبریز هم که می آمد. اگر از خانه بیرون میرفت با روزنامه برمی گشت. در تهران هر روز یک کیهان عربی و انگلیسی هم میگرفت و به مهمانانی که داشتند می داد تا بخوانند با کیهان مأنوس بود. سال ۸۵ یا ۸۶ بود که به من گفت مدتی است به جلسات هفتگی در منزل حاج حسین شریعتمداری می رود. از من هم دعوت کرد که با او به این جلسات بروم. من آن روزها در تهران درگیر درس و امتحان جامع دکتری بودم و بهانه وقت آوردم محمودرضا به حاج حسین شریعتمداری علاقه پیدا کرده بود. یادم هست که سادگی اتاقی که جلسات در آن تشکیل می شد کتابخانه ایشان وسعت مطالعه و زبان تندوتیز شریعتمداری، توجه اش را جلب کرده بود. از این زبان تندوتیز هم تعبیر خاصی میکرد. محمودرضا یادداشت ها و تحلیلهای حسین شریعتمداری و سعد الله زارعی و چند نفر دیگر را دنبال میکرد به من هم توصیه میکرد مطالب این چند نفر را بخوانم به پایگاه جهان نیوز علاقه داشت و تحلیل هایش را تعقیب میکرد. گاهی پیامک میداد که مطلب خاصی را توی این پایگاه بخوانم اطلاعات سیاسی اش به روز بود. این طور هم نبود که فقط برای خودش بخواند درباره خبر یا تحلیلی که می خواند با دیگران هم حرف میزد یکی از هم سنگرهایش میگفت: «وقتی محمودرضا از مسائل سیاسی حرف میزد من حرف هایش را به خاطر می سپردم و همان شب در پایگاه محل برای بچه ها بازگو میکردم.» [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۲،قسمت‌اول | زندگی‌باشهدا شوق شهادت طلبی داشت به ویژه از چند ماه مانده به شه اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد. علی رغم اینکه در جمهوری اسلامی دوست و دشمن این همه توی سر تبلیغ از جبهه و جنگ و گفتن و نوشتن از دفاع مقدس میزنند؛ به عنوان برادر محمودرضا میگویم که او هرچه داشت از فرهنگ دفاع مقدس داشت. شخصیت محمودرضا حاصل انس با همین کتابها و فیلم ها و خاطره ها و گفتن ها و نوشتنها از شهدای دفاع مقدس بود. دانش آموز بود که با حاج بهزاد پروین قدس در تبریز رفاقتی به هم زده بود مرتب برای دیدن آرشیو عکسهایش سراغش می رفت اولین ریشه های علاقه مندی به فرهنگ جبهه و جنگ را حاج بهزاد در او ایجاد کرده بود کتابخانه ای که از او به جا مانده تقریباً تمام کتاب های منتشر شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس در چند سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه بچه های بسیج به یاد و نام و تصاویر سرداران شهید دفاع مقدس به ویژه حاج همت تعلق خاطر داشت این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود. گاهی از من میپرسید فلان کتاب را خوانده ای؟ و اگر [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۳،قسمت‌دوم(آخر) می گفتم نه نمی گفت بخوان خودش می خرید و هدیه می کرد. اواخر، چند تا کتاب را توصیه کرد که بخوانم. از بین این کتابها کوچه نقاشها دسته یک همپای صاعقه و ضربت متقابل یادم مانده است. مجموعه شش جلدی سیری در جنگ ایران و عراق» را که از کتابخانه خودش به من هدیه کرد هنوز به یادگار دارم. یک بار هم زمانی را که بر اساس زندگی شهید باکری نوشته شده بود، از تهران برایم پست کرد که بخوانم یادم هست با هم در مراسم رونمایی این کتاب شرکت کرده بودیم سردار سلیمانی هم در آن مراسم حضور داشت. به سردار سعید قاسمی و مؤسسه فرهنگی میثاق هم علاقه مند بود و بدون استثنا هر سال عاشورا با رفقایش در مقتل شهدای فکه که سردار حضور می یافت حاضر می شد. چند بار هم به من گفت که عاشورا بیا فکه هر بار گفتم می آیم ولی نمی رفتم! [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۴ | آرزوی‌نبرد‌درکربلا بعد از اینکه آمریکا عراق را اشغال کرد مدام از آموزش جوانان عراقی برای جنگیدن با آمریکا میگفت. آن موقع اگر اشتباه نکنم خودش هنوز توی دانشکده و در حال آموزش بود یک بار درباره نحوه عمل بمب های کنار جاده ای توضیح داد آن اوایل در عراق از این بمب برای زدن تانکها و خودروهای نظامی آمریکایی استفاده میشد. کلیپهای زیادی هم از لحظه انفجار این بمبها و از بین رفتن ادوات آمریکایی ها داشت که با هم تماشا کردیم اما هر چه اصرار کردم از هیچ کدام اجازه کپی نداد. صحنه های هدف قرار گرفتن خودروهای آمریکایی و نفراتشان در حین تردد، خیلی تأثیرگذار و عجیب بود. محمودرضا مدام روی تصاویر کلیک میکرد و نگه میداشت و بعد توضیح می داد. پرسیدم: «با این بمب های دست ساز با آمریکا می جنگند؟» گفت: «آن قدر تلفات از آمریکایی ها گرفته اند که الان نظامیان آمریکایی کشیده شده اند داخل پادگان هایشان طرف آمریکایی از حاج قاسم خواسته فتیله را بکشد پایین یک بار اوایل بحران سوریه که او مدام به سوریه می رفت و می آمد گفت:«جنگ در سوریه که تمام بشود می رویم عراق بجنگیم. جنگیدن در کربلا حال دیگری دارد.» [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۵ | فیلم‌شناس مده بود تبریز من داشتم توی لپ تاپم قسمتی از سریال آمریکایی «فرار از زندان»۱ را میدیدم آمد نشست و بی مقدمه گفت: «می بینی چطور دارد آمریکا را تبلیغ میکند؟ نمی دانستم سریال را دیده است. من بار سومی بود که داشتم این سریال را از اول می دیدم اما هیچ وقت درباره اش این طور فکر نکرده بودم. همیشه این سریال را به خاطر اینکه زوایای تاریک سیاست داخلی آمریکا را به تصویر کشیده نحسین کرده بودم و این البته تبلیغی بود که خود شبکه سازنده این سریال۲، درباره سریال کرده بود. از حرفی که محمودرضا درباره سریال زد تعجب کردم. به نظر من سریال تم ضد آمریکایی داشت. روی یکی دو سکانس سریال بحث کردیم و دیدم تحلیل دارد. Prison Break-۱ Fox-۲ [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۶،قسمت‌اول | اسرائیل‌کتک‌خورده بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴) پیروزی مقاومت اسلامی لبنان در این جنگ به یکی از موضوعات شدیداً مورد علاقه محمودرضا تبدیل شده بود. من هنوز هم ه چه درباره این جنگ میدانم مربوط به معلوماتی است که از محمودرضا شنیده ام. ابتکارات فرماندهان حزب الله و عملیات رزمندگان حزب الله مثل نحوه شکار تانکهای مرکاوای اسرائیل یا علت هدف قرار گرفتن سربازان اسرائیلی از پشت سر نکته هایی بود که یادم هست محمودرضا از نظر نظامی آنها را تشریح میکرد همه اینها را هم با حس افتخار و غرور خاصی توضیح می داد؛ طوری که انگار خودش هم توی جنگ بوده همان روزها بود که سه حلقه سیدی به من داد و گفت اینها را ببین مجموعه مستندی به نام بادهای شمالی» بود. در این مستند سران نظامی رژیم صهیونیستی در خصوص جنگ ۳۳ روزه اظهار نظر میکردند. بعدها محمودرضا نمادهایی از حزب الله و چند پوستر از سید حسن نصر الله به من داد تا چند ماه بعد از خاتمه جنگ ۳۳ روزه ، تقریباً هر بار که محمودرضا را می دیدم توی حرف هایش یک چیزی درباره این جنگ میگفت یا چیزهایی برای دیدن یا [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۷،قسمت‌دوم(آخر) مطالعه کردن می داد. وقتی تماشای مجموعه بادهای شمالی را تمام کردم، ازش پرسیدم: «به نظرت مهم ترین حرفی که صهیونیست ها در این مجموعه می زنند کدام است؟» گفت: «آنجا که می گویند وقتی سید حسن نصر الله در لبنان سخنرانی دارد، همه در اسرائیل می نشینند پای سخنرانی او، چون می دانند او به هر آنچه که می گوید عمل خواهد کرد. این از همه حرفهایشان مهم تر است.» محمودرضا بعد از جنگ ۳۳ روزه پوستر سید حسن نصر الله را داخل کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود. در خانه خودش هم تصویر سید حسن نصر الله را همیشه در اتاقش داشت او اسرائیل را تحقیر می کرد. یک بار بهش گفتم: «صهیونیستها مرتب دارند حزب الله را تهدید می کنند. از کجا معلوم اسرائیل دوباره به لبنان حمله نکند؟» گفت: اینها کشک است. اسرائیل الان مثل آدمی است که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ ولی میگوید اگر بلند شوم پدرت را در می آورم!» [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۸ | نغمه‌های‌حماسه «آناشيد۱» حماسی حزب الله را دوست داشت و گوش میداد. سال ۱۳۸۵ بود که یک مجموعه از این اناشید را داد من هم گوش کنم. بین آنها سرودی بود به نام «اكتب بِالدَّمِ «النازف» که توجه ام را به خود جلب کرد و بسیار علاقه مند شدم که متن آن را داشته باشم و حفظ کنم. ترجیع بند این سرود «الموت، الموت لإسرائیل بود که در هر سطر آن تکرار میشد. به این صورت: «أكتب بالدم النازف .... الموت الموت لإسرائيل ... وَاصْنَع بِالجَسَدِ الناسف ... الموت الموت لإسرائيل ...... از محمودرضا خواستم سرود را به یکی از رفقای لبنانی اش بدهد تا متنش را برایم پیاده کند. چند هفته بعد متن دست نویس عربی این سرود را با خودش از تهران آورد. محمودرضا هر از چندگاهی همین طور چند فایل صوتی به عربی که گاهی سخنرانی و مداحی هم بینشان بود میداد به من و توصیه میکرد حتما گوش بدهم. يك بار ماه محرم بود که به او گفتم دارم مداحی های ملا باسم کربلایی را گوش میدهم.» گفت: «ملا باسم چیه؟! حسین اکرف گوش بده. اسم حسین اکرف، مداح ،بحرینی تا آن روز به گوشم نخورده بود. پرسیدم: «از ملا باسم قشنگ تر میخواند؟ گفت: این ولایت مدارتر است.» ۱-سرودها. [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۴۹ | بسیجی‌وسط‌معرکه به بچه های بسیج خیلی اعتقاد داشت در روزهای فتنه ۸۸ یک بار درباره بچه های بسیج صحبت میکردیم از بسیجی های اسلامشهری و اینکه چطور پای کار انقلاب اند کلی صحبت کرد و کلی از آنها تعریف و تمجید کرد. با همه جو سنگینی که آن روزها علیه بچه های بسیج وجود داشت به شدت از تأثیر حضور بسیج در خاتمه دادن به غائله فتنه تعریف میکرد. این بچه ها را خیلی دوست داشت و با احترام از آنها یاد میکرد خودش هم یکی از آنها بود. محمودرضا بسيجي وسط معرکه بود در ایام اغتشاشات خیابان های تهران کنار بچه های بسیج بود کسی به او تکلیف نمیکرد که برود اما موتورسیکلتش را بر میداشت و تنهایی می رفت. چند بار هم خودش را به خطر انداخته بود یک بار خودش تعریف کرد به خاطر ظاهر بسیجی اش پشت چراغ قرمز اراذل و اوباش هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند اما نتوانسته بودند. آن روزها نگرانش می شدم. در یکی دو هفته اول بعد از اعلام نتایج انتخابات که خیابان آزادی و بعضی خیابانهای اطراف اغتشاش بود، با او تماس گرفتم و پرسیدم: «کجایی؟» گفت: «توی خیابان.» گفتم: «چه خبر است آنجا؟» گفت: «امن وامان» گفتم این چیزهایی که من دارم توی اینترنت میبینم آن قدرها هم امن و امان نیست!» گفت: «نگران نباش.» گفتم: «چرا؟» گفت: «بسیجی زیاد است.» [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۵۱،قسمت‌اول | هوادارِتمام‌عیارِانقلاب در فتنه ۸۸ وبلاگی راه انداخته بودم و تا مدتی به صورت روز نوشت. یادداشتهایی درباره فتنه مینوشتم. البته بیشتر از دو سال دوام نیاورد و اوایل سال ۱۳۹۱ هک شد یکی از خواننده های ثابت آن وبلاگ، محمود رضا بود. یادداشتهایم را می خواند و با اسم مستعار م. ر.ب» پای پستها کامنت میگذاشت. گاهی هم بعد از اینکه یادداشتی را میخواند زنگ میزد و نظرش را می گفت. در دیدارهای گاه و بیگاهی هم که تهران با هم داشتیم وسط حرف ها حتماً چیزی درباره وبلاگ میگفت. گاهی پیش می آمد که چند روز چیزی در وبلاگ نمی نوشتم این جور مواقع تماس میگرفت و پیگیر نوشتنم می شد. بعضی از این یادداشتها گاهی در پایگاه های خبری تحلیلی مثل جهان نیوز و رجانیوز و خبرگزاری فارس لینک می شدند. این جور وقت ها تماس میگرفت و تشویقم میکرد. بعد از اینکه وبلاگم هک شد، اکانتم را از طریق تماس با مدیر سرویسی که وبلاگ را روی آن ساخته بودم پس گرفتم اما دیگر چیزی در آن ننوشتم. به جایش یک وب سایت زدم محمودرضا از این کار خوشش نیامده بود و بعد از آن بارها از من خواست که به همان وبلاگ سابق برگردم. می گفت: [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345
-ص۵۲،قسمت‌دوم(آخر) وبلاگت شخصیت پیدا کرده بود! محمودرضا در ایام فتنه غیر از اینکه کنار بچه های بسیج در میدان دفاع از انقلاب حضور داشت وقایع فتنه را رصد هم می کرد. یادم هست آن روزها برای پیگیری دقیق اخبار و تحلیل ها لپ تاپ خرید و برای خانه شان اینترنت وای فای گرفت به نظام و انقلاب تعصب داشت و هر وقت من در نوشته هایم دفاعی از نظام میکردم خوشحال می شد تماس می گرفت و تشویق میکرد. یک بار چیزی در دفاع از نظام نوشتم که کمی جنجال برانگیز شد و کامنتهای زیادی پایش خورد با یکی از خواننده های آن روزهای وبلاگ که از جریان فتنه جانب داری میکرد بحثم شده بود و چند تا کامنت بلند رد و بدل کرده بودیم. نهایتاً هم من کوتاه آمده بودم محمودرضا دلخور بود از من اصرار داشت که من در بحث با این شخص کوتاه آمده ام و نباید عقب نشینی میکردم آن روز تماس گرفت پرسید: «می شناسی اش؟» گفتم: «بله، سابقه جبهه و جنگ هم دارد. اسمش را پرسید که من نگفتم و از او خواستم که بی خیال شود گفت: «تو شکسته نفسی کرده ای در حالی که جای شکسته نفسی نبود.» فردایش دیدم آمده و توی کامنتها جواب بی تعارف و محکمی به او داده است. [کتاب‌توشهیدنمی‌شوی-روایت‌هایی‌از‌زندگی‌ شهیدمحمودرضابیضائی-احمدرضابیضائی] ! ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ @sajed31345