eitaa logo
شهدایی
365 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز عروج ملکوتی شهید احمد علی نیری 🌹«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 1364 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر هشت به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. شهدایی [@Martyrs16]
ديگر برای سلامتی اش دعا نكـردم. انگـار از تـه دل راضـی شـده بـودم؛ راضی به رضای خدا! پسرم بود؛ جگـر گوشـه ام؛ پـاره تـنم، امـا هـر وقـت می خواستم دعايش كنم ياد لحن صدايش مـی افتـادم و تـصوير چـشم هـای نمناكش می نشست توی خانه چشم هايم. آن وقت زير لب ميگفتم: «خـدايا! بچه ام به اسارت عراقی ها در نيايد!» مادر ❤️ [@Martyrs16]
. تـــو ؛ مانند منّورهای جبهه روشنِ روشن ، دل تاریک و خاموش ما را منوّر کن . . . 📎پ ن : سمت چپ ، رزمنده لشگر ۳۱ عاشورا 🌷 متولد : تبریز شهادت : ۱۷ سالگی اسفند ۶۶ عملیات بیت المقدس [@Martyrs16]
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری واقعی از عملیات والفجر ۸ کنار اروند که شهدای غواص میان موانع به شهادت رسیدن. - شهدایی 🌷اللهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌷 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقت بخیر🌹 به ادمین فعال نیازداریم برای خادمی شهدا لطفابه این ایدی پیام بدین👇 @RRMMFF16 اجرتون باشهدا
⚠️ مواظب زبونمـون باشیم 🦋 دروغ هایی که به شـوخی میگیم و اسمشو گذاشتیم خـالی بندی است.☘ دروغ‌ دروغه!‼️ چه جدی‌ و چه‌ شوخی✋🏻 بپا‌ شوخی‌ شوخی‌ گناه‌ نکنیم😊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍁🍂🍁 🔺اینکه پیکر انسان کجای خاک را اشغال کند، مهم نیست بلکه عاقبت بخیری مهم است...🌱 -شهدا-صلوات - شهدایی [@Martyrs16]
13.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ۲٠ بهمن ۱۳۶۴ یادآور حماسه بی نظیر غواصان؛ دستِ ما را هم بگیرند و به ساحل آرامش برسانند.. [@Martyrs16]
پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش هایش را هم به پا هایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک پسرک خود گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون تا با بچه های دیگر محله و دوستانش فوتبال بازی کنند. توی ظل گرمای تابستان، بچه ها سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس: مهدی! آقا مهدی!برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر. توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه. شهدایی [@Martyrs16]