eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
36 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹به مناسبت سالروز تاریخ تولد : ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲. سمنان تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.حلب تاریخ انتشار: ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ مزار شهید : امامزاده علی اشرف سمنان 🍃عشق حسین، تمام معادلاتِ عالم را به هم میریزد... عشق ، عاشق پرور است... عشق حسین، پرور است❤ عشق به حسین، تازه داماد نصرانی را پایبند کرد و به هوای عشق حسین، تازه عروسش را به مادر سپرد و عاشقانه به میدان زد. بعد از هزار و اندی سال، باز هم عشق حسین، اینبار تازه دامادی به نامِ .متولد ماهِ اردیبهشت، ماهِ عاشقان.نور چشم پدر و قوتِ قلبِ ...🙃 درمهرماه نود،لباسِ مقدسِ پاسداری به تن کرد : در اردیبهشت نود و پنج، تازه عروسش را به اربابش سپرد و به دنبالِ عشقِ حسین(ع)، راهی دیارِ شد.😔😔😔 جنگِ ، قتلگاهش شد بارانی کرد😔 مادر می‌گوید: " عباس من برای مردن حیف بود! او باید شهید می‌شد" پدر می‌گوید:از همان دوران کودکی، مسیر را در پیش گرفته و نُه ساله بود که های رجبی اش را آغاز کرد"اما اکنون، آسمانها است⚘ شهدایی [@Martyrs16]
🕊🌺 روز بود همه بچه ها تو مسجد جمع بودن ، هرکی یه جای کارو دست گرفته بودو انجام میداد یکی جارو میزد. یکی حوض مسجدو میشست یکی ریسه وصل میکرد تابلو اعلانات جلو در مسجد خیلی کثیف شده بود دنبال این بودم که چه کار مهمی رو زمین مونده که انجام بدم رفتم سمت مسجد دیدم با یه داره جلو در مسجد تابلو اعلانات رو تمییز میکنه.... جالب بود برام که چرا بین این همه کار باید دور از چشم همه مشغول تمییز کردن تابلو اعلانات باشه... گذشت... موقعی مفهوم کارشو فهمیدم که بی خبر از همه رفت تا از حرم بی بی زینب دفاع کنه... شهدا مزد و بی تکبرشون رو گرفتن... ۹۵ شهدایی [@Martyrs16]
شهدایی
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۴۹ و ۱۵۰ _تو بیبینی یکی رو تنبیه میکنن حس طغیان ب
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۵۱ و ۱۵۲ _....فلذا در جاهایی که علممون هم فعلا قد نمیده که کمم نیست (چون علم ما محدوده) اگرچه نفهمیم چرا حرفش رو گوش میدیم وگرنه مثلا تا چند سال پیش که این چیزا رو نمیدونستیم نباید روزه میگرفتیم؟! تمام حرف اینه که تو هر چیزی جای اینکه به خدا شک کنی به دانش خودت شک کنی منطقی تره چون محدود بودنش بارها بهت ثابت شده فلسفه روزه اطاعت و و همون طی مراتب رشده رابطه خدا و انسان در اعمال عبادی خیلی خیلی زیباست روزه یعنی تو یه سختی خفیفی میکشی برای خدا بعد میگی خدایا من بخاطر حرف تو (که البته حتما کلی هم منطق پشتشه) گرسنگی کشیدما! خدا هم میگه باشه تو برادریتو ثابت کردی منم برادریمو ثابت میکنم رابطه شکل گرفت! بچه ای که خوب به حرف پدرش گوش میکنه پدرش هم براش همه کار میکنه مهمتر از همه محبتش هم نسبت بهش بیشتر میشه مخلص کلام اینه که بنده های خاص خدا فقط دنبال این محبتن محبتی که واقعا با هیچی تو دنیا قابل قیاس نیست فقط باید درک کنی و بچشی خدا البته همه رو دوست داره اما بعضیا دنبال بیشتر شدن این محبتن میخوان خدا بیشتر دوستشون داشته باشه همش در تلاشن حجم محبت بین خودشون و خدا رو افزایش بدن برای همین دوست دارن حتما خدا ازشون یه کادی بخواد و اونا براش انجام بدن! در نگاه معرفتی فلسفه تمام احکام اینه این اعمال رابطه رو شکل میده یادتونه درباره ماهیت روح و توجهش به جسم صحبت کردیم؟ روحی که در جسم حبس بشه و بیش از حد به جسم و خواسته هاش توجه کنه دریافت ادراکی خاصی نخواهد داشت اما اگر کمک کنی که روح کمتر متوجه جسم باشه میتونه یه تکون هایی بخوره روزه یه ریاضت خفیفه که توجه روح به جسم رو کاهش میده و چون این وجه کم میشه انسان در روزه حال روحانی خوبی رو تجربه میکنه خصوصا دم افطار اینا تجربه است قابل انتقال نیست برای فهمش حتما باید کنی. حس بیان شدنی نیست منتقل شدنی هم نیست هرکس یکبار با نیت قربه الی الله روزه گرفته باشه میفهمه حرف منو قبلا هم گفتم هدف از خلقت انسان اینه که به سرمنشا و مهمترین موضوع هستی توجه پیدا کنه دنبالش بگرده پیداش کنه باهاش ارتباط برقرار کنه و در نهایت درش حل بشه. هر چیزی جز بینهایت رو هدف اصلی قرار دادن تنزل دادن شان انسانیه چون روح انسان از خداست و بهش تمایل داره وقتی شما با نیت نزدیک شدن به خداوند و ارتباط برقرار کردن باهاش از طریق گوش کردن حرفش، روزه میگیری، اون خلسه ی بیحالی و سستی ناشی از گرسنگی، اون لب های خشکیده از تشنگی همش میشه رنج مقدسی که واقعا ازش لذت میبری و عاشقانه سرش با خدا معامله میکنی مثل کسی که بخاطر معشوقش یه کار سختی میکنه و بعد توقع توجه داره ازش فرهاد چرا کوه بیستون رو کند! یه کار سخت! برای اینکه توجه شیرین رو جلب کنه ژانت_فرهاد کیه؟ _قهرمان یه افسانه ایرانی که بخاطر عشقش کوه بیستون رو می کَنه! این گرسنگی و تشنگی و بی حالی هم با این زاویه دید میشه یه حس شیرین که نوید نگاه خدا رو بهت میده و این خیلی زیباست خصوصا خود ماه رمضان که هم تاثیر جوی مغناطیسی و هم خاصیت معنوی خاصی داره جامعه اسلامی در ماه رمضان عبادت اجتماعی داره همه هم رو میبینن که در حال عبادتن چهره هایی که اثر گرسنگی درش نمایانه همه مثل هم میشن! و این خیلی جذابه حس معنوی در جامعه جاری میشه و همه واقعا مهربون ترن اینم آماری بگم که در کشورهای اسلامی توی ماه رمضان آمار جرم و جنایت به شدت کاهش پیدا میکنه ضمنا روزه کمک میکنه مثل یه مشق یا یه تمرین که همه امت معنای گرسنگی رو درک کنن و حداقل یه تجربه ای ازش داشته باشن با نفس عمیقی که کشیدم ژانت به حرف اومد: _ببین آیه 186 میگه بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را یعنی هر چی از خدا بخوایم بهمون میده؟ کتایون پوزخندی زد: _آره حتما رو به ژانت جواب دادم: _اگر شرایط استجابت دعا فراهم باشه چرا که نه کتایون عصبی حرفم رو قطع کرد: _همین جملات گیج کننده و گول زننده تونه که اعصاب آدم رو خورد میکنه اولش میگه دعا کنید تا اجابت کنم بعد میگه شرط و شروط داره مثل کلکایی که تو بازار واسه جذب مشتری میزنن آخرش هم هر دعایی برآورده نشد با خیال راحت میگید حتما شرایطش فراهم نبوده اینجوری کسی که دعا میکنه هم هیچ وقت به برآورده شدن دعاش امید نداره دعا مال یه سری آدم ضعیف که از پس برآورده کردن آرزوهاشون برنمی آن و خودشون رو گول میزنن انگار از دعاهای اجابت نشده ش دل پری داشت! گفتم: _برآورده شدن همه ی دعاهای همه ی مردم روی کره زمین بدون هیچ پیش شرطی به نظر خودت در فضای ماده چند درصد امکان داره؟ ممکنه بعضی دعا ها با هم در تضاد باشن اصلا خب اینجا اولویت بندی معنا پیدا میکنه باز برای بار چندم باید یاد آوری کنم که دنیا قانون داره و خدا خودش.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۳۰ فاطمه نفس عمیقی کشید و با آرامش گفت: _نمیتونی...من کاری که فکر میکنم درسته، انجام میدم.نتیجه ش دست من نیست.حالا نتیجه سوار شدنش به ماشین من خوب بود ولی اگه تغییری هم تو زندگیش ایجاد نمیشد،من پشیمان نبودم. -خواهیم دید... با تمسخر گفت: -خدات کجاست به دادت برسه؟ -خدای من حواسش به من هست؛ و . -تا کیلومترها هیچ آبادی نیست.از پنجاه کیلومتری اینجا هم کسی رد نمیشه.اینجا هم خدات میتونه کمکت کنه؟ - میتونه.ولی شاید کمک خدا اون چیزی که تو سر توئه نباشه. -چی تو سر منه؟ -مثلا اینکه زلزله بیاد،از آسمان سنگ بریزه و از اینجور چیزها. -خیلی خب،اعتراف میکنم همچین چیزی تو ذهنم بود.ولی اگه اینجوری کمکت نکنه دیگه چجوری میتونه کمکت کنه. -من نمیدونم چون خدا نیستم.خدا خودش خوب میدونه چکار کنه.من میکنم،خدا هم میکنه.اگه بمیرم هم مطمئنم مردن کمک خداست بهم..معجزه خدا فقط زلزله و باریدن سنگ از آسمان نیست،نرم کردن قلبیه که مثل سنگ شده. -خیلی خب بابا.از منبر بیا پایین. به فاطمه نزدیک میشد که افشین گفت: _چکار میکنی؟..قرارمون یادت رفت؟! -کدوم قرار؟ -قرار بود اول من انتقام مو بگیرم بعد بسپرمش به تو. -آها،یادم نبود.خیلی خب اول تو شروع کن. -تو برو بیرون. آریا یه کم فکر کرد.بعد سری به نشانه تأیید تکان داد و رفت. فاطمه گفت: -فهمیدی فریب خوردی؟ افشین سوالی نگاهش کرد. -خانواده من فکر میکنن غیب شدن من تقصیر توئه.اگه من بمیرم پلیس میاد سراغ تو.بعد تو میخوای بگی موقع مرگ من کجا بودی؟..اون ازت سواستفاده کرد تا قتل منو بندازه گردن تو. افشین فقط سکوت کرد. غرورش بهش اجازه نمیداد اعتراف کنه فریب خورده.فاطمه گفت: _از مردن نمیترسی؟ -بهش فکر نکردم. -الان وقت داری،بهش فکر کن. -یه خواب آروم و راحت..خوبه که. -خواب آروم و راحت!!!! -از کجا معلوم بهشت و جهنمی که شما میگین وجود داشته باشه؟ کی دیده؟.. عاقلانه نیست آدم بخاطر احتمال از زندگیش لذت نبره. -احتمال؟؟!!!...باشه اصلا احتمال..اگه یه شرکتی جایزه صد میلیاردی برای محصولش اعلام کنه،چند نفر اون محصول رو میخرن؟..برنده شدن اون جایزه،احتماله.اما چون صد میلیارد ارزشش رو داره،مردم میخرن...حالا نه صد میلیارد سال که خیلی بیشتر از اون تو بهشت یا جهنم باید بمونیم.صد میلیارد سال ارزش نداره؟..تازه قرار نیست از دنیا لذت نبری.اتفاقا لذت دنیا رو ما میبریم نه شما ها..الان چند وقته نخندیدی؟..یک ساله داری من و خانواده مو اذیت میکنی،ولی کی بیشتر آسیب دیده؟ من و خانواده م؟ یا تو؟ -اینا رو میگی که بذارم بری؟ 💥ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»