eitaa logo
شهدایی
362 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
انقدر باصفا و خوش مجلس بود... تا خسته میشدیم می رفتیم پیشش خستگی مون دربره. قبل از این که باهاش بیشتر رفیق بشم، تو یکی از اردو های مشهد با بچه ها تیم شدیم... قرار بستیم که شب اردو رو بهم بریزیم... خیلی ها خواب بودن... بلند شدم و سر و صدا کردم... علی آقا اومد با صدای گرفته سرم داد زد که حق الناسه... از ترس رفتم یه حال دراز کشیدم خودمو به خواب زدم... یه دفعه یه دستی اومد بازوم رو گرفت روم رو برگردوندم دیدم علی آقا بود!!!... گفت بیا، با خودم... گفتم کارم تمومه... اخراج شدم!!! رفتم پیشش گفت گشنت نیست؟ میای بریم حرم؟ گفتم شما بگی میام... خلاصه اینقدر تو راه حرم غذا و خوردنی مهمون کرد که از دلم در آورد... می گفت خوشم میاد تو هم مثل من خوش خوراکی..... : آقای بیگلری شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 انتخابات! سال ٩٢ تو ایام انتخابات ریاست جمهوری باعلی آقا تو ستاد یکی از کاندیداها فعالیت داشتیم، یه وقتایی میشد وقت ناهار یا شام مجبور بودیم بمونیم و اونجا هم برامون غذا میاوردن؛ همه شروع میکردیم به خوردن ولی علی‌آقا ازون غذا نمیخورد! گشنه هم بود؛ وقتی دلیلش رو پرسیدیم گفت اخه معلوم نیست مالش و پول تهیه غذا از کجاست! ته دلم خالی شد! واسم عجیب بود این همه اهمیت روی این مسائل... ولی بعد ها که شهید شد نتیجه‌اش رو خوووب متوجه شدم! شهدایی [@Martyrs16]
🌱 به ظاهر به کمک مادر،وضو گرفت. از مادر رنجیده اش خواست او را در آغوش بگیرد، مادر و پسر لحظاتی به هم فقط نگاه کردند و تمام... سه روز از بیست و یکمین بهار عمرش بر این سیاره ی رنج نگذشته بود که از قفس تن رهید و روح بلندش اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست... همان دم بود که ملائک به استقبالش شتافتند؛ نشان آخر با احترام و تشریفات بر سینه اش قرار گرفت و آن بزرگترین و درخشان ترینِ نشان ها بود: نشانِ "شهید غیرت". دفتر عمر دنیایی اش بسته شد؛ دفتر عمر ابدی اش گشوده... آخرین نشان که بر سینه اش جا گرفت به او کرامت بخشیدند: حالا هر روز از گوشه ای از این دنیا خبری می رسد... جوانی دیگر به گفته خودش با عنایت شهید امر به معروف و نهی از منکر "علی خلیلی" به راه حق بازگشت... شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚📝 ناگهان روزی دردی وجودش را فرا گرفت و هر روز بیشتر و بیشتر شد. اثرات آن ضربت نمودار می شد. هر روز کف حجره طلبگی اش می خوابید از درد به خود می پیچید و اشک می ریخت. معلوم نبود حجم درد چقدر بود که می گفت: برای خودم گریه نمی کنم؛ برای زجری که امام حسن سلام الله علیه بعد از خوردن سم می کشید اشک می ریزم... یا فاطمه زهرا... دیگر نمی توانست حتی غذا بخورد. روده ها و معده دچار عفونت شده بود. همه ی آنچه در این دنیا حق و سهمش بود را بخشید... قصاص قاتلش را و حتی گوشت تنش را... به 42 کیلو رسید... پوستی و استخوانی... می خواست سبکبال تر از هر زمان شود. ملائک زیرشانه هایش را گرفتند، بلند شد اما.... شهدایی [@Martyrs16]