eitaa logo
ღهܩ‌نـفس‌بـاشـہداღ
1.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
🫀بِسم‌رب‌الشهدا‌و‌الصدیقین♥️🕊️ #ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت #اللّٰهم‌عجل‌لولیک‌الفرج •جهت‌تبادلات" @amir_3936 #نشر‌مطالب‌صدقه‌جاریه با هوای نفسانی خود #مبارزه کن همانگونه که با #دشمن خود‌‌ مبارزه میکنی.! #حضرت‌علی
مشاهده در ایتا
دانلود
ღهܩ‌نـفس‌بـاشـہداღ
#سه_دقیقه_در_قیامت قسمت 17 •••••••••••••••••••••• گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به
قسمت 18 •••••••••••••••••••••• در دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شب ها با دوستانمان با هم بوديم. شب هاي جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامي و گشت و بازرسي و... داشتيم. در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضي وقت ها، دوستان خودمان را اذيت ميكرديم! البته تاوان تمام اين اذيتها را در آنجا دادم. برخي شب هاي جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستاني، برف سنگيني آمده بود. يكي از رفقا گفت: كسي جرئت داره الان تا انتهاي قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمي نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشي! من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خس خس صداي پاي من بر روي برف، از دور هم شنيده ميشد. من به سمت انتهاي قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! يك پيرمرد روحاني كه از سادات بود، شبهاي جمعه تا سحر، در انتهاي قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا ميخواستند با اين كار، با سيد شوخي كنند. ميخواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقاي من فکر ميکنند ترسيده ام. براي همين تا انتهاي قبرستان رفتم. هرچه صداي پاي من نزديكتر ميشد، صداي قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولي به مسير ادامه دادم. تا اينكه به بالاي قبري رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود. يكباره تا مرا ديد فريادي زد و حسابي ترسيد. من هم كه ترسيده بودم پا به فرار گذاشتم. پيرمرد سيد، رد پاي مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتي وارد پايگاه شد، حسابي عصباني بود. ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرت خواهي كردم. او با ناراحتي بيرون رفت. حالا چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامه عملم حكايت آن شب را ديدم. نميدانيد چه حالي بود، وقتي گناه يا اشتباهي را در نامه عملم ميديدم، خصوصاً وقتي كسي را اذيت كرده بودم، از درون عذاب ميكشيدم. گويي خودم به جاي آن طرف اذيت ميشدم. از طرفي در اين مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزيدن ميگرفت، طوري كه نيمي از بدنم از حرارت آن داغ ميشد! وقتي چنين اعمالي را مشاهده ميكردم، به گونه اي آتش را در نزديكي خودم ميديدم كه چشمانم ديگر تحمل نداشت. همان موقع ديدم كه آن پيرمرد سيد، كه چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و كنار جوان پشت ميز قرار گرفت. سيد به آن جوان گفت: من از اين مرد نميگذرم. او مرا اذيت كرد. او مرا ترساند.
ღهܩ‌نـفس‌بـاشـہداღ
#سه_دقیقه_در_قیامت قسمت 18 •••••••••••••••••••••• در دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشت
قسمت 19 •••••••••••••••••••••• من هم گفتم: به خدا من نميدانستم كه سيد داخل قبر عبادت ميكند. جوان رو به من گفت: اما وقتي نزديك شدي فهميدي كه مشغول قرآن خواندن است. چرا همان موقع برنگشتي؟ ديگه حرفي براي گفتن نداشتم. خالصه پس از التماس هاي من، ثواب دو سال عبادت هاي مرا برداشتند و در نامه عمل او قرار دادند تا راضي شود. دو سال نمازي كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يك مؤمن! در لابه لای صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي ميكرديم و همديگر را سركار ميگذاشتيم. يكبار در يك جمع رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم. خودم هم فهميدم كار بدي كردم، براي همين سريع از او معذرت خواهي كردم. او هم چيزي نگفت. گذشت تا روز آخر كه ميخواستم براي عمل جراحي به بيمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جواني زنگ زدم و گفتم: فلاني، من خيلي به تو بد كردم. يكبار جلوي جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حلال كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحي گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حلال كردم، انشاءاهلل كه سالم و خوب برگردي. آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضي شد. اگر رضايت او را نميگرفتي بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادي تا رضايتش را كسب كني، مگر شوخي است، آبروي يك انسان مؤمن را بردي.
🌱✨ 🌐چله زیارت عاشورا 🔷شروع ۷ خرداد🔷️ و پایان ۱۸تیر🔵🔵 📆 امشب جمعه ۱تیر✅ بیست‌وچهارمین روز ختم زیارت عاشورا 💚نیت: تعجیل در امر فرج و ظهور امام زمان عجل الله
این بار کفش هایم را از شن پر میکنم و شما را به جان مادرتان قسم میدهم که من را حر کنید. من را ببخش بابت زحمت های هر روزه ام امشب سر به زیر تر از همیشه عاشورا زمزمه میکنم
بِسم رب الشهدا و الصدیقین.
پر کن از بـاده‌ےِ چشمت قدح صبح مرا خود بگـو من ز تو سرمست شوم یا خورشید؟✨
پنج توصیهٔ کاربردی از امام هادی علیه‌السلام 🌺 ولادت باسعادت امام هادی علیه‌السلام مبارک
⬅️ میکروفن: شانس آوردم آدم فرهنگی‌شون بود...🤕 @Martyrs_way313」...› _‌ _ _ _ _ ____ _ _ _ _ _
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا اللهم عجل لولیک الفرج
خوب شما را می شناسم نگاه‌تـان خیلـے آشناست! اینقدر ڪہ دلتنـگ‌تان مے‌شوم ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم... سلام شهدا: شهدا دراین حوالی یکنفر خیلی دلتنگ شماست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 حال خونین دلان ....که گوید باز ▪️ قطعا این ملت عاشق ، به کسی که توهین کنه به رئیس جمهور شهیدشون رأی نخواهند داد
حواست‌هست‌محرم‌نزدیڪہ؟ ڪجا؎‌ڪاریم؟! چجور؎‌رفتۍ‌استقبال‌آقا؟ میخوا؎‌وقتۍ‌شب‌اول‌محرم بہ‌آقاسلام‌داد؎‌همون‌لحظہ جوابتوبدھ‌وبگہ‌علیڪ‌سلام؟ مومــن! طور؎‌بہ‌استقبال‌محرم‌بروڪہ آقابھت‌خوش‌آمدبگہ.. مومــن! آدم‌گناهڪارهرچقدرم‌سینہ‌بزنہ برا؎امام‌حسین‌بازهم‌اون‌حس‌ناب نوڪر؎‌روتجربہ‌نمیڪنہ..! مومــن! سینہ‌زدنات‌بایدخالص‌باشہ؛ طور؎‌نباشہ‌چشات‌اونقدر؎ ناپاڪ‌باشہ‌ڪہ‌باروضہ‌آقاچشات‌تَرنشہ مومــن! گناھ‌قلب‌روسیاھ‌میڪنہ! ازهمین‌الان‌بسم‌اللہ‌بگووشروع‌ڪن یڪ‌گناهت‌روتامحرم‌ترڪ‌ڪن.. حتماآقا‌ڪمڪت‌میڪنہ،شڪ‌نڪن!(:
یه اهلِ‌ دلی‌ می‌گفت : بچه‌ هیئتی‌ها زودتر پیر میشن پرسیدن‌ چرا؟ گفت‌: اونایی‌ که‌ دغدغه‌ هیئتُ‌ ندارن، شاید سالی‌ یه‌ بار گذرشون‌ بیوفته‌ ارباب‌ دعوت‌شون‌ کنه ؛ اما بچه‌ هیئتی‌ها.. بچه‌ هیئتی‌ها تو مجالس‌ روضه‌هاشون، هر دفعه‌ سرِ‌ روضه‌ قتلگاه‌ پیر و پیرتر میشن ...
در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است !' رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت ، خود را مطرح ساخته‌اند رأی ندهید . . - شهیدمحمدعلی‌قیصری