#روایت
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
تا می توانید به حضرت زهرا سلاماللهعلیها توسل بجوئید؛ به اسم او استغاثه کنید و مولای خود فاطمه را صدا بزنید تا حاجتهای شما برطرف شود و به خواسته هایتان برسید.
به نقل از الأسرار الفاطميه، ص ۳۸
#روایت
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
تا می توانید به حضرت زهرا سلاماللهعلیها توسل بجوئید؛ به اسم او استغاثه کنید و مولای خود فاطمه را صدا بزنید تا حاجتهای شما برطرف شود و به خواسته هایتان برسید.
به نقل از الأسرار الفاطميه، ص ۳۸
سلام بر هادی
آن پیام آور گل و شادی
او هدایت گر جوانان است
در کویر بلای این وادی
فاطمه فاطمه سلام سلام
خوب کسی را به ما نشان دادی
یک جوانی بنام ابراهیم
هادی مردمان به آبادی
می فرستیم سلام بر هادی
enc_1681585089197123864554.mp3
3.27M
زَخمِسَرَمهرچیکهباشھ!
زَخمِمیخِدَرنمیشه . . (:💔
آقاجانشرمندهایم...
ازبسکهگنهکاریم
ازآنجاکهدعانمیکنیمبیایی
ازاینکهدرمظلومیتتشریکنیستیم
وخیلیچیزهایدیگر...
ایمولایمنتومارادعاکن
ماچیزیدردستنداریم
آقاجانماکوفینیستیم...💔
بیا..جهاندرانتظارتوست⁵⁹
هدایت شده از «مَشْقوَسَرمَشْق»
سلامعلیکم خوبید الحمدلله؟
ان شاء الله آماده اید بریم برای دو پارتِ بعدیِ رمان؟☺️
پس بفرمایید👇🏽😁
«مَشْقوَسَرمَشْق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیستم از همون اول واقعه که اتیش تو چشمهای سلمانی رو دیدم تا اخرش بیرون امدن
#در_دام_شیطان 😱🔥
#قسمت_بیستویکم
نزدیک اربعین بود...
درونم ولوله ای بر پا بود..
یک نیرویی به من میگفت به زیارت بروم و مطمئن بودم این نیرو از سمت شیاطین و اجنه نیست!
چون یکی از اعتقادات عرفان های کاذب این است که زیارت رفتن یک امر ناپسند و مطرود می باشد.!
برای بابا نوشتم دلم هوای حرم کرده..!
بابا صورتم رو بوسید..
اشک تو چشماش حلقه زد و گفت:
"اگر آقا سعادت حضور بدن من چکاره ام...؟!"
و از خانه بیرون رفت...
بابا دیر کرده بود..
من و مامان نگران شده بودیم!
حتی گوشیش هم نبرده بود..!
مدام ذکر میگفتم که طوریش نشده باشه!
از پنجره بیرون رو نگاه کردم...
اون شیطان خبیث هنوز همون جا خیره به من بود!
اما چیز جالبی که شاهدش بودم اینه که هر روز کوچک و کوچک تر میشد و انگار میفهمید من ازش نمیترسم!
برخی اوقات که نماز میخوندم صداش رو میشنیدم که فحش های رکیکی میده..!
شب شد و بالاخره بابا خسته و کوفته از راه رسید و گفت:
"بیایین اینجا کارتون دارم...ازصبح تاحالا صد تا دفتر کاروان زیارتی رو سر زدم..بالاخره اسممون رو جزو یکی از کاروان ها نوشتم.!
برین اماده بشین دو روز دیگه به سمت نجف پرواز داریم!"
بابا گفت:
"ازهمون روز عاشورا که این اتفاق افتاد نیت کردم برای شفای هما بریم کربلا و پیگیر کارها بودم تا اینکه امروز با چیزی که هما برام نوشت فهمیدم الان وقتشه..!"
باورم نمیشد!
من......
حرم ارباب....
اربعین.....
در آغوش مادرم بی صدا گریه کردم و به این همه مهربانی ارباب افتخار....!
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
«مَشْقوَسَرمَشْق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیستویکم نزدیک اربعین بود... درونم ولوله ای بر پا بود.. یک نیرویی به من می
#در_دام_شیطان 😱🔥
#قسمت_بیستودوم
روز سفر فرا رسید..
از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم...
راهی فرودگاه شدیم...
هر چی اطرافم رو نگاه کردم از اون ابلیس خبیث خبری نبود!
گمان کردم دیگر نبینمش اما اشتباه فکر میکردم!
متوجه شده بودم ما انسانها با خواست خودمون این ابلیسها رو به زندگیمون راه میدیم و تا انسان ابلیس صفت باشه رد پای این شیاطین هم هست..!
رسیدیم به شهر نجف..
شهر گوهر و صدف...
شهر اعتبار و شرف..
شهر عشاق و هدف..
شهر ملائک صف به صف...!
نه تنها حال من بلکه حال پدر و مادرم هم قابل گفتن نبود!
لحظه شماری میکردیم برای رسیدن به حرم...
نزدیک اذان ظهر حرکت کردیم به سمت حرم برای زیارت و نماز...
گنبدی طلایی چشمم رو مینواخت..
پا به صحن حرم که گذاشتیم درون غلغله ی جمعیت این چشم بود که شیرین زبانی ها میکرد و این اشک بود که اظهار وجود مینمود!
مهری عجیب بر دلم حس میکردم!
مهری از پدری مهربان بر فرزند گنهکارش!
احساسم قابل گفتن نبود....
گریه کردم برغربت مولایم علی(ع)
بر ظلم هایی که به آل طه شد...
بر غربت مذهبم شیعه..
بر ظلمهایی که توسط خناسان در لباس دین به مذهب سراسر نورم وارد میشود!
گریه کردم برای گناهانم...
وبرای رهایی از دست ناپاکیها....
زیارت و نماز با حالی معنوی به اتمام رسید..
چون نیت کرده بودیم از نجف تا کربلا پیاده برویم باید به همین زیارت کوتاه و دل انگیز بسنده میکردیم....!
قادر به خداحافظی نبودم...
روکردم به گنبد طلایی مولا و با زبان بی زبانی گفتم:
"حال بچه ای دارم که به زور از پدرش جدایش میکنند..!مولای عزیزم به جان مادرم زهرا(س) قسمت میدهم مرا بار دیگر به این مکان فراخوان......!"
اشک در چشم سفر عشق رو شروع کردیم....
به به چه سفری بود و چه حلاوتی بر وجودمان مستولی شده بود...!
اینجا فقط عشق بود و عشق بود و عشق...
اینجا مردمانش همه ی دار و ندارشان را فدایی خون خدا میکردن!
یکی با لیوانی آب...
یکی با ماهیهایی که از شط صید کرده بود...
یکی با گوشت گوسفندان گله اش..
یکی با حلوایی که از تنها درخت نخل خانه اش درست کرده بود و....
پیرمردی رو دیدم که از مال دنیا بهره ای نداشت اما سوزن به دست با کوک بر کفشهای زائران حسین(ع)توشه ی آخرت جمع میکرد...!
پیرزنی تنها اتاق زندگیش را میهمان خانه ی زوار کرده بود تا دمی در آن بیاسایند و از این میهمان خانه آسایش عقبا را برای خود میخرید...!
هر چه میدیدی عشق بود و عشق بود....
از هر طرف نوای لبیک یاحسین بر آسمان بلند میشد...!
پدرم هر از گاهی بر من نگاهی می افکند تا ببیند از هرم عشق این عشاق زبان الکن من باز شده یا نه...
پدرم با اعتقادی محکم میگفت:
"هما من تو رو از حسین(ع)دارم و مطمئنم شفایت هم از ارباب میگیرم!"
سفر عشق به اخرین قدمهایش میرسید...
نزدیکی های کربلا بودم که صدای خنده ی کریه آن ابلیس در گوشم پیچید!
به اطراف نگاه کردم...
وااای خدای من!
در نقطه ای دورتر جمع ابلیسان جمع بود...
میخواستم ببینم اونجا چه خبره؟!
دست مادر رو رها کردم و با سرعت به اون طرف حرکت کردم..!
پدر و مادرم دوان دوان پشت سرم می اومدند...
رسیدم به اون هاله ی سیاه رنگ...
دو تا زن محجبه بودند!
دستشان کاغذی بود برای تبلیغ چیزی!
اطرافشان مملو از شیاطین کریه المنظر!
روی کاغذ رو خوندم...
واااای خدای من تبلیغ برای کلاسهای عرفان حلقه.....!
تو پیاده روی اربعین؟!
چقد اینها شیاطین انسان نمای کثیفی هستند!
ازاعتقادات پاک ومذهبی مردم سواستفاده میکنن!
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
«مَشْقوَسَرمَشْق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیستودوم روز سفر فرا رسید.. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم... راهی فرود
#در_دام_شیطان 😱🔥
#قسمت_بیستوسوم
این نامردها از احساسات پاک و دینی مردم سوءاستفاده میکنن و به اسم عرفان و خداشناسی مردم ساده رو به اوج شیطان پرستی آلوده میکنن!
خونم به جوش اومد...
اختیار از کف دادم و به طرف یکی از مبلغین حمله کردم...
زدم و زدم...
با تمام توانم ضربه میزدم..!
پدر و مادرم به خیال اینکه باز جنی و دیوانه شده ام دست هام رو گرفتن و از داخل جمعیتی که دورمون رو گرفته بودن بیرونم کشیدن!
با اشاره به طرف اون دو تا زن صداهای نامفهومی از گلوم خارج میشد اما نمیتونستم منظورم رو به اطرافیانم بگم!
تا خود کربلا پدر و مادرم دو طرفم رو گرفته بودن!
رسیدیم به وادی نینوا!
به آن دشت بلا..
به مأمن شهدا..
به عطری آشنا..
به آرزوی عاشقا..
به شهر گریه و دعا..
به سرزمین پاک کربلا....!
چشمم به گنبد آقا افتاد...
بابا زد تو سرش گفت:
"ارباب گدا اوردم گدا...دختری مجنون اوردم برای شفا...!"
یک لحظه محو گنبد شدم..
نوری عجیب بر بدنم نشست..
دستم رو گذاشتم رو سینه ام و گفتم:
"السلام علیک یا ثارالله..
السلام علیک یا مظلوم..
السلام علیک یا غریب...
سلام اقای خوبیها!اقا با این همه عاشق مثل پدر بزرگوارتان علی(ع)هنوز غریبید!
اقا اسلام غریب شده!اقا مذهب شیعه که به خاطرش خونتان را فداکردید غریب شده!
آقا پیغمبر غریب شده!
آقا به خداااا...خدا غریب شده و غربت مهر حک شده ایست بر جبین شیعه و تا ظهور منتقم کربلا..مولای دنیا...حامی ضعفا...مهدی زهرا(س) باقیست!"
پدر و مادرم از شیرین زبانی دخترک لالشان متعجب شده بودند و ناگاه هر دو به سجده ی شکر افتاند...!
دو سال از زمانی که گرفتار عرفان حلقه شدم و سپس خود را آزاد نمودم میگذرد....!
شکر خدا قدرت تکلم خودم رو به دست آوردم و ترم بعد از اون موضوع سر درس و دانشگاه برگشتم..
ولی به خاطر اتفاقات گذشته یک جور حساسیت به دیدن خون پیدا کرده بودم!
پس رشته ی تحصیلی ام و حتی دانشگاهم رو عوض کردم!
چون رتبه ی تک رقمی کنکور رو آورده بودم در تغییر رشته کمی آزادتر بودم!
پس رشته ی شیمی هسته ای رو انتخاب نمودم.!
در طول این دو سال قران رو به طور کامل حفظ کردم و نیروی روحی خودم رو تقویت نمودم!
آقای موسوی که خیلی از موفقیت هام رو در این زمینه مدیون او هستم بسیار تعریف و تمجید میکند و میگوید:
"در زمینه ی مسایل معنوی برای خودت استادی شدی دخترم...!"
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
«مَشْقوَسَرمَشْق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیستوسوم این نامردها از احساسات پاک و دینی مردم سوءاستفاده میکنن و به اسم
سه قسمته دیگه از رمان #در_دام_شیطان تقدیم نگاهتون..👆🏽
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید🙂🌱
عشاق الحسین محب الحسین.نریمانی.mp3
2.78M
نماهنگ خواب حرم
🎙کربلایی سید رضا نریمانی
فراق و دلتنگی کربلا
۲۶فروردین۱۴۰۲
استودیویی.هیئت فدائیان حسین (ع)
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•¡🎥
گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین
خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین
هدایت شده از «مَشْقوَسَرمَشْق»
4_5895315403759944937.mp3
1.44M
اگر کسی از دوستان توانایی خوندن نداشت نائب هم سراغ دارم که حتما میخونه
جهت اطلاع بیشتر به ایدی زیر مراجعه کنید
@Moghtada_313