eitaa logo
مسجد جامع نارمک
2.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
صفحه رسمی پیام رسان فرهنگی مسجد جامع نارمک - تهران پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما : ۰۹۹۰۹۰۵۰۴۱۵ ارتباط با خادم پیام رسان: @Khadem_MJ شماره کارت صدقات وخیرات 5894637000255429 شماره کارت اطعام 5041727010635033
مشاهده در ایتا
دانلود
پاره‌ای از ماه بر خاکِ کربلا؛ شهادتِ علیه‌السلام 🔸 در ، بارانِ وفا در کویرِ خیانت می‌بارید. هوا به قدری سنگین بود که گویی آسمان از ظلمی که در حال وقوع بود شرمسار شده و می‌خواست بر زمین بگرید. شعله‌های لرزان چراغ‌های خیمه‌ها، سایه‌های مردانِ وفادار را بر پرده‌های کهنه می‌رقصاند. علیه‌السلام با چهره‌ای که هم غمِ دنیا را داشت و هم آرامشِ آخرت را، یارانش را گرد آورد. صدای مظلومانه‌اش که از ژرفای جان برمی‌خاست، در فضای شب پیچید: «... من بیعت را از دوش شما برداشتم... این شب تاریک را سپر خود سازید و بروید...» 🔸 سکوتی مرگ‌بار فضای مجلس را فرا گرفت. ناگهان برخاست و با صدایی که از عمق وجودش برمی‌خاست گفت: «به خدا قسم اگر هزار بار کشته شوم و دوباره زنده گردم، هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت!» یکی پس از دیگری، برمی‌خاستند و با چشم‌های گریان اما دلی استوار می‌گفتند: «الحمدلله الذی أکرمنا بنصرتک...» 🔸 در این میان، نوجوانی یا چهارده ساله با چهره‌ای مانند ، از جای برخاست. فرزند علیه‌السلام با صدایی کودکانه اما پراز شوق پرسید: «عموجان! آیا من هم فردا شهید می‌شوم؟» امام علیه‌السلام با چشمانی پراز اشک او را به سینه فشرد و پرسید: «پسر جان! مرگ در نظر تو چگونه است؟» 🔸 قاسم علیه‌السلام با همان معصومیت کودکانه‌اش پاسخ داد: «یا عم! احلی من العسل!» و اینگونه شد که در راه علیه‌السلام توسط کودکی نوجوان به زیباترین شکل ممکن توصیف شد. امام علیه‌السلام فرمودند: «آری به خدا قسم! تو هم فردا بعد از تحمل سختی‌های بسیار به شهادت خواهی رسید. حتی هم کشته خواهد شد!» 🔸 روز عاشورا، پس از شهادت برادرش ابوبکر، با اشتیاقی وصف‌ناشدنی نزد امام دوید. التماس کرد: «عموجان! اجازه بدهید به میدان بروم!» امام علیه‌السلام با دیدن این کودکانه، اشک‌هایش جاری شد. برای آنان خیلی سخت بود که اجازه دهد، او را در آغوش گرفت، آنقدر گریه کردند که حال هردو دگرگون شد... قاسم آنقدر اصرار کرد تا سرانجام اذن میدان گرفت. 🔸 صحنه‌ای تماشایی بود؛ نوجوانی که زرهی برای تن نحیفش نبود با آماده نبرد شد، پاهای کوچکش به نمی‌رسید، اما شجاعتی به اندازه کوه داشت. فرزند ، وقتی رجز خواند، لشکر دشمن به لرزه افتاد: «إن تنکرونی فأنا ابن الحسن...» (اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر حسن هستم...) 🔸 و یارانش ابتدا به تمسخر او را گرفتند. پسران یکی پس از دیگری به میدان آمدند و هر سه به دست این به هلاکت رسیدند. ازرق که پهلوان نامداری بود و ابتدا او را لقمه‌های کوچک می‌دید با هستم و غصب به میدان آمد، رنگ از رخسار علیه‌السلام پرید، پسر با ضربتی کاری او را نیز از پای درآورد! 🔸 در لحظه‌ای که قاسم مشغول بستن بند کفش پاره‌اش بود، ناجوانمردانه از پشت حمله کرد. ضربه شمشیرش چنان محکم بود که فرق سر شکافت. فریاد «یا عَمّاه!» او، دل هر انسان آزاده‌ای را به درد آورد. 🔸 علیه‌السلام با شنیدن این فریاد، چنان از خیمه‌گاه به سوی میدان شتافت که گویی تیری از کمان رها شده است. چشمان مبارکشان از خشم برق می‌زد و رگ‌های گردنشان برآمده بود. وقتی به صحنه رسیدند، قاسم را دیدند که در حال جان کندن است، با پاهای کوچکی که زمین را می‌خراشید و دستانی که به سوی آسمان دراز شده بود. 🔸 امام علیه‌السلام بی‌درنگ به سوی عمرو بن سعد حمله ور شدند. ضربه شمشیر مبارکشان چنان کوبنده بود که دست راست عمرو را از بدن جدا کرد. عمرو با چهره‌ای وحشت‌زده فریاد زد: «مرا بکشید! به خدا قسم حسین مرا کشت!» در این لحظه، سپاه دشمن برای نجات او هجوم آوردند، اما اسبانشان ناخواسته خود عمرو را زیر سم‌هایشان له کردند. 🔸 امام علیه‌السلام بازگشتند و با چشمانی اشک‌بار، پیکر نازنین برادرزاده‌شان را در آغوش گرفتند. صورت مبارکشان را بر صورت خونین قاسم گذاشتند و فرمودند: «به خدا سوگند! سخت است بر من که تو مرا صدا بزنی و من نتوانم کمکی بکنم... بعداً لهم من قوم! چه قوم سنگدلی!» سینه به سینه قاسم چسباندند ولی به زمین کشیده میشد... امام با احترامی بی‌نظیر، همان‌گونه که قاسم را در آغوش داشتند، او را به خیمه شهدا بردند و کنار نعش و دیگر قرار دادند. 🔸 این است داستان و که در یک نوجوان تجلی یافت. علیه‌السلام ثابت کرد که در ، حتی نوجوانان هم هستند. برای مطالعه بیشتر روایات به کانال ما بپیوندید: @MasjedJameNarmak در و
عبدالله بن حسین (علی‌اصغر)؛ شیرخوار شهید کربلا 🔸 «عبدالله بن حسین» مشهور به «»، فرزند شیرخوار (علیه‌السلام) است که در به رسید. این را با عنوان «» نیز می‌شناسند و از محسوب می‌شود. 🔸 بر اساس ، قاتل وی «حرملة بن کاهل اسدی» بوده است. در میان مشهور است که این در و با به رسید، هرچند در تاریخی اشاره‌ای به این جزئیات نشده است. 🔸 در «زیارت ناحیه مقدسه» که از است، با این عبارت از ایشان یاد شده است: «أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک». 🔸 علی‌اصغر (علیه‌السلام) نزد به عنوان شناخته می‌شوند و بسیاری از برای به این می‌جویند. 🔸 در ، به برای این اختصاص دارد. همچنین، که از و ، هر ساله در به یاد ایشان برگزار می‌شود. کانال ما را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله دنبال کنید: @MasjedJameNarmak