⭕ شهادت حضرت علیاکبر علیهالسلام؛ حماسه آهن و خون
#بخش_دوم
🔸 علیاکبر علیهالسلام، آن سرو قامت خاندان رسالت، با لبانی خشکیده از تشنگی و بدنی زخمزده، یکبار دیگر به میدان بازگشت. شمشیرش همچون #صاعقه بر سر دشمنان فرود میآمد تا شمار کشتگان به #دویست تن رسید. سپاه کوفه از ترس #هیبت این #شیر_بیشه_بنیهاشم، جرات نزدیک شدن نداشتند...
🔸 ناگاه، مره بن منقذ عبدی لیثی، آن ملعون تاریخ، با چشمانی از کینه به او خیره شد. دندانهایش را به هم سایید و فریاد زد:
"به خدا سوگند! ننگ همیشگی بر دین من باد! اگر این جوان را زنده بگذارم"
#مره_بن_منقذ با شمشیرش ضربهای سهمگین بر #علی_اکبر علیهالسلام فرود آورد. ضربه چنان کوبنده بود که تاب و توان از او برفت...
🔸 دیگر علیاکبر #تکبیر نمیگفت، امام هم مضطرب و ساکت بود، رنگ از رخسار #زینب پرید.
#مُنغَضِب_ابن_مرّه گفت: گناه عرب به گردن من اگر داغ او را به جگر پدرش نگذارم.
حمله کرد، چنان شمشیری به فرق او زد که
- فرق شکافت
- کلاهخود فولادی شکست و تکههای آن پراکنده شد.
- خون گرم از سر و صورتش فوران زد و چهرهی نورانیاش را پوشاند.
- از شدت ضربه، چشمانش تاریک شد و بر زمین افتاد.
🔸 اسب وفادار که برای چنین روزهایی #تعلیم_دیده بود، میخواست او را به خیمهها بازگرداند. اما...
رودخانهی خون، چشمان اسب را کور کرده بود و سپاه کوفه مانند #گرگهای_گرسنه گرد او را گرفتند و راه نجات را بستند.
🔸 #وحشیانهترین صحنه تاریخ رقم خورد:
سپاه #بیرحم کوفه از هر سو با شمشیرهای برهنه به سویش هجوم آوردند! هر کس ضربتی میزد، پیکر مطهرش را #تکهتکه کردند... گویی پیکر #فرشتهای را میدریدند!
«**فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً**»
🔸 پیکرِ پارهپارهی علیاکبر هنوز نَفَسی گرم داشت. چشمانش را به سوی آسمان گشود و با آخرین ذرهی توان فریاد زد:
*«یَا أَبَتَاهُ! عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ!
هَذَا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ!»*
پدرجان! خدانگهدار!
این جدم رسولخداست که به تو سلام میرساند!
میفرماید: به سوی ما بشتاب!
آنگاه چون کبوتری که از #قفس رها شده روحِ مطهَّرِش به آسمان پرکشید.
🔸 امام حسین علیهالسلام چون تیری از کمان جهیده خود را به پیکرِ پسر رساند. صورتش را بر سینهی خونینِ علیاکبر نهاد و فریادش از ژرفایِ دل برخاست:
*«ولدی! عَلِی*
(پسرم! علی!)
اشکهایش چون رودِ خروشان بر گونههایش جاری شد:
*«عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا!»*
پس از تو، اف بر این دنیا!
🔸 در همان دم، هلهلهی شادیِ دشمنان از دور و نزدیک به گوش رسید؛ همچون کفتارهایی که دور تادور لاشهای زوزه میکشند!
امام حسین علیهالسلام تمامِ وجودش را بر نعشِ پسر افکند. صورت بر صورتِ خونآلودِ علیاکبر گذاشت و بیحرکت ماند. سکوتِ مرگباری همهجا را فراگرفت. سپاه پنداشتند امام نیز جان سپرده است!
لشکر کوفه و شام استاده
به تماشای شه و شهزاده
شه روی نعش پسر افتاده
همه گفتند حسین جان داده
🔸 ناگهان...
معجزهی زینب کبری سلاماللهعلیها به فریاد برادر رسید:
حضرت زینب - گویی زمین زیر پایش میپیچید - یکباره خود را بر بالینِ برادرزاده یافت! با چشمانی خونبار ندا در داد:
*«یَا حَبِیبَاهُ! یَا ابْنَ أَخَاهُ!*
(ای عزیزِ دلم! ای فرزندِ برادرم!)
و خود را بر بدنِ بیجان علیاکبر انداخت. دستانش بیاختیار بر خاک میگشت؛ گویی به دنبال باقیِ پیکرِ برادرزاده میگردد!
امام حسین علیهالسلام از داغِ پسر به سوی سوگِ خواهر شتافت. با دستانی لرزان و زخمی، حضرت زینب را از روی پیکر بلند کرد. خواهر را در آغوش فشرد و همنالهاش شد. آنگاه آهسته او را به خیمهی زنان بازگرداند؛ جایی که شیونِ کودکان فضا را پر کرده بود.
🔸با صدایی لرزان رو به جوانانِ بنیهاشم کرد. چشمانش خون میگریست و صدا در گلویش خفه میشد:
*«یَا فِتْیَانَ بَنِی هَاشِمٍ! احْمِلُوا أَخَاکُمْ إِلَى الْفُسْطَاطِ!*
ای جوانانِ بنیهاشم! پیکرِ برادرتان را به خیمهها ببرید!
سپس زمزمهای کرد که تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد:
من طاقتِ نگاه به پیکرِ فرزندم را ندارم!
🔸این شهادت، زخمی بر دلِ تاریخ شد که تا قیامت خون خواهد ریخت. امام زمان عجلاللهفرجه در زیارتِ ناحیه مقدسه، با سوگنامهای جهانسوز بر عمویش میگرید...
#کربلا #علی_اکبر #شهدای_کربلا
#اخلاق_حسینی #اسوه_وفاداری
#امام_حسین علیهالسلام
#MJN
کانال #مسجد_جامع_نارمک در ایتا و بله:
@MasjedJameNarmak