eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :4⃣1⃣ 💞شب مهمون داشتیم رفته بود خرید... تو يه دستم امير و با دست دیگه کار میکردم...دیگه اشکم داشت در میومد...خدا خدا میکردم زودتر آقا مهدی بیاد...که از در اومد تو...خریدا رو ازش گرفتم و گفتم:"بچه خیلی بیقراره ، کلی کارام مونده دستت درد نکنه...بیابچرخونش...گمونم بهونه تو رو کرده..."خندید بچه رو گرفت...مثه همیشه به سینه ش چسبوند با یه نگاه خاص که هم حس محبت درش بود و حالتی نافذ داشت نگاش کرد وپیشونیشو بوسید و گفت:"سلام پسر بابایی... 💞خدانکنه پسر گلم گریه کنه ميدونی که من طاقت اشکاتو ندارم...تو باید مرد خونه بشی پسرم..."دوباره پیشونیشو بوسید و تو گوشش نجوا کرد...گریه هاش کمتر شده بود.تا اینکه کاملاً آروم گرفت...داشت براش قرآن میخوند یاد حرف ظهرم افتادم و آروم گفتم :"آقا مهدی الان فرصت خوبیه، یه لحظه نخون..."همین که صداش قطع شد بچه زد زیر گریه... 💞با تعجب و خنده همو نگاه میکردیم، نجواشو ادامه داد و باز بچه آروم شد...تا اینکه کاملا خوابش برد...صدای دلنشین ، قلب پاک و کلام تاثیرگذارش همونطور که منو از وادی بیخیالی مجردی...یه عاشق دلداده کرده بود...اونو هم مسحور کرده بود...عشق و محبت آقا مهدی جای جای زندگیمون موج میزد و با تولد بچه مون دو چندان شده بود...با همه وجودم احساس خوشبختی و آرامش میکردم... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :5⃣1⃣ 💞یه روز تماس گرفت و گفت:مأموریتی پیش اومده که باس بره و کلی عذر خواهی بابت اين كه شب تنهامون میذاره...بغضمو خوردم و گفتم :امیر هست،تنها نیستیم، مراقب خودت باش...سعی کردم متوجه بغضم نشه ولی هر وقت از هم دور میشدیم زندگی واسم میشد بی معنی...اون روز امیر هم مدام گریه میکرد...انگار که دلتنگ باباش بود و شبش نمیخوابید...حدودای ۵ صبح خوابم برد صبح که پا شدم دیدم آقا مهدی کنار امیر خوابیده...! خیلی خوشحال شدم سفره صبحونه رو حاضر میکردم که هر دوشون بیدار شدن...صورتمو کج و کوله کردم و با خنده گفتم:‌"شما مگه مأموریت نبودی مرررد...؟"گفت :"قرار بود صبح برگردیم کارا که تموم شد بقیه موندن ولی من اجازه گرفتم و برگشتم... 💞دلم نیومد تنهاتون بذارم، دلم واقعاً تنگ شده بود...وقتی رسیدم و دیدم چطور کنار بچه بیهوش شدی کلی شرمندت شدم...بغلش کردم که سر و صداش بیدارت نکنه نمازمو که خوندم سوپو گرم کردم که بخوره...دیدم انگار از منم گرسنه تره فهمیدم اذیتت کرده و شام هم نخورده...تو بغلم خوابش برد منم همونجا کنارش خوابیدم... 💞نگاشو به چشام دوخت و دستامو تو دستاش بوسیدشون و گفت..."ببخش خانومی ، حلالم کن این همه سختی بهت دادم ولی کنارم موندی و کمکم کردی...ازت ممنونم...حرفاش مثه همیشه ساده بود اما از عمق جونش عجیب مینشست به دلم...💕 همین چیزاش بود که منو دیوونه ش کرده بود... اشکام بی اختیار سرازیر شد و گفتم: "من کنار تو خوشبخت ترین زن دنیام آقا مهدی... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
https://dadashreza.com/ezdevaj-dadash-reza/ سایت داداش رضا ، درباره ی ازدواج صحبت کرده ، بعضی مطالبش خوبه ، انرژی مثبته خودش اسمشو گذاشته داداش رضا ، اسم سایتشه
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
حرف های من و خدا_14.mp3
10.66M
چهاردهم این سحر آمده ام تا تو قول بدهی نه من؛ چنان زنجیر کنی پای دلم را ... تا جز حوالیِ تو، از در خانه ی کسی ، عبور نکند ... مرا پاگیرِ خودت کن؛ دلبر جان! @ostad_shojae
🌸زن مبدأ «همۀ خیرات» است 📌بازخوانی «امام» در تجلیل از مقام «زن» (۲) 💛 ما نهضت خودمان را می‌‌دانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابان‌ها می‌‌ریختند! 💜ابرجنایت‌کاران فهمیدند زنان هستند که می‌‌توانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند! ❤️ زن‌ها هستند که ملت‌ها را تقویت و شجاع می‌‌کنند/ عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که بر مردان دارد/قرآن کریم است، و زن‌ها نیز انسان ساز. وظیفه زن‌ها انسان‌‌سازی است. ❣ @Mattla_eshgh
⛔وقتی فساد در کشور علنی میشود اگهی برای دعوت به همکاری از زنان و برای عکاسی سبک nude ❌این سبک عکاسی، است ❣ @Mattla_eshgh
🌱 از حُسنِ رویِ توست!... که سبز گشته سُفره زمین... تولدت مبارک ؛ 💫 ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#خاطرات_زندگی_شهید_مهدی_خراسانے شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید #قسمت :5⃣1⃣ 💞یه روز تماس گرفت
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :6⃣1⃣ 💞بچه دومَمو باردار بودم و روزای آخر بارداری، تابستون بود و گرمای هوا اذیتم میکرد، نمیتونست مرخصی بگیره... بهم گفت:"شما برید شهرستان یه آب و هوایی عوض کنید..."نمیتونستم ازش دور شم...این حسو همیشه تو عمق نگاه اونم میدیدم...تا اینکه یه روز تماس گرفت و گفت:"خانومی... اگه میشه وسایلمو جمع کن، باس برم مأموریت..."طبق معمول خبر مأموریت رفتنش حس دلتنگی رو به قلبم تحمیل میکرد... 💞وسایلشو جمع میکردم و اشک میریختم...خصوصا حالا که گفته بود "ماموریتم حدود دو هفته طول میکشه..."غرق فکر و خیال بودم که صدای چرخیدن کلید داخل قفل... رشته افکارمو پاره کرد اومد و بالا سرم ایستاد...نگاشو دوخت به چشای خیسم و گفت:"وااای خدااا...خانوم منو ببیییین...باز دلش گرفت...داره واسه آقاش ناز میکنه...آخه عزیز من...سفر قندهار که نمیخوام برم...!"با دلخوری یه نگاه به صورتش انداختم...زد زیر خنده و نشست کنارم... ... ... 💞اونقد سر به سرم گذاشت تا منم خنده م گرفت...آخرشم گفت :"تو که میدونی من دل نازکتر از تواَم چرا کاری میکنی منم نتونم تحمل کنم آخه...؟وقتی رفت بعد چند ساعت همسر شهید شنایی اومد پیشم...اون چند روز هر دفعه یکی میومد و بهم سر میزد گاهی هم صابخونه مون یا دوستام...میومدن و میبردنمون بیرون و نمیذاشتن زیاد تنها باشیم...بعدها فهمیدم آقا مهدی سفارش منو به همه شون کرده بود... ادامه دارد... ❣ @Mattla_eshgh
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :7⃣1⃣ 💞اومد و نشست کنارم با یه ذوق بچه گانه ای گفت:"قرار شده یه،یه هفته ای برم مشهد واسه دوره..."با تعجب پرسیدم..."تنها… ؟!"گفت: "نه خانوم گلم...مگه میشه بدون شما برم...؟نه خدااایی...جااان من...؟!اصلا بدون شماها بهم خوش میگذره...؟اگه خدا بخواد و آقا بطلبه با هم میریم..." 💞کلی ذوق کردم هیچ وقت واسه رفتن به مشهد مثل این بار خوشحال نبود... از وقتی که عقد کرده بودیم تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود...چون آغاز زندگی مشترکمون از مشهد بود و خیلی ساده...خاطرات قشنگی اینجا داشتیم...آقا هم هر سال میطلبیدمون ماهم میرفتیم پابوسشون ...آقا مهدی همیشه میگفت :"هر چی تو زندگی داریم از برکت وجود امام رضاست...صبحا میرفت به محل مأموریتش ظهرا که برمیگشت... 💞اکثراً غذایی که بهشون میدادنو نمیخورد و می آورد خونه میگفتم:"آخه تو خسته و گرسنه از صبح سرکاری غذاتو هم نگه میداری تا اینجا...!ضعف میکنی که عزیزم...میگفت:"نمیتونم بدون شما چیزی بخورم دلم میخواد سر سفره دور هم باشیم...و البته دست پخت خانوم گلمو بخورم...همیشه خونواده دوستی و محبتشو... تو عمل نشون میداد... . ادامه دارد... ❣ @Mattla_eshgh
شهید مدافع حـــــرم راوے: همسرشهید :8⃣1⃣ 💞این چند وقت که قریب ۲۰ روز تا اعزامش میشد...اکثر اوقات خونه بود...تموم بدهکاریاشو صاف کرد...بجز یکی...که اونم طلب داداشش بود...نشسته بودم کنارش...گفت..."ببین خانومی...الان پول تو دست و بالم نیست...اسرع وقت که پول دستت رسید...امانت داداشو بده..."دلم با هر جمله ش میریخت...غوغایی بود تو دلم...سر نمازام گریه میکردم و میگفتم..."خدایا…سپردمش اول به خودت…بعد به امام زمان(عج) و حضرت فاطمه(س)...راضی ام به رضای تو..."کم حرف شده بودم...اون حرف میزد و من...فقط نگاش میکردم...تو دلم یه دنیا حرف بود...ولی انگار نمیشد حرفی بزنم...آخرش یه روز نشستم کنارش...دستاشو تو دستم گرفتم و گفتم... 💞"مهدی جان...تو همه زندگی مایی...تو رو خداااا...مراقب خودت باش...برگرررد..."لبخندی زد…پیشونی و دستامو بوسید...ولی قول برگشتن نداد...مثه همیشه به شوخی گفت..."ای بابا...ما اگه تا آسمونم بریم…شما و یادتون میکشونتمون پایین...با شوخ طبعیش...سعی میکرد ماها رو بخندونه...دلشوره و اضطراب...تو چهره و رفتارم پیدا بود...دلواپسیمو که دید گفت... . … . 💞"هر چی خدا بخواد همون میشه... هر تقدیری واسه من و زندگیم رقم بزنه شُکر..."خییییلی سخته...عزیزترین کست…تکیه گاهت…کسی که مثه کوه پشتته و...از نظر عاطفی و احساسی...شدیداً بهش وابسته ای...ازش دور شی و...رفتن و برگشتنش معلوم نباشه... ادامه دارد...✒️ ❣ @Mattla_eshgh
سلاام نمازروزتون قبول عیدتون مبارک ان شاءالله همین امشب ، امضای براورده شدن حاجتتونو بگیرین 😍😀