eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ قول میدم سردار... من ارادت خاصی داشتم نسبت به سردار مثل خیلی های دیگه... طبیعتا خیلی هم ناراحت شدم و گریه کردم و همچنان هم گریه هام قطع نمیشه مخصوصا از دیروز که اشکای آقا خیلی گرون تموم شد برامون😭😭 من بارها با شهدا ارتباط داشتم. شهدای محبوب و حتی گمنام ... ولی هیچ وقت معجزه هاشونو از نزدیک ندیدم بودم. ولی بالاخره من هم معجزه شونو دیدم. من از تهران خیلی دورتر زندگی میکردم اما آرزوم بود برای شادی و آرامش دل رهبری، برم تشییع سردار، برم که عملا نشون بدم من هم هستم اما مثل یک رویا بود، رویای دست نیافتنی... هم اینکه از تهران دور بودم. هم اینکه مطمئن بودم پدر و مادرم هیچ وقت تنهایی منو نمیفرستن تو اون شلوغی که مطمئنا قابل پیش بینی نیست. ظهر یکشنبه به سردار گفتم سردار دلم نمیخواد بخاطر رفتنم بحثی داشته باشم با پدر و مادرم ولی از طرفی دلم میخواد بیام تشییع پیکر مطهرت😭😭 خودت کمکم کن پدر و مادرمو راضی کن. من بهت قول میدم سردار که تا جایی که میتونم نمازمو اول وقت بخونم. شب که شد به مادرم و بعدشم مادرم به پدرم گفت. باورکردنی نبود که با اولین بار پذیرفتن من برم😭😭 و بعد این سردار بود که انگار میگفت : قولت یادت نره دخترم😭 سر قولم با سردار هستم. من یه دختر بیست ساله ام. شاید خیلی ها ندوونن و بگن از یک دختر چه انتقامی برمیاد؟؟؟ اما حالا که سردار بقولش وفا کرد منم بقولم وفا میکنم. منم قول میدم که در ازدواجم پا بذارم روی و منم قول میدم بعد ازدواجم تا جایی که خدا یاری کنه پا بذارم روی و قول میدم که قاسم سلیمانی که نه ولی سرباز سردار کنم. قول میدم که مفید باشم✊ ‌❣ @Mattla_eshgh
۳۹۴ میخواستم تجربه پدر و مادرم و البته خودم درباره تک فرزندی رو بگم تا خدایی نکرده کسی نذاره همچین اتفاقی بیفته برا خانواده اش... اولا من از بچگی احساس تنهایی میکردم و انقد درسم ضعیف بود که همیشه مسخره میشدم، چون هم پدرم هم مادرم شاغل بودن و تنها دوست و رفیق من تلویزیون بود و خوااااب 😢اونم برای یک بچه دبستانی بزرگتر که شدم متاسفانه توی انتخاب دوست اشتباهات زیادی کردم، چون از دوست واقعا انتظار یک خواهر داشتم و چون برآورده نمیشد، ضربه میخوردم. توی سن ۲۰سالگی تصمیم گرفتم از تنهایی و البته چون آماده بودم ازدواج کنم، فکر کردم با ازدواج همه چی حل میشه ولی الان تقریبا یک ساله من ازدواج کردم و تنهایی هنوز آزارم میده و شاید بگم بدتر شده، چون مادرم به شدت به من وابسته است و همسرم هم همینطور و من واقعا نمیتونم تعادل برقرار کنم بینشون و این روانیم میکنه وقتی کوچیک بودم بهم میگقتن خواهر و برادر نمیخوای؟ چون مادرم به شدت تو خانواده حرف میشنید، من می گفتم نه و با تنهایی خوشم و یکی بیاد که جای منو تنگ کنه ولی خدا شاهده که چقدر دلم میخواست و به مامانم میگفتم. الان همش، مامانم بهم میگه حلالم کن ولی جواب این همه تنهایی را کی میده؟! وقتی دلم میخواد درد و دل کنم یکی نیست باش حرف بزنم... من و دختر داییم با هم عقد کردیم تقریبا ولی چون من خواهر یا برادر نداشتم، خیلی اذیت شدم و چون از بچگی هیشکی نبود که مجبور شم غذام رو یا چیزی که میخوام رو باهاش نصف کنم، متاسفانه همش درگیر حسادت و سرخوردگی و ....شدم و هی میگفتم عقد اون اینجوری بود مال من اینو نداشت و ... همش میخواستم خودم عروس باشم و تحمل نداشتم توی موقعی که میتونم عروس یک فامیل باشم اون بیاد و بیشتر مورد توجه قرار بگیره خلاصه اینکه من چون شوهرم جای دوری کار میکنه هر وقت میرم پیش همسرم، مامانم مریض میشه، خودمم همش از دوریش گریه میکنم و وقتی میام خونه مامانم، همش بداخلاقی میکنم که شما باعث دوری من و همسرم هستید. درکل وابستگیش خیلی بدجوره به داد فرزندانتون برسید .من هر عروسکی میخواستم برام خریدن ولی الان عروسکام روی کمد خاک میخوره و من همچنان تنهام... ‌❣ @Mattla_eshgh