#پیام_مخاطبین
🚨تاوان سخت...
یکی از دوستام بچه چهارم باردار شد شرایط اقتصادی خوبی ندارن ولی خانواده خود خانم حمایتش میکنن و هیچ وقت رهاش نکردن، این خانم وقتی باردار شد به خانواده اش اصلأ چیزی نگفت، میدونست که خانواده حتماً بهش سرکوفت میزنن، جریان رو فقط من و مامان و خواهرام میدونستیم.
افتاد تو فکر سقط جنین چه قدر باهاش صحبت کردیم، ازش خواستیم این کار نکنه، گناهه و ... حتی براش یک حامی پیدا کردم. گفت تمام خرج و مخارج دوران بارداری همش با اون، طرف تا بچه هم دوسالش بشه گفت ماهیانه دویست تومان میریزم حسابت و خیلی کمک های دیگه...
ولی حیف و صد افسوس، حیف این خانم قبول نکرد. گفت دیگه نمیتونم، اعصابشو ندارم. آخرم رفت از این قرص های سقط خرید و استفاده کرد چه قدر درگیر سونوگرافی شد تا مطمئن بشه افتاده...
الان با گذشت یک سال از این ماجرا الان این خانم دچار مشکلات خونریزی شده، پریود های نامنظم و دکتر گفته احتمال زیاد باید رحمش رو بیرون بیارن،
نمیخوام کسی رو قضاوت کنم. هیچ کس جای دیگری نیست سخته واقعاً ولی نمیدونم چرا بعضی ها به رزاق بودن خدا شک دارن و نمیدونن این جور کارها تاوان های سختی داره😭😭
#جنایت_سقط_جنین
#حق_حیات
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
✅ می خوام جبران کنم....
در سن ۲۲ سالگی بعد از ۱۵ ماه زندگی مشترک پسرم رو باردار شدم علت این تاخیر بخاطر شرایط کاریم بود، چون شب کار بودم. اما بالاخره تو همون شرایط تصمیم گرفتم و باردار شدم.
سال ۹۲ که امام خامنه ای برای افزایش جمعیت هشدار دادن و هیچ کس جدی نگرفت، من دخترمو باردار شدم اما نه بخاطر حرف آقا چون پسرم چهار ساله شده بود و گمان می کردم فاصله سنی خوبی برای آوردن فرزند بعدی است.
بعضی آدمای اطرافم می گفتن بخاطر حرف رهبر بچه آوردی، بعدش چی؟! برای بقیه عمر بچه، کی حمایتش کنه و من ناآگاهانه می گفتم من فقط بچه دومم رو آوردم. دخترم خیلی ناآرام بود و تا ده ماهگی گریه میکرد. منم قسم خوردم دیگه بچه نیارم.
خواهرشوهرم ۷ تا بچه داره، هم سن منه، مدام میگفتم منم اگه خونه دار بودم، بچه های زیاد میاوردم (الان خیلی پشیمون از این حرفم) بهانه های مختلفی مثل سرکار رفتنم، نوزادیهای ناآرام کودکانم، تحصیل در مقطع ارشد و... باعث شد تا به فکر بچه نباشم.
اما بعد از شهادت حاج قاسم عزیز فکر کردم که بعنوان یه زن باید نسل سلیمانی ها تربیت کنم و تو دهن آمریکا بزنم.
دو ماه بعدش لحظه تحویل سال و بعد از سخنرانی آقا که فرمودند یکی از راههای قوی شدن ایران، افزایش نسله. این دفعه حرف امامم، حرف ولی امرم رو جدی گرفتم. فهمیدم به جهاد دعوت شدم، خیلی چیزها فهمیدم ولی دیر...
خیلی دیر فهمیدم که بچه ها برکتن و من باید از این برکتها استفاده کنم با تولد پسرم ما یه قطعه زمین خریدیم و با تولد دخترم یه منزل اما دیر فهمیدم بازم باید از این برکتها استفاده کنم.
الان منو شوهرم داریم به خانواده خواهر شوهرم غبطه می خوریم. همونایی که یه روزی مورد تمسخرمون بودن و شاید الان هم توسط بقیه باشن....
حالا توی ۳۳ سالگی تصمیم گرفتم جبران سالهای گذشته رو بکنم. دعا کنید اول خدا منو ببخشه، بعد رحمتشو شامل حالم کنه....
میخوام پامو توی میدون جهاد بذارم با همه سختیهاش، به امر رهبرم، برای کشورم و در کنارش به خاطر روزهای تنهایی خودم....
#سلیمانی_ها_در_راهند
#نوبت_جهاد_ماست
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
بنده ۳۰ سالم هست و ماه رمضان امسال بود که بعد از مدتها تعریف خانواده ام از یکی از دخترای نجیب فامیل و البته طی کردن یه پروسه حفاظت اطلاعاتی برای پیدا کردن عکس اون دختر خانوم قانع شدم که ایشون مورد مناسبی برای زندگی هستن.
دوست داشتم به امر رهبرم و قول خودم توی سامرا عمل کنم ولی دلم قرص نبود و میترسیدم از اینکه وارد یه مرحله جدید از زندگی بشم.
البته اونجا که خدا هوامو داشت یه بنده خدایی گل بهم داد و بهم توصیه کرد: پسرجان برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بزن به اون کمرت بعد از نماز هم دستتو بالا بگیر و بگو خدایا هرچی که میدی بهم از حلال بهش نیاز دارم...
منم همین کار رو کردم و واقعاََ جواب داد...
فرداش که میشد دهم ماه مبارک به خواهرم گفتم: آبجی توکل به خدا زنگ بزن به خونه شون...
ایشون هم زحمت مادری رو برام کشیدو روز هجدهم ماه مبارک شماره مادر همسرم رو بهم داد و گفت بیا زنگ بزن و صحبت کنید...
بنده هم روز نوزدهم توکل کردم به خدا یاعلی گفتم و عشق آغاز شد، با هزار زحمت یه سلام من فلانی هستم نوشتم و ارسال کردم تا این که قرار شد بعد از عید فطر با خانواده بریم خواستگاري...
روزی که بنا شد با خانواده بریم خواستگاری پول یه دسته گل تو جیبم بود و شیرینی رو هم نسیه گرفتم ولی الحمدلله خدا بازم هوامو داشت و نفهمیدم از کجا و چجوری بهم پول رسوند که یخچال و تلویزیون و لباسشویی و فرش و موکت و کابینت رو خریدم و خونه رو رنگ زدم و کمی کاشیکاری داشت اونو انجام دادیم و این وسط هدیه روز دختر و عید قربان و شب چله رو هم آبرومندانه تونستم تقدیم همسرم کنم...
از نظر من تنها مشکلی که پیش اومد فوت کردن مادربزرگم بود که عروسی ما رو عقب انداخت که اونم مطمئناََ حکمتی توش پنهان شده...
میخوام به همه مجردها توصیه کنم از ترس مشکلات اقتصادی ازدواج رو عقب نندازید.
اگر اهل کار هستید و کسی رو بهتون معرفی میکنن معطل نکنید. زندگی مثل یه فیلم روی پرده سینماست ولی هیچ وقت نمیشه به یه دکمه به عقب برگشت! من هر روز دارم حسرت میخورم که چرا وقتی ۳ سال پیش همسرم رو بهم پیشنهاد دادن نه آوردم و طفره رفتم و هر روز حسرت اون ۳ سال رو میخورم...
از همه اعضای کانال خواهش می کنم برای همه زوجهای جوان که دوره نامزدی رو طی میکنن و البته برای من و همسرم هم دعا کنن که زندگی داشته باشیم که توش بتونیم چندین تا #سرباز برای ولایت و البته حضرت حجت(عج) تربیت کنیم تا فردای ظهور بتونیم تو چشمای حضرت حجت(عج) نگاه کنیم...
#ازدواج_آسان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
✅ دانش آموزم را که قصد ازدواج داشت، تشویق کردم.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
📌اشتباه منو نکنید...
نزدیکایه کنکورم بود که واقعا خیلی خیلی اتفاقی پا به دنیای تاهل گذاشتم سرشار از انرژی و لذت های دوران عقد و کلی برنامه ریزی واسه عروسی که قرار بود، سال بعد گرفته شه😊
اما یهو و بصورت کاملا ناخواسته درست بعد از ۴ ماه از عقد و با دیدن علایمی مثل بالا آوردن های مکرر با همسرم تصمیم گرفتیم آزمایش بدم.😑
و در عین ناباوری جواب مثبت بود و من کل دنیا روی سرم خراب شد، به هیچکس حتی مادرمم نگفتم، روز و شبِ منو همسرم گریه بود، بدترین روزایه زندگیمو میگذروندمو از خدا میخواستم جواب اشتباه بوده باشه و دوباره آزمایش دادم ولی جواب مثبت بود.
فکر و خیال حرف ها و نگاه های معنی داره اطرافیانو فامیلا یکسره مغزمو درگیر میکردو فقط کارم گریه و زاری بود، شوهرم بعضی وقتا میگفت ولش کن فلانیم ایطور بوده و... ولی خودشم از حرفاش مطمئن نبود و منم با ناپختگی، مدام تو گوشش میخوندم که دیگه همه چی تموم شدستو، آبرومون کلا میره و بدبخت شدیمو، مردم هزار چیز واسمون میگن و....
تا اینکه بعد از اینکه ماجرا رو با یکی از دوستاش در میون میذاره اون میگه خانومم تو داروخونه کار میکنه میتونه یواشکی بهتون قرص سقط رو بده😞😞😞
بعد از اینکه به من خبرو داد انگار دنیارو بهم دادن و خبر نداشتم رخت جهنمی شدنمو به تن میکنمو و اینقدر شادم😢
با کمال خامی و بی عقلی و هزار کلمه تاسف بار دیگه در یک صبح پائیزی در یک ماهو نیمگی جنین با درد های بدتر از زایمان سقطش کردم...
آره درسته تا چند وقت از فرط خوشحالی سر از پانمیشناختم اما بعدا که از زبان خیلی از مراجع کارم رو با آدم کشتن یکی دونستم دنیا روسرم خراب شد، کابوس ها دست از سرم بر نمیداشت، رابطم با شوهرم خراب شد، تو کارهام گره میوفتاد، شوهرم بیماری بدی گرفت و همه اینها از آثار جنایتی بود که کردیم😞😞😞
من ادم کشتم، من حق یک عمر زندگی که خدا به اون جنین داده بود رو خودخواهانه ازش گرفتم.
حالا هم با گذشت ۵ سال ازون ماجرا هنوز کاارم گریه و زاریه... آرامش ندارم و نمیدونم اون دنیامو چیکار کنم چه جوابی به اون بچه بدم، بگم ترسیدم فامیلا بگن تو عقد باردار شده؟!
خواهش میکنم هیچکی اشتباهه منو نکنه بخدا این فرهنگه غلطیه که بین ما جا افتاده که تو عقد زنی که از حلال خودش باردار شده، نقل مجلس میشه
خلاصه این منم و سر نوشت تباه شدم، منم و آخرت تیره وتارم، منم و کلی کابوس که هنوز رنگ آرامشو بهم نشون نداده...
#جنایت_سقط_جنین
#حق_حیات
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
🚨امثال این سیاست ها...
در مورد تجربه ی یکی از مخاطبین که گفته بودن دبیرستان دخترشون برخورد خوبی در مورد ازدواج دخترشون باهاشون نداشته، خواستم منم مطلبی بگم.
منم سال سوم دبیرستان در سال ۹۵ ازدواج کردم، در حالیکه در مدرسه ی نمونه دولتی شهر مشهد درس میخوندم. ولی توی اون مدرسه(و همچنین در اکثر مدارس مشهد؛ به خصوص اون مدارسی که به اصلاح سطح علمیش بالاتره مثل نمونه و تیزهوشان) ازدواج ممنوع بود😳 و اول سال هم از ما یه تعهدنامه میگرفتن که اگه متوجه بشیم که شما ازدواج کردید، اخراج میشین😐😢
به همین دلیل من مجبور شدم دروغ بگم😔 که ازدواج نکردم و حتی به دوستان صمیمی ام هم این موضوع رو نگفتم تا نکنه یه وقت به گوش معاونان برسه...
ولی چون در اوایل عقدم، مقداری در صورتم تغییر ایجاد کرده بودم، اونها بهم شک کردن و منو ۳ روز محروم از کلاس کردن😔 که با کلی خواهش و زاری شد ۲ روز😒 و همچنین با اینکه من یکی از دانش آموزان خوب و ممتاز اونجا بودم تهدید کردن که سال دیگه معلوم نیست شما رو ثبت نام کنیم یا نه☹️
اون دوره خیییلی برای من سخت گذشت. در مدرسه باید مانند یه دختر رفتار میکردم و در خانه مثل یه همسر... این دوگانگی اذیتم میکرد.
در حالیکه در همون مدرسه خیلیا دوست پسر داشتن و میومدن با افتخار تعریف میکردن ولی امثال منی که حلال خدا رو به جا آوردیم باید لالمونی میگرفتیم😤
می خوام بگم امثال این سیاست هاست که متاسفانه سن ازدواج رو برده بالا و به تبع باعث فرزندآوری کم شده و چه بسا در ترویج فساد هم نقش داشته...
در این دوران که زنگ خطر جمعیت به صدا در اومده، باید فکری هم برای اصلاح سیاست های دبیرستان ها کرد...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
حالا که بحث خاطرات دبیرستان شد،
منم یاد خاطره ی تلخ دبیرستانم افتادم.
سال ۸۹ وقتی سوم دبیرستان بودم، ازدواج کردم و بدون اینکه هیچکدوم از دوستام توی مراسمم باشن، حتی دست به ابروهامم نزدم.
متاسفانه مدرسه ای که میرفتم خیلی مذهبی و جزو مدارس سطح بالای شهرمون بود اما برعکس اسمش اصلا اهمیتی به ازدواج که نمیدادن هیچ بلکه به قول دوستمون با تعهد به اینکه ازدواج نکنیم، اجازه ی درس خوندن میدادن بهمون تا جایی که متاسفانه بعضی از خانواده های بی فکر هم میگفتن راضی نیستیم دخترمون کنار کسی بشینه که ازدواج کرده و چشم و گوشش باز میشه در حالی که بچه هاشون ازدواج نکرده از من در مورد همه چی بیشتر اطلاع داشتن.
خلاصه مطلب اینکه اون سال با همه صحبت ها و اصرار ها بهم گفتن یه هفته نیا تا ابروهات در بیاد در حالی که من اصلا ابرو بر نداشته بودم و چون میدونستن ازدواج کردم، میخواستن اذیت کنن و گفتن سال بعد هم دیگه اجازه ندارم اون مدرسه درس بخونم.
سال بعد وقتی بچم به دنیا اومده بود و برای دیدن دوستام به مدرسه رفته بودم با رفتار بسیار زشت و ناشایستی که اصلا در شان مدرسه ی مذهبی و کادرش و بنده نبود در کمال تاسف بعد از کلی انتظار در سالن پایین مدرسه برای دیدن دوستام، وقتی اومدن پایین در کمال ناباوری، معاون مدرسه جلوی دوستام منو بچمو از در مدرسه حل داد بیرون و وسایلمو انداخت دم در و حتی مدیریت گفت براش آژانس بگیرین بره که بچه ها نبیننش حواسشون از درس پرت نشه!!!!!!😔
در حالی همون روز از بچه های فارغ التحصیلشون با حجاب افتضاحی توی مدرسه بود اما ازدواج نکرده بود!!!!
و من چند روز بعد توی حوزه ی امتحانی تمام دوستام رو دیدم☺️
سال های بعد فهمیدم قانون مدرسه شده شبیه کلیسا و بچه ها از صبح تا عصر تو مدرسه هستن و حتی پنج شنبه ها هم میرن مدرسه و حق ازدواج هم ندارن تا چهار سال😳😡
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#پیام_مخاطبین حالا که بحث خاطرات دبیرستان شد، منم یاد خاطره ی تلخ دبیرستانم افتادم. سال ۸۹ وقتی
#پیام_مخاطبین
🚨منبع انتشار فساد!!
میخواستم درباره مسئله مدارس که دخترها رو بعد از تاهل اخراج میکنن گلایه کنم!
همسر خودم دبیرستانی هستن و تابستان امسال عقد کردیم ما قرارهامون درباره عروسی و آوردن بچه رو گذاشته بودیم تا با عنایت خدا همون دو سال اول بعد از ازدواج، اقدام کنیم برای آوردن سرباز برای امام زمانمون، اما درد سرمون وقتی شروع شد که خانومم امسال خواستن برای ثبتنام برن مدرسه و اعلام کردن برای تحویل کتاب دانش آموزها باید با شناسنامه هاشون بیان اگر خودشون به دلیل مریضی نمیتونن بیان اولیاء اونا با مدارک شناسایی خودشون و شناسنامه دخترشون بیان و این مطلب دلیل نداشت بجز اینکه دانش آموزان متاهل رو شناسایی کنن برای اخراج از مدرسه!
اون روزهای ثبتنام یه چشم خانومم خون بود و یه چشمشون اشک!
تا اینکه بالاخره با وساطت مدیر باز نشسته شهرستان، مشکلمون رفع شد...
جالب اینجاست که خانومم عنوان کردن که توی کلاسشون ۴۰ درصد دانش آموزها دوست پسر دارن و مدیر و ناظم و معلمها هم میدونن اما کسی کاری بکار اونها و روابط ناپاک و غیر دینی اونها نداره و خیلی راحت توی مدرسه درباره روابط بیرون از مدرسه خودشون صحبت میکنن... اما ما که حلال خدا رو انجام دادیم باید از مدرسه اخراج بشیم و بریم توی مدارس بزرگسالان با آسیبهای خاص اون مدارس تحصیل کنیم!
بهانه اخراج هم این بود که این دخترا چشم گوششون باز شده و سایر دانش آموزها رو به فساد میکشونن! اما دقت نمیشه که نوجوانان امروز به لطف رسانه های بی در و پیکرِ ماهواره ای و تلگرام و اینستاگرام و... چشم گوششون به اندازه یه فرد ۴۰ ساله باز هست... فکری برای این رسانه های فساد زا نمیشه اما یه خانومی که متاهل شده و حلال خدا رو انجام میده میشه منبع انتشار فساد...
میخواستم اگر بشه یه پویشی راه بندازیم تا از نمایندگان مجلس که الحمدلله لقب انقلابی بودن رو یدک میکشن و یا مدیران آموزش و آموزش و پرورش این مطلب رو مطالبه کنیم و بخوایم با تصویب قوانین در مقابل حلال خدا مقاومت نکنن و نرمش نشون بدن و حق تحصیل رو از دختران متاهل نگیرن...
یاعلی مدد
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
منم در سن ۲۶ سالگی، بارداری چهارم داشتم که شدید متوسل شدم به بانو حضرت فاطمه"س"
بخاطر سقط هایی که داشتم نذر کرده بودم اینبار خدا بهمون فرزندی عنایت کرد پسر شد اسمش محمد بذاریم و به برکت صاحب اسمش بجای تولد فرزندم، جشن ولادت صاحب اسمش بگیریم و اکر دختر شد فاطمه، به همین روال پیش بریم.
متاسفانه در آزمایش غربالگری گفتن جنین شما مشکوک به سندوم داون هست و باید آمینوسنتز انجام بدی. مخالفت کردم، چون شنیده بودم خطر زیادی داره باعث زایمان زودرس میشه😔 شاید میتونم بگم لجبازی کردم با دکترا و فقط سلامتی جنینم از حضرت فاطمه"س" و خدا میخواستم.
صحبت خانواده خودم و همسرم دلگرمم میکرد برای نگه داشتن بچه، اوایل مخالفتم تا ماه ۵ و ۶ دکتر می گفت اشکال نداره ویزیتت میکنم (یکم با بی میلی)
خانواده همسرم در قم زندگی میکردن از اونها خواستم توی حرم برای سلامتی فرزندم دعا کنن. جنسیت مشخص شد که فرزندمون دختره😍 با وجود کرونا مادر همسرم نذر هجده شب روضه به نیت سلامتی نوه هاش کرد(خیلی دوست داشتم و دلم کامل قرص شد) من همچنان همون جنین نگه داشتم همه چیزاش عادی بود اما چون دکترا منو ترسونده بودن استرس خعیلی زیادی داشتم تا اینکه وارد ماه ۹ شدم و بخاطر دردی که داشتم مجدد به دکترم مراجعه کردم.
گفت نوار قلب انجام بدم، بعد از انجام نوار قلب جنین که حتی نگاهش نکرد گفتن برو بیمارستان کار معاینه و... انجام بده برای شما کاری انجام نمیدم. واکنش ماما و دکتر جوری بود که حتی علنی گفتن کاری برای بچه ناقص انجام نمیدن.
باز مثل تمام مدت به حضرت فاطمه"س" متوسل شدم و پیش مامای خانگی رفتم کمتر از یک هفته با کمک ایشان فرزندم سالم البته در بیمارستان، (یک روز قبل شهادت حضرت فاطمه "س") دنیا آمد. زمانی وارد بیمارستان شدم که اورژانسی فرزندمو دنیا آوردن و اون دکتر در زایشگاه حضور نداشت.
الان یکسال و چند روز میگذره از تولد فرزندم.. الحمدلله از نظر زیبایی، حرف زدن راه رفتن و کارهایی که بقیه بچه ها انجام میدن، خیلی باهوش تر انجام میده
همیشه غربالگری ها درست نمیگن، ممکنه اشتباهی رخ بده و توسل به اهل بیت(ع) برای من معجزه کرد.
الحمدلله رب العالمین🙏
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
📌عاقبت زندگی به سبک غربی
من یه عمه ای دارم متولد ۶۰، رشته خوب، از ۱۸ سالگی رفته سرکار... دکترا داره و خونه داره بالای شهر و ماشین و کلی در آمد.
از همان جوانی مستقل شد مثل اروپایی ها و جدا شد و دیگه هیچ خبری از فامیل نگرفت. تا جایی که خبر داشتیم به شدت تو انجمنای شعر و هنر فعال بود و حتی کاندیدای مجلس و شورای شهر هم شد.
من و پنج خواهرم همواره از طرف مادر گرامی غرغر میشنیدیم که چرا مثل عمه تون نیستین.
حالا ما دوتا آخری مجردیم، ولی اون چهار تا که یا ۱۹ سالگی ازدواج کردن یا ۲۱ سالگی، همه ش مامان میگف شماها بی عقلید،این همه درس خوندین که چی؟ برین کهنه ی بچه بشورین؟ از عمه تون یاد بگیرید.
کاش من جای شما بودم درس میخوندم دستم میرفت توی جیب خودم.
بله گذشت تا همین چند روز پیش گفتن عمه تون از خرداد تو بیمارستانه و به خاطر سندرم پلی کیستیک خونریزی مغزی کردن، الانم کلیه هاشو درآوردن دیالیز میشه و فردا هم عمل داره میخوان ریه شو تخلیه کنن... بدویین بیاین میخواد قبل از مرگ شماها رو ببینه.
حال عمه م قابل شرح نیس دیگه. خودتون میتونین حدس بزنین. یه خروار پول که خدای نکرده اگر خدایی نکرده ... میرسه به ما و بقیه خواهر برادراش!
اونجا کلی با حسرت به عروس ما میگف مادر شدن چه حسی داره. و همین طور عنوان کرد از خرداد تا الان فقط خواهر بزرگترش بالا سرش بوده و هیچ خبری از دوستاش و هنرمندا و رفقای انتخاباتیش نیست.
مامان ما هم اصلا به روش نیاورد. زنگ زد به خواهرام که خوب شد شما رو شوهر دادم.
پ.ن: خود مادرم چند ماه پیش مشکل قلبی داشتن و بیمارستان بودن، هیچ مشکلی از لحاظ پرستاری و... نداشتن.چرا چون خواهرم از کنارشون جم نخوردن.
پ.ن: عمه ی من بی نهایت زیبا بودن و قطار قطار خواستگار داشتن که ردشون کردن به وقتش...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
❣ @Mattla_eshgh
#پیام_مخاطبین
✅ حمایت از فرزندآوری....
#جامعه_دوستدار_فرزند
#خانواده_دوستدار_فرزند
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1