مطلع عشق
#افزایش_ظرفیت_روحی ۷۹ --۸۰ قبول اعمال 🔶 به اینجا رسیدیم که به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوما ب
#افزایش_ظرفیت_روحی ۸۱-۸۲
🔸 گفتیم که امتحانات الهی متناسب با عکس العمل های ماست و تا وقتی ظرفیت یک امتحان رو پیدا نکنیم خدا اون امتحان رو برای ما نمیفرسته.
❇️ گاهی ممکنه که خدا عمدا توفیق نماز شب به یه نفر نده!
خب آدم نباید خیلی ناامید بشه از خودش و فکر کنه که چون آدم خیلی بدی هست خدا این توفیق رو بهش نداده! اصلا اینطور نیست.
☢️ طی روایت مفصلی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
🔹 اگر مومنی نماز شب نخواند و بعد خودش را به خاطر محروم شدن از نماز شب مذمت کند خیلی بهتر از این است که نماز شب بخواند و بعد دچار عجب شود...
اصول کافی، ج 2 ، ص 60
☢️ خیلی از کارای خوبی که توفیق پیدا نمیکنیم انجام بدیم به این دلیل هست که "هنوز ظرفیتش رو پیدا نکردیم."
💢 خیلی وقتا اینکه خدا به یه آدم مومن ثروت زیادی نمیده به خاطر اینه که اون انسان مومن هنوز ظرفیت ثروتمند شدن رو پیدا نکرده!
🔶 ممکنه تا پول درست و حسابی دستش برسه خودش رو گم کنه و در راه بدبختی خودش خرج کنه...
✅ راه اینکه ظرفیت ما برای امتحانات با کلاس بالاتر بیشتر بشه چیه؟
خیلی ساده!
🔶 به همین اندازه که خدا بهت ظرفیت داده سعی کن حداکثر استفاده رو ازش ببری.
❇️ مثلا در بحث ثروت سعی کن خودت رو عادت بده به اینکه راحت از پول بگذری و به بقیه کمک بدی. تا یه پولی بهت رسید برای چند نفر مستحق خرج کن.
اگه مثلا صد هزار تومن بهت رسید 50 تومنش رو بده به پدر و مادرت که وضعشون خوب نیست. یا به فامیلت و...
🔵 بله اگه جایی میتونی اون پول رو باهاش کار کنی که درامد بیشتری کسب کنی که راحت تر ببخشی خب حتما این کار رو انجام بده.
ولی برنامت این باشه که به خدا نشون بدی خودت رو...
✅ نشون بده که تو نیتت اینه که هر پی دستت اومد از دیگران دریغ نمیکنی.
و خدا چقدر چنین بنده ای رو دوست داره و هواش رو داره...
❣ @Mattla_eshgh
❌ در یک سال اخیر نزدیک به ۲۰۰ نوجوان انگلیسی ۱۰ ساله قربانی عکس های مخفیانه شدند
📈افزایش آمار عکس های مخفیانه از دختران نوجوانی که دامن یا شلوارک کوتاه می پوشند در انگلیس باعث نگرانی شده
🔻در سال ۲۰۱۹ «جینا مارتین» کمپینی تشکیل داد و خواهان تعیین مجازات برای افرادی که اقدام به عکس برداری مخفیانه از دختران و زنان می کنند ،شد
🔻با وجود تعیین جریمه برای افراد خاطی باز هم این حرکت ناپسند و غیراخلاقی هم چنان رواج دارد و قربانیان زیادی داشته
منبع :👇
https://metro.co.uk/2021/05/31/children-as-young-as-10-among-nearly-200-victims-of-upskirting-in-last-year-14679060/
📌این هم یک نمونه دیگه برای اینکه متوجه بشیم چرا در دین اسلام برای زنان حجاب در نظر گرفته شده.در کشورهایی که زنان آزادی پوشش دارن این مشکلات ناشی از حریص شدن هرچه بیشتر مردان هست و به هیچ وجه عادی نشده براشون
#چشم_و_دل_سیرهای_هرزه
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃مادرم گفت: قسمت هر چی باشه، آدم نمی تونه مانع بشه، قسمت زری هم این بوده. از اون گذشته، از این جا تا
#دالان_بهشت
#قسمت بیست و چهارم
🍃محترم خانم گفت: خانم جون، آخه دیگه راهی نیست که آدم امید به تموم شدنش داشته باشه. چاهیه که مهدی تا عمر داره باید تویش بسوزه و بسازه. خدا می دونه هروقت این ها رو می بینم انگار به جیگرم کارد می زنن. همچین به مهدی نگاه می کنه انگار بنده زر خریدشه. این دل بی صاحب طاقت نمی آره، بگم اقلا نیان، من نبینم. پسره رو از مغازه باباش در به در کرد ، از فامیل بریدش، دیگه از برادر و خواهر و پدر و مادر نزدیک تر هست؟ هر وقت این دختر اومد یک ننگی به یکی از ما بست و یک حرف و سرو صدا در آورد و رفت.
مادرم در حالی که خودش هم اشک به چشم داشت گفت: تو رو خدا محترم خانم، این جور خودتو داغون نکن، می دونم اولادته، دلت طاقت نمی آره، ولی از خودخوری کدوم درد چاره داره؟! جوون سرشون به سنگ می خوره عاقل می شن.
محترم خانم در حالی که سرش را تکان می داد ، گفت: دیگه چه فایده ؟ وقتی جوونی اون بچه و عمر ما رفت، دیگه چه فایده؟! الان شما، شاهدین چه اون موقع که با ما آشنا بودین، چه این چند وقته که مهناز عروس ما شده، از ما چی دیده؟! بابا، آدمی را آدمیت لازم است. اگه کسی روی مرز خودش رفتار کنه مگه دیگران چه دردی دارنکه باهاش نسازن. مگه ما غیر از احترام چی می خواهیم؟ الان مگه مهناز با زری و فاطمه چه فرقی می کنه؟ اونم همین طور. مهدی می گه به خاطر مخالفت های اول شما، از شما کینه به دل گرفته، خوب دختر ما از اول تو رو نمی خواستیم ، درست ، حالا عوض این که کاری کنی مارو از فکر اول شرمنده کنی، باید مارو به این روز بنشونی؟ خدا شاهده شب و روز خودم رو نفرین می کنم که کاش قلم پایم خورد شده بود، نرفته بودم خواستگاری.
مادرم با همدردی گفت: راستی هم که آب را از سرچشمه باید بست. دیگه حالا کاریست شده و آبیست ریخته، چاره ای نیست.
محترم خانم پریشان گفت: چه می دونستم ملیحه خانم جون، گرگ بود، لباس میش پوشیده بود. به مهدی گفته بود من اصلا تو رو به خاطر خانواده ات و تعصبتون می خوام، هررنگی فکر کنی در آورد و این پسر منم گول خورد، هیچی ، من گیس سفید خام شدم.
همین فاطمه و زری خدا می دونه چه اشکی می ریختن که خدا رو خوش نمی آد این ها را از هم جدا کنین. حالا اولین کسانی که چشم نداره ببینه همین دو تا هستن. اون روز که می خواست مهدی رو خام کنه، عاشق تعصب و غیرت و خانواده اش بود. حالا که خرش از پل گذشته ما شدیم بازاری و قدیمی و امل ، اون شده امروزی و فهمیده و عقل کل که کسر شانش است با ما نشست و برخاست کنه.
خانم جون در حالی که استکان چای را جلوی محترم خانم می گذاشت، گفت: هر چی شما بگی حق داری، من خودم به ملیحه همینو می گفتم که اگه این دختره عقلش می رسید و طینتش خوب بود باید کاری می کرد که همچین خودش رو توی دل این ها جا کنه، از مخالفت روز اول پشیمون بشن. ولی با این همه مادر جون، جز صبر و دعا چاره ای نیست به خدا توکل کن. بالاخره، خدایی هست که جای حق نشسته. شما، یک مدت ، می دونم سخته، ولی مثل حاج آقا دندون سرجیگر بگذار، سراغی ازشون نگیر، بگذار خودشون بفهمن فرق احترام و بی احترامی چیه.
🍃محترم خانم دوباره بغض کرد و گفت: د آخه خانم جون، درد همینه، این دختره هم فقط همینو می خواد، مهدی بشه مویز بی دم که هر بلایی دلش خواست سرش بیاره. خدا شاهده وقتی بچه ها دور هم جمعند و بگو و بخند این ها رو می بینم، انگار غذا خون می شه از این گلوم می ره پایین. منم پسر بزرگ کردم به یک امیدی، نه این که واسه دیدنش، بخوام منت بکشم.
دوباره اشکش سرازیر شد و اشک همه ما هم بدنبالش.
محترم خانم، چشمش که به چشم های گریان همه افتاد با شرمندگی گفت: تو رو خدا ببخشید، دم غروبی دل شما رو هم خون کردم. مهناز، زری پاشین مادر، پاشین برین سر درس هاتون. تقصیر منه که جلوی این زبونم رو نمی تونم بگیرم از بس که دلم پره.
خانم جون که عینکش رو برداشته بود و با گوشه چارقدش داشت اشک هایش را پاک می کرد، گفت: ای بابا، آدم اگه درد دل نکنه که دلش می ترکه. خوب کاری کردی، اما مادر هر وقت دلت می سوزه همیشه به این فکر کن که از قدیم گفتن هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی. این دختره ام به شما نه، به خودش بد می کنه، حالا تا کی و کجا نتیجه اش رو ببینه. فقط باید آدم صبر و چشم بینا داشته باشه و طاقت بیاره. مادر جون، حساب هیچی توی این دنیا گم نمی شه، خاطرت جمع. راستی حالا فاطمه خانم کی به امید خدا راهی می شه؟!
والله قراره آقا رضاامشب بره اصفهان، خونه ای که دست همکار قبلیش بوده ببینه، اگه مناسب و تر و تمیز باشه دیگه چند روزی بیشتر وقت نداره، باید اسباب ببرن.
مادر با تعجب گفت: چطور با این عجله؟!
می تونن بعد از عید هم برن، منتها آقا رضا رو که می شناسین صبر نداره، می گه حالا که قرار به رفتنه زودتر برن بهتره . فاطمه که می ره، زری هم که می ره، مهدی هم که اون جور، مرتضی هم که بعد از عید می خواد بره سربازی، دیگه فقط مهناز و محمد واسه من می مونن. دیشب به حاج آقا گفتم: حسابی یکدفعه غریب می شیم. خدا را شکر بازم این دو تا پیشمون هستن.
خانم جون، همان طور که ظرف نقلش رو دور می گرداند، گفت: خدا ایشاالله عمر طولانی به خودت و حاج آقا بده مادر، زن و شوهر تا وقتی با هم هستن، هیچکدوم غریب نیستن . زن و شوهر ریشه زندگی هستن، بچه ها برگ و بار، برگ هم یک روز به شاخه س یک روز نیست، اصل ریشه س. ریشه که باشه و درخت سرجا، برگ و بار هم دوباره سرجایش برمی گرده. قول بهت می دم چند سال دیگه همشون با بچه هاشون برگردن و سرتون این قدر شلوغ بشه که دیگه واسه یکخورده تنهایی، دلت تنگ بشه.
🍃محترم خانم با لبخندی که صورتش را پوشانده بود گفت: تو رو خدا خانم جون، دعا کن خدا به همشون و بخصوص اول به فاطمه بچه های سالم بده، قدمشون روی چشم های ما.
خانم جون گفت: به فاطمه هم بچه می ده صبر داشته باش. حالا همه اش پنج شش ساله، دکترها هم که گفتن سالم هستن، دیگه غصه چی رو می خوری؟ هر چیزی یک ساعتی داره، منتها صبر ما کمه.
محترم خانم گفت: آقا رضا هم همیشه همینو می گه، بازم خدا رو شکر دامادم خوب و با ایمانه. همه ش می گه هر چی خدا بخواد. تازه من و فاطمه رو هم اون دلداری می ده. من که همه ش راه می رم و دعاش می کنم.
مادر گفت: همین براشون از صد تا دوا و دکتر بهتره، دعای خیر مادر، غیر ممکنه گیرا نشه.
خانم جون یکدفعه ، در حالی که برق شیطنت همیشگی به چشم هایش برگشته بود، با نگاهی به من زری گفت: والله محترم خانم ، من که می گم غصه که نباید بخوری هیچ، از حالا به بعد بایس روزی چند دفعه خدا رو شکر کنی، هم ما یک یکی یکدونه داشتیم، هم شما یک ته تغاری که بالاخره از خونه بیرنشون کردیم و یک نفس راحت کشیدیم. مادر، این ها همه جای شکر داره، مگه نه؟!
با تایید مادر و محترم خانم و خنده هایشان و سرو صدای من و زری ، فضا تغییر کرد. خانم جون با روش همیشگی خودش، دوباره شادی و نشاط را به جمع ما برگرداند و محترم خانم، انگار غصه هایش را فراموش کرده باشد، با چهره ای آرام و مهربان و پر از آرامش از خانه ما رفت.
🍃حالا که به آن روزها فکر می کنم، می بینم نزدیکی دل ها و همراهی و محبتی که بین ما بود، در کوچک شدن غصه ها و کمرنگ شدن غم هایمان چقدر موثر بوده. این هم یکی از خصایص آدمی است. آدم همین قدر که احساس کند، دل هایی همراه و غمخوار هست که با او همدرد و شریکند، حتی اگر این دل ها کوچک ترین کاری جز شنیدن غصه ها انجام ندهند و فقط بشنوند و همراه او و به خاطر او اشک به چشم بیاورند، مضطرب بشوند و از سر اندوه آه بکشند، انگار بار غم آدم خود به خود سبک می شود، چنبره غم سینه را آزاد می کند و اگر چه به سختی ، به هر حال کمر راست می کند. همین احساس همدلی برای سبک کردن بار غم چنان بجا و کاری عمل می کند که انگار نصف بیشتر مشکل حل شده.درست برخلاف این حالت زمانی است که ممکن است کسی حتی برای حل مشکلات قدم بردارد،
ولی نه به میل و رضا و مهر ، بلکه به جبر و اکراه و از سر وظیفه و اجبار. آه که چقدر آن موقع حال آدم ها فرق می کند. مشکل حل می شود ولی به تلخی، همراه با حس گزنده و نیشدار که به آدم احساس خواری و بی مقداری می دهد. رنجی جانفرسا بر جان آدم چنگ می اندازد، رنجی غیر قابل بیان که بر کوله بار رنج های نا گفته آدم افزوده می شود. چرا؟ شاید چون جوهره انسان پرورده محبت و مهر و عاطفه است. دست ناتوانی را که به مهر و از صمیم قلب به سمتش دراز می شود بردست های توانا اما دلمرده ترجیح می دهد، مگر اندک دلمردگانی که مفهوم مهر و جوهره وجودی خودشان را گم کرده اند و همیشه کورمال کورمال در پی گم کرده خویش، نا دانسته، بیراهه هایی دور را راه راست می پندارند و هر روز بیش از دیروز در گمراهی حسرت بارشان گم می شوند. چون نمی دانند که حتی رنج در پرتو گرمای دوستی و همدلی و به پشتوانه چشم هایی که به خاطر اندوه ما نم اشک برمی دارند، زیباست و قابل تحمل. آه که اگر این چیزها را آن روز ها می فهمیدم، چه قدر زندگی ام فرق می کرد. اگر می فهمیدم که معنای عشق فرمان روایی بی چون و چرا بر دیگری نیست، حتی اگر با بزرگواری او این فرمانروایی ممکن شود، و معنای دوست داشتن ، در بند کشیدن و مالک مطلق دیگری بودن نیست.
ادامه دارد...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#پروفایل #حجاب ❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز دوشنبه( حجاب و عفاف )👆
پستهای سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#فایل_صوتي_امام_زمان ۷۵
✍چرا، دلم برای تو تنگ نمی شود؟
✔️چرا، دردِ نبودنت، دلم را نمی گزد؟
✔️چرا تحمل غیبتت، برایم آسان است؟
راستی؛
ایــرادِ کار من کجاست؟ 👇
@ostad_shojae
مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 112 🔰 حاج آقا: پس شما سعی کنین از همین سن با کتاب انس پیدا کنین ، اوایلش سخت هست ،
#رمان_محمد_مهدی 113
🔰 حاج آقا : اسم این دعا ، معروف هست به دعای قبل افطار ، حالا برای اینکه عظمت این دعای مهم که مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب شریف المراقبات اون رو آوردن رو بهتر درک کنین، از ثواب های این دعا به شما میگم:
👈 امام صادق فرمودند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به
امیرالمۆمنین (علیه السلام ) فرمود: اباالحسن ! ماه رمضان
نزدیک شده است ؛ قبل از افطار دعا کن ؛ جبرئیل پیش من آمد
و گفت : یا محمد! کسى که در ماه رمضان ، با این دعا، قبل از افطار،
دعا کند، خداوند دعاى او را مستجاب ، نماز و روزه او را قبول و
ده دعاى او را مستجاب مى کند؛ گناه او را بخشیده ،
غم و غصه او را از بین برده ، گرفتاریهایش را بر طرف کرده ،
حاجات او را برآورده نموده ، او را به مقصودش رسانیده ،
عمل او را با عمل پیامبران و صدیقین بالا برده و در روز قیامت
چهره او درخشان تر از ماه شب چهارده خواهد بود.
👈 البته مردم گرامی باید توجه کنین که این ثوابها برای کسی هست که واقعا دوست داشته باشه به سمت خدا برگرده و توبه کنه و کارهای خیر انجام بده ، نه اینکه من فکر کنم هر جور دلم بخواد روزه بگیرم و هر گناهی دلم خواست بکنم و بعدش بیام این دعا رو سر سفره افطار بخونم ، اینجوری نیست
باید با نیت درست خوند.
👈👈 متاسفانه در بعضی جاها دیدم نوشته اند این دعا همان دعای عهد است، در حالیکه با خواندن این دعا متوجه می شوید
که فقط اول این دعا شبیه دعای عهد است و مضامین آن با دعای عهد فرق دارد ، پس این رو هم حتما به بقیه بگین
👈 ان شالله هر شب هم برنامه #آیات_مهدوی داریم، هرشب یک آیه از آیات مهدوی قرآن رو برای شما می خونیم و با روایاتی که درباره اون آیه اومده ، نشون میدیم که اون آیه درباره امام زمان (عج) هست
👈 خوب هم هست که مومنین محترم برنامه بگذارن که این 30 آیه مهدوی که هر شب میگیم رو حفظ کنین تا در پایان ماه رمضان، 30 آیه مهدوی قرآن رو حفظ بشین که قطعا برکات خودش رو هم داره.
👈 امشب هم که شب اول هست قصد داریم به بررسی آیه 3 سوره بقره که از آیات مهم مهدوی قرآن هست بپردازیم.
ربط این آیه به مهدویت این هست که...
#رمان_محمد_مهدی 114
🔰 حاج آقا : ربط این آیه به مهدویت این هست که ما روایت داریم در این باره
🌀 یکی از مسجدی ها : یعنی حاج آقا ، وقتی میگین آیه مهدوی، استدلال خودتون نیست و از روی روایت میگین ، درسته؟
🔰 حاج آقا : بله بله بزرگوار، ما که از خودمون حق نداریم چیزی رو به قرآن تحمیل کنیم و بگیم حتما آیه مهدوی یا چیز دیگه هست، ما درباره این آیات ، روایات داریم که به ما میگه این آیه مربوط به امام زمان (عج) هست
❇️ آقا هادی : حاج آقا اگر خود ما بخوایم این آیات رو یاد بگیریم باید به کدوم کتاب رجوع کنیم؟
🔰 حاج آقا : کتابهای زیادی تو این زمینه متاسفانه نداریم ، اما دو تا کتاب هست که بسیار عالی هست که استاد محمود اباذری از اساتید مرکز تخصصی مهدویت نوشتن ، حتما مطالعه کنید
1️⃣ کتاب سیمای ماه دوازدهم در سی جزء قرآن
2️⃣ قافله سالار
اینها کتابهای خوبی هست ، خب حالا بریم سر بحث خودمون
👈 ما روایت داریم که آیات اولیه سوره بقره درباره وجود نازنین امام زمان (عج) هست.
همراه من این آیات رو تکرار کنین که ثواب قرآن خوندن در ماه مبارک رمضان هم نصیب شما بشه :
بسم الله الرحمن الرحیم 💠ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين »💠الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (آیات 2و 3 بقره)👇🏼👇🏼
🔰«ﺩﺭﺍﻳﻦﻛﺘﺎﺏکه ﻫﻴﭻ ﺷﻜﻰ ﻧﻴﺴﺖ؛ راهنمای ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺍﺳﺖ. » 🔰« ﺁﻧﺎﻥ که به غیب ایمان می آورند. »
👤راوی می گوید: از امام صادق (ع)در مورد آیه سؤال کردم ایشان فرمودند: منظوراز پرهیزگاران ،و متقین در این آیه پیروان حضرت علی (ع)هستند و (مراد از) «غیب» حجت غائب است و شاهد این قول خداوند است که در سوره یونس آیه( 20) می فرماید:«بگو: غيب تنها براى خدا است! شما در انتظار باشيد، من هم با شما درانتظارم!
📚 منبع : کمالالدین وتمامالنعمة، ج2، باب (33)، ص340، ح20
📖در روایت دیگری امام صادق (ع)میفرمایند: «ایمان به غیب، یعنی اقرار به قیام قائم که حق است.»
📚 منبع: همان ،ح 19