eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
#ضرورت_آموزش_قبل_از_ازدواج #استاد_محمد_شجاعی #جلسه_سوم 💢 اصل سوم رو از زبان امام صادق( ع ) عرض می
۴)قسم چهارم این هستش که آموزش بعد ازانجام عمل باشه. 💥یعنی اینکه بدون آگاهی عمل رو شروع کرده،کاری رو صورت داده وحالامی خواد یادبگیره که چیکار بکنه. ✅ مادردوسال گذشته آموزش همسران جوان رو داشتیم. یعنی خانم ها واقایونی که تازه ازدواج کرده بودند.دراین دوره خوب اینها انتخابشون رو کرده بودند هرکدومشون وبعضی هاشون حتی بچه هم داشتند. خوب برای اینها که ما صحبت میکردیم خیلی جاهاباید ایست میکردیم وجلونمی فتیم وخیلی از مطالب رو نمی تونستیم بگیم چون انتخاب ها صورت گرفته بود وکار ما درآموزش همسران ضمن اینکه کمک میکنه به پیشگیری از خیلی ازمشکلات؛ جنبه ی درمانی هم دارد. 🦋 یعنی باید اگر خرابکاری کردند،چون بدون آگاهی صورت گرفته به نحوه ی جدیدی اصلاحش کنیم. عمل اصلاحی باید انجام میدادیم وجنبه ی مداوا داشت؛ ولی درانتخاب همسر اینطورنیست. 💯 اگر دوره ی اموزش قبل از ازدواج باشد باآفات وباید هاونباید ها دقیقا آشنا میشوند ومی تونند جلوی خیلی از افت هارو بگیرند. 📌 َمثلا فرض بفرمایید زن در دوره ی اموزش میاد یادمیگیره که چه کسی رو به عنوان همسر انتخاب کنه. خوب اگر کسی انتخاب خودش رو کرده باشه وقتی بیاد تواین دوره وببینه که ماداریم شرایط مطمئنی رو برای انتخاب همسر میگیم رو بشنوه ممکنه به انتخاب خودش شک کنه ویاحتی پشیمان بشه از انتخاب خودش.😱 ✍🏻 یامثلا میاد اشنامیشه بااینکه یک مادر خوب چه مادری هست یایک پدر خوب چه پدری میتونه باشه ویابیاد یادبگیره که سرنوشت فرزندی که از او متولد میشه بدست اوست. باانتخاب مادر یا پدر برای او وباید جوابگو باشد انسان؛هم دردنیا وهم در آخرت به فرزندش درمورد پدر یا مادری که برای این فرزند انتخاب کرده.👏 🔮 خوب اگر این رو بدونه ،دقت داره که من باید چه پدری یاچه مادری برای فرزند ایندم انتخاب بکنم ویا مثلا در دوره ی قبل از ازدواج مایادمی گیریم چه آمادگی هایی رو از نظر روحی وجسمی باید درخودمون ایجاد کنیم که اگر اونهارو ایجاد کنیم زندگیمون تواَم باشه باشیرینی وراحتی 💢 ولی چه بسا مااین اقدام رو نکرده باشیم،این آمادگی رو از نظر روحی وجسمی ایجاد نکرده باشیم بعد توزندگی دچار دردسر ومشکل وخدایی نکرده شکست بشیم. 💯 لذا زمان آموزش خیلی مهم هست. 👌 در اسلام این اصل کلی وجودداره که انسان قبل از ورود به هرمرحله ای ،مسائل مربوط به اون مرحله رو یاد بگیره اما همانطور که گفتم این قبل نباید خیلی فاصله داشته باشه با انجام عمل. ‌❣ @Mattla_eshgh
🎯 وقتی تیر قهرمان ملی پوش تیراندازی کشورمان به پیشانی ضدانقلاب می‌خورد 💢 عصبانیت مصی علی‌نژاد از مدال طلای جواد فروغی در المپیک توکیو 2020؛ تودهنی خبرنگار بی‌بی‌سی به علی‌نژاد! ✅ سیاوش اردلان، خبرنگار بی‌بی‌سی با طعنه به مصی علی‌نژاد نوشت: 🔺️"اجازه ندیم کسی با در آمیختن ورزش و سیاست، مردم رو از همین مقدار شادی‌ها هم شرمنده کنه. تبریک به همه ایرانیان!" 📌 "‏در پاسخ اون‌هایی که فکر می‌کنند ورزشکار المپیک نباید قبلا عضو نیروهای مسلح کشورش بوده باشه: ۱۹ نظامی آمریکایی در همین المپیک توکیو رقابت می‌کنند!" ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃بعد از چند روز شلوغی و آن شب جهنمی، سکوت خانه مثل مرهمی بجا عمل می کرد، اگر افکار درهم و برهم می گذ
پنجاه و نه 🍃نه از حرف های مادر سر در می آورم نه از رفتارش، ولی آن قدر در خودم غرق بودم که حوصله دقیق شدن در دیگران را نداشتم و دلم می خواست درسکوت، به حال خودم باشم. برای همین حرف را ادامه ندادم. چند قاشق غذا خوردم وخواستم بروم به حمام که دیدم مادر برایم یک دست لباس از کمدم آورده و گفت: مهناز، وقتی اومدی بیرون، اینو بپوش. مامان، اصلاً معلومه امروز شما چتون شده؟ مادر فوری گفت: بله که معلومه، مادر نیستی که بفهمی،اگه بودی دیگه تعجب نمی کردی، زود باش برو دیگه. نمی دانم شاید راست می گفت. مادر خوشحال و ذوق زده بود که فردا جگر گوشه اش را میبیند و من ماتم زده که آن را از دست داده بودم. بهتر دیدم کلنجار نروم. به حمام پناه بردم و آب سرد،که برای اعصاب کوفته و تن خسته ام باعث آرامش بود. ولی باز هم مادر دست بردارنبود. مهناز آمدی؟! خدایا امروز چه به سر مادر آمده؟! مادر دیگه چه خبره؟ من کاری ندارم بکنم. حالا کاری نداری باید وایسی توی حموم؟ اومدیم و کسی آمد! کی رو داریم که بیاد؟ من نمی دونم. زود باش بیا بیرون. اصلاً خودم می خوام برم حموم. از حمام که بیرون آمدم، احساس آرامش و تازگی می کردم و کمی آرام تر شده بودم و در عین حال، کارهای عجیب مادر به نظرم عجیب تر آمد، روی میز، میوه چیده بود. مامان، کسی قراره بیاد؟ به نظرم کمی دستپاچه آمد. فوری گفت: نه، خودمون که هستیم. همان طور که به اتاقم می رفتم، شانه هایم را بالاانداختم و گفتم: مواظب باشین عشق مادری کار دستتون نده، کارهاتون عجیب شده! مامان با لبخندی مرموز گفت: آدم که پیر می شه، همه چیزش عجیب می شه. حالا چرا وایسادی برو لباستو بپوش.
🍃از کارهای مادر سر در نمی آوردم، معلوم نبود چرا اینقدر ذوق زده است. یعنی واقعاً به خاطر مسافرت فردا بود؟ خوش به حالش. ضبط صوت را روشن کردم و آهنگی که بی نهایت دوست داشتم و در مواقع عادی معمولاً هر روز گوش می دادم، گذاشتم و صدایش را بلند کردم.همراه نوار، تک تک کلمات را با خودم زمزمه می کردم. مثل این بود که وصف حال خودم را می شنیدم. برای همین هیچ وقت از شنیدن این کاست خسته نمی شدم. باز آی، باز آی، باز آی که تا به خود نیازم بینی بیداری شب های درازم بینی مامان در را باز کرد: لباس پوشیدی؟! تو رو خدا این نوار رو خاموش کن. غم عالم، می آد توی دل آدم. مامان جان، خواهش می کنم، شما در رو ببندین که صدایش نشنوین. مگه تا حالا باز بود؟ فکر می کنی گوش هام کر شده؟ به روی خودم نیاوردم و ضبط همچنان با صدای بلند میخواند. بر من در وصل بسته می دارد دوست  دل را به جفا شکسته می دارد دوست دوباره مادر در باز کرد: مهناز، صدای این رو کم کن. در را بست و من باز به روی خودم نیاوردم. دلم میخواست با صدای بلند بشنوم و زمزمه کنان در آن غرق شوم. بگذاشتی ام، غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادار تر است روی تخت نشسته بودم، زانوهایم را بغل کرده بودم ودلم می خواست زار بزنم. چقدر این شعرها با حال و روز من سازگار بود. چند ضربه به در خورد. فکر کردم دوباره مادرم است که می خواهد به صدای بلند ضبط اعتراض کند. با صدایی که سعی داشتم حرصش را مخفی کنم،بلند گفتم: مامان، گفتم چشم، الان تموم می شه. ولی دوباره چند ضربه به در خورد. لجم گرفت، « این مامان هم چه روزی برای شوخی انتخاب کرده » ، عصبانی گفتم: بفرمایید. در باز شد. محمد بود و می پرسید: می تونم بیام تو؟!
🍃چه کسی باور می کرد؟ ماتم برده بود و انگار مغزم از کار افتاده باشد، فکر می کردم خواب می بینم. محمد؟ این جا؟ الان؟ چه کار داشت؟ دوباره پرسید: می تونم یا نه؟ فقط توانستم سرم را تکان بدهم و او وارد شد و در رابست. کی آمده؟ چرا من نفهمیده بودم؟ اصلاً برای چه آمده بود؟ ضبط همچنان با صدای بلند می خواند و من بهت زده،خشکم زده بود و خیره به محمد بر جا مانده بودم.  نگاهی به اطراف اتاق کرد و حتماً آباژور خودش،کتابخانه اش که کنار میز بود و قاب خاتمش را دید. بعد به میز تکیه داد و در حالیکه نیمرخش به طرف من بود و رویش به سمت پنجره، ایستاد. احساس کردم صدای بلند ضبط، اعصابم را از آنچه هست،بیش تر مختل می کند، دستم را دراز کردم تا خاموشش کنم که گفت: نه بگذار بخونه، کاست قشنگیه، من تا حالا اینو گوش نکرده بودم. و همچنان آرام ایستاد. خدایا، این جا چه کار داشت؟ شاید آمده بود خداحافظی کند؟ نکند در مورد دیشب می خواست چیزی بگوید؟ نکند با مادرم صحبت کرده بود؟ یعنی ممکن بود آن همه عجله مادر و رفتار غیر عادی اش به خاطر خبر داشتن از آمدن اوباشد؟ هزار جور فکر و سوال بی جواب توی ذهنم بود که داشت دیوانه ام می کرد. خدایا،من چه کرده بودم که مستحق این همه عذاب بودم؟ این همه مردن و زنده شدن؟ عذابی که پایانی نداشت، به کفاره یک اشتباه تا کی باید می مردم و زنده می شدم و دم نمی زدم؟دلشوره و اضطراب داشت از پا درم می آورد که رویش را به طرفم کرد و گفت: می خوام برای آخرین بار چند کلمه باهات حرف بزنم. نمی دانم، نمی توانم بگویم چه حالی داشتم. برایآخرین بار؟ منظورش از این کلمه چه بود؟ برای آخرین بار چه داشت که بگوید؟ ضربان قلبم از هراس چند برابر شده بود و از فشار وحشتی که نفسم را بند می آورد حال خفگی داشتم. توی مغزم فقط این کلمه دوران می کرد و گوشم را کر می کرد، « برای آخرینبار » خدایا، اگر طاقت نیاورم؟ اگر دوباره اختیار از دست بدهم و آنچه توی دلم استب یرون بریزم، چه؟! اصلاً شاید او هم پشیمان شده؟! شاید ... ولی نه! از فشار بی امانی که به مغزم می آمد سرم داشت منفجر می شد. بی اختیار چشم هایم را بستم و دست هایم را به شقیقه هایم فشار دادم، تا به کمک آن ها کله ام را که اندازه یک کوه شده بود نگه دارم. یکدفعه گفت: اگر خسته ای برم. لحن صحبتش که به نظرم کنایه آمیز می آمد، پتک دیگری بر اعصاب کوفته ام شد. چشم هایم را باز کردم و منتظر ماندم. یک خورده صبر کرد و بعدگفت: آن روز حرف هامون نیمه تموم ماند. حالا اگه دوستداری داد بزنی، بهتره اول داد هایت رو بزنی، بعد صحبت کنیم. تمسخر کلامش جری ام می کرد. با حرص گفتم: داد زدن های من اختیاری نیست، وقتی چیزی دادم رو در بیاره داد می زنم نه با برنامه قبلی، حالا می تونین بفرمایین. از لرزشی که توی صدایم بود کلافه بودم. گفت: می شه بپرسم چرا این قدر زود عصبانی می شی؟
🍃نه! چرا؟ برای این که می دونم که می دونین چرا؟ مخصوصاً رسمی حرف می زدم تا تلافی تمسخر و راحت حرف زدن او را که انگار با یک بچه حرف می زد، کرده باشم. احساس کردم لبخند کمرنگی ازصورتش گذشت و گفت: خوب، شاید، بگذریم. یکدفعه رویش را به من کرد و مستقیم توی چشم هایم خیره شد و با دقت و موشکافانه نگاهم کرد و پرسید: آن روز با همه اون حرف ها که زدی، بالاخره نگفتی،چرا ازدواج نکردی. طاقت نیاوردم، سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم.چی می گفتم؟ آنچه واقعیت داشت، گفتنی نبود. خودش دوباره شروع کرد: تا این جا گفته بودی که میترسی همه، مثل من نامرد باشن و قول بدن و بعد زیر قولشون بزنن. خوب بقیه اش؟! به نظرم آمد ریشخندم می کند، حرف هایم را آن طورشمرده شمرده و کنایه آمیز می گفت و حرصم را در می آورد. عصبانی سرم را بلند کردم ودر حالی که دندان هایم بی اختیار به هم فشرده می شد، تمام خشمم را توی نگاهم ریختم و نگاهش کردم. از من چه می خواست؟ که اعتراف کنم دوستش دارم یا پشیمانم؟ ولی چرااین طور؟ چرا هر جوری دلش می خواست حرف می زد؟ و مرا گیج می کرد؟ از رفتارش سر درنمی آوردم و می ترسیدم باز مثل دفعه قبل، دهانم باز شود و غلطی که نباید، بکنم. از انتظار خسته و عصبی گفت: ببین، تو فقط عصبانی می شی، چیه؟ بازم می خوای دادبزنی؟ بزن ولی بگو، حرف بزن. برای تو چه فرقی می کنه؟ بعد از این همه وقت اومدی که فقط اینو بپرسی؟ من نباید بدونم برای تو چه فرقی می کنه؟ از جایش بلند شد، چند قدم راه رفت و بعد یکدفعه عصبانی گفت: تو نمی دونی؟ باور کنم که نمی دونی؟! چطوری باید بدونم؟ از کجا؟ اصلاً تو خودت، چرا زن نگرفتی؟ با حرص و عصبی گفت: جواب منو بده، نه سوال خودمو جای جواب! من هم با همان حرص گفتم: همون قدر که تو حق داری،منم حق دارم سوال کنم، ندارم؟! می خوای لجبازی کنی، آره؟ بکن. آن قدر لجبازی کن که... اصلاً ... حرفش را نیمه تمام گذاشت و با قدم های بلند به سمت در رفت و من از جا پریدم. لحن پرخاشگر او، صدای بلند ضبط، حال خراب خودم، وحشت از رفتنش، حرص از رفتارش، خاطره تلخ رو گرداندنش که برای من کشنده بود و دوباره برایم زنده شده بود، مرا از جا به در برد، برافروخته فریاد زدم: اصلاً به درک، نه؟! ایستاد. رویش را برگرداند و دهانش را باز کرد، ولی آنچه نباید شود، شده بود، اختیارم را از دست داده بودم، فکر کردم، حالا که دارد میرود، بگذار لااقل حرف هایم را بزنم، این بار دیگر زیر آوار نمی مانم. فریاد می زدم و خودم نمی فهمیدم چه جوری تمام حرص و غصه ام را بیرون ریختم. صدایم از خشم دو رگه شده بود و از بغض لرزان. آره؟ به درک، همینو می خواستی بگی، نمی خواستی؟ بله،به درک، چرا نه؟! تو چی رو از دست دادی که برایت فرق کنه؟ منم بودم می گفتم به جهنم! بغض راه گلویم را می بست، به دشواری و با صدای لرزان فریاد می زدم: خیلی برایت مهمه بدونی چرا؟ برای این که نتونستم،برای این که سایه ت مثل بختک روی زندگیم افتاده بود. فکر می کنی، خیلی جوانمردی که بهم دست نزدی و بعد از اون همه وقت چون دختر بودم، رفتی پی زندگیت، نه؟! تو روح منو، جوونی منو و همه زندگیمو ازم گرفتی. چانه ام لرزید و اشک هایم بی اختیار ریخت. ادامه دارد ... ‌❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از کانالای مورد نیاز
‌‏❣️باسمه تعالی 🔆مرکز تخصصی تربیت مبلغه غرب🔆 ویژه دوره های آموزشی تخصصی در فضای مجازی 🌎 https://t.me/TablighGharb — - — - — - — - — - — - — - — - — ‏🔵🟢🔴 با نمونه فایل صوتی دوره ها🔴🟢🔵 🔆جهت دریافت نمونه فایل های صوتی برخی از درس های دوره تخصصی مجازی تربیت مبلغه غرب که در کانال عمومی دوره هم منتشر شدند کلیک کنید👇🏻 — — 🎧📘نمونه درس «دوره شبهه شناسی تبلیغ در غرب_ترم1تبلیغ در غرب»: نقد و تحلیل چهارشنبه های سفید 11.📘 https://t.me/TablighGharb/185 — — 🎧📙نمونه درس «دوره کلیات علم مدیریت اسلامی» 12.📙 https://t.me/TablighGharb/189 — — 🎧📙نمونه درس «دوره کلیات علم مدیریت اسلامی» 13.📙 https://t.me/TablighGharb/216 — — 🎧📗نمونه درس «دوره مدیریت هوش عاطفی در اسلام» نقش هوش عاطفی در روابط زناشوئی 14.📗 https://t.me/TablighGharb/1147 — — 🎧📗نمونه درس «دوره مدیریت هوش عاطفی در اسلام» علت شکست و پیروزی «معمای ماندگاری انقلاب اسلامی» 15.📗 https://t.me/TablighGharb/1161 — — 🎧📗نمونه درس «دوره مدیریت هوش عاطفی در اسلام» عوامل منفی سازی چرخه زیستی از نظر اسلام 16.📗 https://t.me/TablighGharb/1291 — — 🎧📒معرفی دوره مدیریت انگیزه و طرح سوالات اصلی بحث 17.📒 https://t.me/TablighGharb/1394 — — 🎧📒نمونه درس مدیریت انگیزه 18.📒 https://t.me/TablighGharb/1461 — — 🎧📕معرفی دوره پاسخ به شبهات دانشجویان مسیحی و روش اجرائی و اهمیت شرکت در آن 19.📕 https://t.me/TablighGharb/1289 — — 🎧📘نمونه درس ترم3 تبلیغ در غرب — موضوعات جذاب برای مخاطب غربی — موضوعات پیشنهادی دانشگاه های غربی 20.📘 https://t.me/TablighGharb/1528 — — 🎧📓‏نمونه درس ‏🇮🇷 روش پاسخ به شبهات 🇮🇷 انقلاب اسلامی 🇮🇷 درس_دوازدهم: دینداری گزینشی و انحطاط جوامع اسلامی 21.📓 https://t.me/TablighGharb/1652 — — 🎧📔 توضیحات درباره اولین دوره آموزشی مجازی تخصصی «مدیریت ارتباطات موثر و توسعه مهارتهای ارتباطی» 22.📔 https://t.me/TablighGharb/1684 — — 📹📙 نمونه درس صوتی تصویری «روش آموزش زبان» 23.📙 https://www.aparat.com/v/w6xhD — — 🎧📗 نمونه درس «روش تبلیغ اسلام برای مخاطب مسیحی» (جلسه اول دوره جدید حضرت محمد ص در کتاب مقدس) 24.📗 https://fiilo.ir/v/gYfqkY7 — — 🎧📕 توضیحات استاد شیخ قمی درباره دوره جدید نقد زن در غرب 25.📕 https://t.me/TablighGharb/2786 — — 📒🎧نمونه درس ‏🇮🇷 روش پاسخ به شبهات 🇮🇷 انقلاب اسلامی 🇮🇷 درس_سی_وچهارم: انتخاب رشته، توسعه شبهات، دین گریزی جوانان و کمبود روحانی در کشور 26.📒 https://t.me/TablighGharb/2785 — - — - — - — - — - — - — - — - — ‏🔵🟢🔴 با سرفصل دوره ها🔴🟢🔵 🔆 30 سر فصل دوره تخصصی تربیت مبلغ غرب: 27. https://t.me/TablighGharb/1823 🗂سر فصل های ترم های 1 تا 4 پاسخ به شبهات مسیحیان «روش پاسخگویی به شبهات مخاطب غربی» 28. https://t.me/TablighGharb/1511 📁سرفصل های ترم5 پاسخ به شبهات مسیحیان «روش پاسخگویی به شبهات مخاطب غربی» 29. https://t.me/TablighGharb/2654 🗂سرفصل درس «کلیات علم مدیریت اسلامی» 30. https://t.me/TablighGharb/2469 📁سرفصل درس «مدیریت هوش عاطفی در اسلام» 31. https://t.me/TablighGharb/2719 🗂سرفصل درس «مدیریت ارتباطات موثر» و «مهارت های ارتباطی» 32. https://t.me/TablighGharb/2724 📁سرفصل درس «روش های اسلام ستیزی غربی ها» ترم2 تبلیغ در غرب 33. https://t.me/TablighGharb/1258 🗂سرفصل درس «روش پاسخگویی به شبهات اسلامی» 34. https://t.me/TablighGharb/2444 📁برخی از سرفصل های درس روش آموزش زبان: 35. https://t.me/TablighGharb/2665 🗂سرفصل گلچین درس‌های «شیخ قمی» با محوریت شناخت یهودیت و مساله فلسطین و سرزمین مقدس 36. https://t.me/TablighGharb/2747 — - — - — - — - — - — - — - — - — — مجموعه کانال های «مجانی» زیر نظر شیخ قمی: 37. https://t.me/TablighGharb/1400 — نشر یک داستان برای اولین بار: 38. https://t.me/TablighGharb/323 — سان والنتین و اسلام: ولنتاین Valentine's Day 39. https://t.me/TablighGharb/218 — حکم روابط زن و مرد در فتوای علماء: 40. https://t.me/TablighGharb/703 — - — - — - — - — - — - — - — - — • ادمین ثبت نام دوره های تلگرامی: • https://t.me/Religiosas_AmericaLatina_Admin
دمت گرم خوش غیرت 😍👌 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#افزایش_ظرفیت_روحی 93 ✅ انگیزه دیگه ای که میتونه عامل رفتارهای انسان قرار بگیره "عقلانیت" یا همون "
94 🔶 اینکه واقعا چه چیزایی به نفع ماست و بتونیم خوب بودن اون کارها رو درک کنیم یه مقدار سخته. 🔹 مثلا "نماز اول وقت" واقعا به نفع حتی زندگی دنیایی ماست و اگه کسی سعی کنه نمازهاش رو اول وقت بجا بیاره واقعا زندگیش به سر و سامون و نظم خوبی میرسه. کسی که نمازهاش رو به تاخیر بندازه دنیا هم کاراش رو به تاخیر میندازه. ☢️ خود شما میتونید به راحتی حتی این موضوع رو آزمایش کنید. چند وقتی نمازتون رو حتما اول وقت بخونید. بعد ببینید آیا کاراتون رو به راه تر شده یا نه! امتحانش که ضرری نداره! درسته؟ 😊 ‌❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙🔺 | حلیمه عدن، مدل مسلمان، پارسال گفت که صنعت مد را ترک می‌کند چون با اعتقادات او سازگار نیست. حالا او در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی، در مورد دلایل ترک کارش و ضرورت مقابله با نژادپرستی و تبعیض در صنعت مُد صحبت کرده. ‌❣ @Mattla_eshgh