eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷✨🌹✨🌻 💠 درمان یبوست به روش طب سنّتی ، به مانند سایر بیماری ها، بر اساس 👈 علل ایجاد کننده آن است و تجویز 👈 یک نسخه واحد ⬅️ برای تمام افراد 👉 👈 امکان پذیر نیست. 🔷 بسیاری از مبتلایان به یبوست تصور می کنند که مصرف هر سبزی و میوه یا هر گیاه دارویی برای درمان یبوست مفید است، یا دستکم ضرری ندارد، بنابراین برای رهایی از این مشکل به انواع خوراکی ها و گیاهان دارویی پناه می برند. خیلی ها گمان می کنند که هر سبزی و میوه و روغنی مانند شاهی و گشنیز و آلوی بخارا و انگور و زردآلو و روغن کرچک و زیتون برای همۀ اقسام یبوست و در همۀ افراد، به طور یکسان کارساز و بی عارضه اند، یا ممکن است فکر کنند که انواع شربتها و قرصهای گیاهی تولیدشده برای رفع یبوست، برای همگان موثر و بی عارضه هستند. اما باید گفت که درمان اصولی یبوست بدون تشخیص گونه و سبب آن ممکن نیست و اگر چه مصرف برخی گیاهان می تواند در ظاهر یبوست را کاهش دهد یا موقتاً از بین ببرد امّا از سوی دیگر ممکن است سبب اصلی یبوست را شدیدتر کند یا ناخوشی های دیگر فرد را افزایش دهد. 🔴❗️ تصور کنید زن مسنی که دچار نفخ و چاقی هم هست و از احساس سرمای بدن نیز شکایت دارد بخواهد یبوستش را با خوردن خیار یا آلوبخارا درمان کند، البته این دو میوه یبوست او را موقتاً بهبود می دهند ولی پس از اندک زمانی می توانند موجب تشدید یبوست و ناراحتی های دیگر وی یعنی نفخ و احساس سرما شوند. ⚠️ 👈 به عبارت دیگر این زن دچار غلبه بلغم است و یبوست او نیز ناشی از این امر است که با مصرف خیار و آلوبخارا مشکل او تشدید خواهد شد.👉 👈 به همین جهت هم هست که می بینیم غذا یا دارویی که برای یک نفر، یک ملین مطلوب محسوب می شود در فرد دیگر ممکن است باعث ایجاد یبوست شود. ✅🌹👌 ✳️ همچنین درحال حاضر بیشتر فرآورده های گیاهی موجود در داروخانه ها (که برای درمان یبوست عرضه شده اند) دارای برگ سنا یا عصارۀ آن هستند و از این رو نه از دیدگاه فیتوتراپی و نه از منظر مکتب طب حکمی ایران، نباید آنها را به طور بلندمدت مصرف کرد زیرا سنا در درازمدت موجب تنبلی روده و وابستگی آن می شود و همچنین عارضه ای به نام مگاکولون یعنی گشادی و نارسایی عضلانی روده ایجاد می کند...» ✅🔰🔴 🔵 بنابراین، درمان یبوست و به ویژه درمان دارویی آن امری تخصّصی است که حتما و باید با نظر طبیب مجرّب انجام شود و درمان های خودسرانه می توانند عوارض جبران ناپذیری در پی داشته باشند. 🌸 تأکید ما این است که عامل بوجود آورنده شناسایی و رفع شود و آنچه در ادامه به آن اشاره می شود، نسخه هایی ساده که در اکثر موارد یبوست های ساده برای عموم قابل استفاده است، امّا باید باز هم متذکّر شویم که به مانند سایر بیماری ها، درمان یبوست نیز باید با تغییر در رژیم غذایی و روش زندگی انجام شود و بعضی نسخه های ذکر شده بهتر است با تجویز طبیب و تنها در کوتاه مدّت استفاده شوند. ✅💐 استاد روزهای زوج در👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطلع عشق
#زندگی نامه طلبه شهید گمنام سید علی حسینی قسمت ۳۸ و جعلنا ♦️ و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی
نامه ۳۹ 🍃 برمی گردم وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ... از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ... دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ... آمبولانس دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ... - برمی گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت ... و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ... ادامه دارد... یاد کنید شهدا رو باذکرصلوات بر محمد و ال محمد اللّهُمَّ صَلّ عَلَی مُحَمَّد وآل مُحَمَّد وعَجّلْ فَرَجَهُم http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
نامه طلبه شهید گمنام سید علی حسینی ۴۰ خون و ناموس ♦️ آتیش برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیم خدا... ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ... از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک ... بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح ... با همون برادر سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ... مات و مبهوت بودم ... - بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ... به زحمت بغضش رو کنترل کرد ... - دیگه خطی نیست خواهرم ... خط سقوط کرد ... الان اونجا دست دشمنه ... یهو حالتش جدی شد ... شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ... یهو به خودم اومدم ... - علی ... علی هنوز اونجاست ... و دویدم سمت ماشین ... دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ... - می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ... هنوز تو شوک بودم ... رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد ... - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ... سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد ... - بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ... سریع سوار آمبولانس شدم ... هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم ... - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون ... اومد سمتم و در رو نگهداشت ... - شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان ... دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... جون میدیم ... ناموس مون رو نه ... یا علی گفت و ... در رو بست ... با رسیدن من به عقب ... خبر سقوط بیمارستان هم رسید ... پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ... پیکر مطهر این شهید ... هرگز بازنگشت ... جهت شادی ارواح طیبه شهدا ... صلوات ... ادامه دارد.... یاد کنید شهدا رو باذکرصلوات بر محمد و ال محمد اللّهُمَّ صَلّ عَلَی مُحَمَّد وآل مُحَمَّد وعَجّلْ فَرَجَهُم http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
اینجا همه چی دست گرمیه👆
انچه برای دیدنش به کانال دعوت شدید👆
۱۴ ✴️ارتباط با خانواد همسر در دعواها پای خانواده همسرتان را به میان نکشید! مادرت تو را بد بار آورده! به پدرت رفته ای این جملات،چونان چکشی اعتماد به نفس او را می شکند! @Mattla_eshgh
خوب بشنوید و زیبا بگویید. ☺️هنگام صحبت كردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید، 👂دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و گاهی با بیان عباراتی چون «بله»، «عجب»، «چه جالب» و ... متناسب با صحبت های او، نشان دهید كه به حرف هایش دقت دارید. هنگامی كه خودتان صحبت می كنید نیز سعی كنید سنجیده حرف بزنید. از این شاخه به آن شاخه نپرید و روده درازی را كنار بگذارید. ساده آغاز كنید. بهتر است به عنوان اولین سۆال از فرد مقابل بخواهید خودش را كامل معرفی كند. به عبارت دیگر از او بخواهید خلاصه ای از گذشته زندگیش برای شما بگوید. خوب است بدانید او بر نكاتی تكیه خواهد كرد كه برایش مهم است. خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح نمایید. 🌳سرگذشت و بیوگرافی شامل این موارد می شود: معرفی كامل 🔹نام و نام خانوادگی،🔹 شغل، 🔹سن، 🔹شغل پدر و مادر، 🔹میزان تحصیلات هر یك از آنها،🔹 وضعیت شغلی و تحصیلی و سنی دیگر افراد خانواده، و🔹 این كه شما در چه خانواده ای و با چه شرایطی بزرگ شدید و مسائل خاص زندگی شما در گذشته چگونه بوده است. دروغ نگویید اما لازم نیست هرچیزی را هم بگویید. http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
هدایت شده از کلیپ های برتر تنهامسیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆📽 رفتار زیبای امام خمینی روحی فداه در مورد ارتباط با همسر. 🔹اوج مبارزه با نفس رو ببینید... ✅🌺 تنها مسیــر آرامــش 📺 @islamLifeStyles
مطلع عشق
#زندگی نامه طلبه شهید گمنام سید علی حسینی #قسمت ۴۰ خون و ناموس ♦️ آتیش برگشت سنگین تر بود ...
نامه ۴۱ 🔸که عشق آسان نمود اول ... نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ... - سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ... رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ... سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ... - به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟ - نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ... با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... - چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ... صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ... - حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ... جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد... - یعنی چقدر حالش بده؟ ... بغض اسماعیل هم شکست ... - تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع... دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ... ادامه دارد... یاد کنید شهدا رو باذکرصلوات بر محمد و ال محمد اللّهُمَّ صَلّ عَلَی مُحَمَّد وآل مُحَمَّد وعَجّلْ فَرَجَهُم http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
نامه طلبه شهید گمنام سید علی حسینی قسمت ۴۲ 🔸بیا زینبت را ببر تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... از در اتاق که رفتم تو ... مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ... دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ... دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ... ادامه دارد... یاد کنید شهدا رو باذکرصلوات بر محمد و ال محمد اللّهُمَّ صَلّ عَلَی مُحَمَّد وآل مُحَمَّد وعَجّلْ فَرَجَهم http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
بنــــ👁👁ــگر چه آتشے💥 زتو برپاست در دلمــ❤️ ❣ @Mattla_eshgh
▪️خدايا بحق امام صادق(ع) ايمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنايت بفرما آمين 🏴شهادت حضرت صادق (ع) تسلیت 🏴  💢 @Mattla_eshgh