eitaa logo
مطلع عشق
282 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
👈 امروز روز 5 مرداد ، سالروز مرگ هست ، یعنی این پدر و پسر ، سالروز مرگشان یک روز اختلاف دارد، حتما این پوسترها را نشر دهید ، حتما تا هم نسل جوان با واقعیت های تاریخی زمان پهلوی آشنا شوند و هم دغدغه رهبری روی زمین نماند
کناره‌گیری جودوکار سودانی در حمایت از فلسطینی‌ها 🔹محمد عبدالرسول جودوکار سودانی برای روبرو نشدن با بوتبول، نماینده رژیم‌صهیونیستی در بازی‌های المپیک توکیو از حضور در مسابقات وزن ۷۳- کیلوگرم انصراف داد. 🔸پیش از این نیز فتحی نورین جودوکار الجزایری از رویارویی این ورزشکار رژیم اشغالگر قدس از مسابقات کناره‌گیری کرده بود. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
بعد از اون موضوع، آقا جون منو تحت فشار گذاشت که سپرده ای را که برام داده پس می گیره و مخارجم رو تقبل
آخر 🍃لبخندی شیرین زد و ادامه داد: امروز وقتی توی اتاقت چشمم به اون وسایل خورد و بعدحرف هایت و آخر سر گردنبندت که دیدم هنوز توی گردنته، دلم می خواست بغلت کنم وسرتا پایت رو غرق بوسه کنم. این اون مهنازی بود که عاشقش بودم. خانم خوشگل من، من نه دروغ گفتم، نه زیر قول هایم زدم، نه خواستم نامردی کنم و تو رو آزار بدم، فقط از مهناز همیشه خود مهناز رو می خوام، صاف، پاک، بی غل و غش و دل نازک و البته فهمیده و با شعور. نه مهناز حسود و لجوج و سرکش کم عقل. تو تا حالا، ماه حسود و لجباز دیدی؟! او حرف می زد و من در دریای عشق بی پایان کلام ووجودش گم می شدم و فکر می کردم: « خدایا، دل ها چه زجر احمقانه ای به خود تحمیل میکنند، فقط در اثر یک سوءتفاهم، غروری کاذب و لجبازی و نفهمی بیهوده. چه بسا قلبهایی که با حسرت زندگی کرده و ناکام از این دنیا رفته اند، فقط به خاطر یک حماقت یا ترس از حقارت یا نداشتن جسارت ابراز واقعیت یا حفظ غروری احمقانه. ما هر دو هشت سال قربانی یک اشتباه، یک خامی، یک سوءتفاهم و عدم درک درست شده بودیم و با حفظ غروری نابجا، افکار خود را، اعمال دیگری دانسته بودیم. و خدایا، اگر تو کمک نکرده بودی، شاید این کابوس لعنتی، دائمی بود و ما هم جزو همان بیچارگانی بودیم که بازجر زندگی می کنند و با حسرت از این دنیا می روند. » فکر می کردم آن هشت سال، خواب وحشتناکی بوده که تمام شده و من هیچ وقت از محمد جدا نبوده ام. عشق معجون غریبی است. همان قدر که می تواند کشنده باشد، قادر است اکسیر زندگی هم باشد و همان قدر که زجر مردان از عشق، نفس بر وخردکننده است خون گرمی که از آن توی رگ های آدم جاری می شود، زندگی دوباره ای است که جوان و پیر نمی شناسد و قلب آدم را، در هر سنی، ناخودآگاه در برابر خداوندی که خالق عشق است، خاضع می کند و شاکر. خدایی که در چشم به هم زدنی می تواند بدبختی هارا خوشبختی کند و زندگی ها را زیر و رو. برای چند لحظه چشم هایم را روی هم گذاشتم تا از ته دل از خدا تشکر کنم، به خاطر محمد که زندگی ام بود و خدا دوباره زندگی ام را به من باز گردانده بود. محمد فشار خفیفی به انگشت هایم داد و پرسید: خسته شدی؟! چشم هایم را باز کردم و نگاهش کردم: نه، داشتم فکرمی کردم. رویش را برگرداند و برای یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد. دوباره دلم نمی خواست فقط بگویم، دوست داشتم فریاد بزنم که دوستش دارم. رویم را برگرداندم. خورشید داشت غروب می کرد و به نظر می آمد جاده در انتها به قلب خورشید می رسد. اما غروب دیگر برای من غمگین نبود! به قشنگی طلوع، شاد بود و زنده!من دوباره زنده شده بودم. فکر کردم، این جاده به کجا می رود؟ انگار مستقیم تا دل خورشید پیش می رفت و به آسمان وصل می شد. آرام صدایش زدم: محمد؟! جونم. کجا می ریم؟!
🍃رویش را برگرداند، دستم را فشرد و گفت: اون جا که قولش رو خیلی وقت پیش بهت داده بودم. با خنده اضافه کرد: تا بدونی نامردها قول هاشون یادشون می مونه. فکر کن ببین یادت می آد. به ذهنم فشار می آوردم ولی چیزی به یادم نمی آمد. یادت نیست؟ ای بی معرفت! پرسان نگاهش کردم و او شمرده و آرام گفت: دالان بهشت. و لبخندی گرم صورتش را پوشاند. بی اختیار زمان و مکان فراموشم شد. از جا پریدم،لحظه ای به گردنش آویختم و گونه اش را بوسیدم، در حالی که از شعف و شادی آرزو میکردم آن لحظه تا ابد طول بکشد و آن جاده هیچ گاه تمام نشود. بعد از سال ها انتظاردوباره دست هایم دور بازویش حلقه شد و سرم با آرامشی بی نهایت به شانه اش تکیه کرد و به روبرو خیره شدم. دلم می خواست با صدایی که به گوش تمام دنیا برسد فریاد بزنم،تا مطمئن شوم، خواب نیستم و باور می کردم: « این منم، خوشبخت ترین زن دنیا، که درتاریک و روشن جاده ای که به آسمان وصل می شود، در حالی که احساس می کنم خود بهشت را در کنار دارم، همراه نیمه دیگر وجودم به دالان بهشت می روم. » ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر    مانده آسوده بخسبد چو به منزل برسد    ‌❣ @Mattla_eshgh :
۹ در رفاقتـ🤝ـها روحت چیزهایی رو دریافت میکنه که خودت هم متوجه نمیشی❗️ با کسی رفاقت کن؛ که روح قوی تر و زیباتـری نسبت به شما داره! تا ازش زیبـ🌸ـایی دریافت کنــی. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#ضرورت_آموزش_قبل_از_ازدواج #استاد_محمد_شجاعی #جلسه_چهارم ۴)قسم چهارم این هستش که آموزش بعد ازانجا
﷽❈••⚘ ⃟ ⃟❈ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟⚘ ⃟ ⃟ ⃟⚘☆☆☆ ✍🏻 خب، این مقدمه‌‌ای بود که در مورد ضرورت آموزش قبل از ازدواج عرض شد حالا می‌پردازیم به اصل درس. ☺️ 💯 این چهار اصل رو که دانستیم، همونطور که از مثال‌های بحث برمیومد، ازدواج هم به عنوان یک حرکت بسیار مهم در زندگی ما که دارای تاثیرات خیلی مهم و پیچیده‌ای داره و تاثیراتش هم مثبت هست و هم منفی و از دنیا شروع میشه تا آخرت و بی‌نهایت رو این تاثیر دربر می‌گیره. 📌 یک حرکتی بسیار پیچیده و بسیار فراگیر هستش. 🦋 ساده‌انگاری‌اش اگر ما خیال بکنیم که با انتخاب همسر، مثلا باز ضوابط ما در حد یک نفر یا دونفر مثلا در حد یک خانواده محدود میشه، واقعا اینطور نیست. 🙅‍♂ ✅ تاریخ ثابت کرده که، اصلا سرنوشت جامعه در تاریخ به دست افرادی هستش که در یک خانواده متولد میشن و تربیت پیدا می‌کنند. 💯 ☢ همونطور که عرض کردم، هم اثرات مثبت زیادی داره هم اثرات منفی و این اثرات هم از دنیا شروع میشه و تا بینهایت، تا ابدیت ادامه پیدا خواهد کرد. 🔮 لذا انجام یک همچین حرکتی با این اهمیت حتما از قانون اولمون، اصل اولمون که این بود که در انجام هر حرکتی احتیاج به شناخت داریم، مستثنی نیست و باید حتما با صورت بگیره.👌🏻 🔹 اگر کسی سهل‌انگاری بکنه در امر آموزش قبل از ازدواج و ساده بگیره این رو، هم به خودش لطمه خواهد زد، هم به همسرش خیانت خواهد کرد و لطمه خواهد زد؛😔 هم به فرزندی که در این خانواده متولد میشه لطمه خواهد زد و😵 به خانواده‌هایی که با زوجین رو‌به‌رو هستند و ارتباط دارند به‌اصطلاح لطمه وارد می‌کنه و بعد هم به جامعه‌ای که این خانواده در اونه.👌 👈 یعنی خانواده وقتی آشفته میشه، اثراتی رو خواهد داشت؛ وقتی درست با موازین عقلی و شرعی، به اصطلاح، مراحل انتخاب و ازدواج صورت نمی‌گیره، تبعاتی رو به دنبال خواهد داشت. 💢 ما اگر خوب وضعیت جامعه‌مون رو مطالعه کنیم، در هر جامعه‌ای همینطور هست. بزهکاری‌ها، اختلافات زناشویی، نزاع‌ها و درگیری‌های فامیلی _خیلی‌هاش_ طلاق‌ها، بیماری‌های روحی، افسردگی‌ها، جنایات غالبا توسط افرادی صورت گرفته که و از محصول یک آشفته هستند. 👨‍👩‍👧‍👦 یعنی خانواده‌هایی که گرم بوده کانونشون، جنایتکار، بزهکار، افراد فاسد و مفسد یا اصلا بیرون ندادند یا بسیار کم. 💢 ولی تمام این تبعات، طلاق‌ها، نمی‌دونم درگیری‌ها، خیلی از مسائل دیگه، محصول یک خانواده‌هایی هستش که یک شروع خوبی نداشتند و با آگاهی صورت نگرفته که این شروع درست نبوده. 👌🏻 و همونطور که عرض کردم با معیارهای غلط، به اصطلاح این پیوند شروع شده. ❇️ و برعکس؛ دقتِ در انتخاب همسر و دقت در رعایت معیارهای اون هم برای افراد، هم زن و شوهر رشد و بالندگی میاره، شادی میاره و پیشرفت میاره و هم به تبعِ اون برای دیگران، فرزندان اون خانواده و جامعه سعادت رو به دنبال خواهد داشت. 😌❤️ 🔹 ما در مشاوره‌هامون، در مراجعات مکرری که میشه، در دادگاه‌ها این جملات رو زیاد می‌شنویم که میگن: مثلا من نمی‌دونستم! 😥 دختر میگه من نمی‌دونستم، 🧕 پسر میگه من نمی‌دونستم،🤵 خانواده‌شون میگه ما نمی‌دونستیم. باباش میگه من نمی‌دونستم، مادرش میگه من نمی‌دونستم... ══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟ ‌❣ @Mattla_eshgh
با تو معنا پیدا می‌کنم... با تو می مانم... ✨✨✨ ‌❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ یک بازیگر: علاقه‌ای به مادر شدن ندارم و هیچ‌وقت به دنبال ازدواج نبوده‌ام | 💢 فریدون جیرانی: اکثر بازیگران زن سینمای ایران مجردند! 🔺 من چون روی تاریخچه‌ی بازیگری زن در سینمای ایران کار کردم اکثراً خانم‌ها تنها (و مجرد) بودند! بعضی‌ها خیلی تنها بودند!! 🔰 منبع: برنامه ۳۵، فروردین ۹۶ (سین:سلبریتی، شین:شهید) ‌❣ @Mattla_eshgh
😍😔 اول عاشق پسرے شده بودم ڪه به تمام بچه‌هاے دانشگاه مےارزید... مذهبے بود... اما در عین حال متواضع و خون‌گرم... اڪتیو و خنده رو... . . ولے من ڪجا و اون ڪجا... من یڪ دختر بد حجابے بودم ڪه از امل بازے و سر به زیر بودن متنفر بودم... پسرهاے فامیل مثل داداشم بودن... اما دلم بد جایے گیر ڪرده بود ... براش میمردم... هرگز نمے‌توانستم ببینم یڪی غیر از من دست‌هاشو بگیره و تو قلبش بشینه... به خودم گفتم اگه به قلبت و خواسته‌ات بها میدی بسم الله... . . بلاخره دست به ڪار شدم... اماڪار به این راحتے نبود...‌ اون در شرف داماد شدن بود..‌.. اما من ول ڪن نبودم... ازدواج اون یعنے مرگ من... تا اینڪه تصمیم نهایی رو گرفتم... تصمیم گرفتم تو دانشگاه جلوے همه بچه ها نظرمو بگمو خودمو بندازم به پاش .... اصلا برام مهم نبود ڪه غرورم میشڪنه یا آبروریزے میشه... . . فقط به وصال اون فڪر میڪردم... یڪ شاخه گل گرفتم دستمو بعداز ڪلاس جلوے همه راهشو بستم... بهش گفتم : میدونم مذهبی هستے و از دختراے مثل من خوشت نمیاد... ولے باور ڪن همومی میشم ڪه تو بخوای... چادرے میشم... نمازمو به جماعت میخونم... اصلا ... اصلا هر چے شما بگید..‌. با من ازدواج ڪن..‌. من ... من ...‌ . . : مریم محمد عباس